تيترآنلاين - مسابقات فوتبال جام جهاني را که مي بينيم، حسرت مي خوريم که چرا به جاي کره شمالي و استراليا، ايران نبايد در اين جام حريفاني مثل برزيل، پرتغال، مکزيک و ... را در هم مي کوبيد، کاش ما جاي کره شمالي بوديم تا به جاي خوردن ۷ گل از پرتغال، اين تيم را گلباران مي کرديم. اگر ما به جام جهاني مي رفتيم باور کن مثل بعضي تيم هاي آسيايي حاضر در جام اصلا حذف نمي شديم، مگر اين که در حق مان ناداوري مي کردند و يا اين که به جاي ۱۱ بازيکن سيزده، چهارده بازيکن به ميدان مي آوردند يا طول و ارتفاع دروازه مان را سه چهار متر بيشتر مي کردند تا به لطف اين حيله ها ما را مغلوب سازند.
نمي دانم چرا نگذاشتند ما به جام جهاني برويم، تا شيران قطبي، شيران آفريقايي را ضربه فني کنند. به گمانم همه اش حتي قبل از آغاز رقابت هاي مقدماتي جام جهاني توطئه کردند و ما را مشغول به امور مادي و داخلي کردند تا با خويشتن نبرد کنيم و از حريفان غافل بمانيم، در اين بين رسانه هاي بيگانه هم سنگ تمام گذاشتند، قدرت رسانه اي را ما زماني باور کرديم که يکي از تلويزيون هاي بيگانه مستندي از امپراطور تيم پرسپوليس و سرمربي فعلي تيم ملي ساخت و به نمايش گذاشت. مستندي که در آن ناخداي کنوني تيم ملي ما سوار بر قايق، عقده هايش را به دريا مي ريخت و از نامهرباني ها گفت از اين که فوتبال در ايران سياسي شده است، او زيروبم فوتبال ما را تقريبا رو کرد او از دل پرخويش گفت و از اين که آرزوهايش پس از سال ها دوري از وطن به خوبي و خوشي تقريبا محقق نشد و او نتوانست بيشتر در وطنش بماند تا براي خدمت گريبان خويش چاک کند و فوتبال ايران را زيرورو کند و آن را همانند تيم کره جنوبي به جايگاه شايسته خويش در سطح جهان و آسيا برساند، او به گونه اي سخن گفت که گويي، ايران يک گوهر ناياب و افشين کمياب و متمايز از افشين هاي ديگر را از دست داده است، افشيني که در کنار مربيان بزرگ کار کرده است و هر چند خود سابقه فوتبالي چنداني ندارد، اما فوتبال را از سپ بلاتر رئيس فيفا و مورينيو و الکس فرگوسن و ... بيشتر مي شناسد.
تعويض هاي متعدد و امپراطور آرزو به دل آري سرانجام چرخ زمانه چرخيد و چرخيد تا اين که پس از تعويض هاي متعدد، نوبت به اين امپراطور آرزو به دل براي سرمربي گري تيم ملي رسيد. در مسابقات فوتبال، طبق قانون هر سر مربي فقط اجازه سه تعويض در جريان مسابقه دارد و فقط حق دارد ۳ بازيکن را از زمين خارج و ۳ بازيکن تازه نفس را براي تغيير تاکتيک، نتيجه و يا تلف کردن وقت و يا به دليل مصدوم شدن يکي از بازيکنان، وارد زمين کند، در فدراسيون فوتبال ما نيز با الگو گرفتن از مسابقات فوتبال، ۳ تعويض انجام شد، تعويض هايي که بيشتر براي تغيير نتيجه، انجام گرفت تا تلف کردن وقت و آرام کردن تماشاچيان، پس از جام جهاني ۲۰۰۶ آلمان بسياري از کارشناسان فوتبالي و فوتبال دوست معتقد بودند براي اين که فوتبال ايران بتواند به جايگاه شايسته اي در جهان برسد بايد دور اين ايويچ ها و هويج ها را خط بزند، اصلا چه معنا دارد که سکان فوتبال ما را اين کروات ها به دست گيرند، مادامي که ما ژنرال و گروهبان و آقاي گل دنيا و به تازگي ها امپراطور و بيانيه نويس داريم، چرا از اين استعدادها در راه رشد و تعالي فوتبال استفاده نکنيم برخي ديگر بر عکس عقيده داشتند، مرغ همسايه غاز است و حيف است اين مربي هاي وطني و تقريبا وطني ميليون ها تومان پول بي زبان اين مملکت را به جيب بزنند و تعارفي هم به ساير همکاران خود نکنند، عده اي نيز مي گفتند نه آن ايويچ ها و نه اين ژنرال و امپراطورها، بلکه بايد يک مربي فابريک خارجي که اسمش پشه را در هوا نعل مي کند بر صندلي سرمربي گري تيم ملي تکيه زند، تا اگر هم تيم به جام جهاني نرفت و در تورنمنت هاي دو يا چهار جانبه اول نشد، آن وقت به اصلاح ديگر نقاط ضعف فوتبال ما که همان يار سيزدهم و عاشقان ۷۰ ميليوني است پرداخته شود.
چهار فصل فوتبال طفلکي ها، کارشناسان فوتبالي و غيرفوتبالي ما نظر و نظريه دادند و فدراسيون فوتبال هم به اين نقطه نظرها گوش جان سپرد، از کارشناسان دعوت کرد تا در جلسات مختلف آن قدر نظر و پيشنهاد بدهند، تا همانند اگوست کنت نظريه پرداز شوند، فدراسيون فضا را باز گذاشت تا براي پيشرفت فوتبال کشور کارشناسان ياري کنند، اما در جلسات چند نفره، کارشناسان خبره تر، نشستند و به اين نتيجه رسيدند که نظرات آن کارشناسان، چندان کارشناسي نيست. اصلا چرا آن ها براي فوتبال ما برنامه و نظر بدهند، مگر آن ها زبان مان لال، رئيس فدراسيون يا رئيس سازمان تربيت بدني هستند؟ ما نظر آن ها را خواستيم که دو روز ديگر گله نکنند و نگويند نگذاشتيد اظهارنظر کنيم، اجازه داديم اين کارشناسان، اظهارنظر کنند تا عقده ها يشان خالي شود، مگر انتخاب يک سرمربي چه قدر سخت است که خودمان از پس آن برنياييم، ما در انتخابات براي خودمان رئيس جمهور و نماينده مجلس انتخاب مي کنيم، پس اين توان را داريم که سرمربي فوتبال هم انتخاب کنيم، به علاوه در انتخاب همسر و کت و شلوار و پيژامه خودمان نظر نهايي را مي دهيم هر چند با ديگران ممکن است مشورت کنيم، بنابراين زماني که همه چيز فراهم است، پول به اندازه کافي وجود دارد، چرا کسي را انتخاب نکنيم که برخي بندگان خدا که تاج سرما هم هستند، خوش شان نيايد و اين گونه بود که امير قلعه نويي، علي دايي، محمد مايلي کهن و سرانجام افشين قطبي در چهار فصل سال انتخاب شدند، تا در هر بازي فوتبال ايران محک بخورد.
از مربي آرام تا مربي کف دست شناس علي دايي، آقاي گل جهان و ملي پوشي که افتخارات زيادي در کارنامه فوتبالي خود دارد به ناگاه با يک اشاره انتخاب و آن گونه که خودش مدعي است با يک تلفن برکنار شد. در ورزشگاه آزادي، مقابل چشم ۱۲۰ هزار تماشاگر تيم ملي مان با هدايت دايي تحقير شد و شکست خورد و علي دايي آرام، متين و باوقار از جايش تکان نمي خورد و اين در حالي بود که سرمربي تيم عربستان براي پيروزي تيمش در کنار زمين از همه حرکات، گرگم به هوا، پانتوميم، بوکس، نعره، دراز و نشست و ... استفاده مي کرد، علي دايي آمده بود تا در تيم ملي جوان گرايي کند، غافل از اين که ممکن است گاهي اوقات حسابي دود از کنده بلند شود. اين شکست به اصطلاح چيزي از ارزش هاي تيم ملي کم نکرد، چرا که اين تيم آن قدر ارزش در درون خود دارد که هرچه از آن کم شود باز هم تمامي ندارد انگار معدن ارزش است، از ارزش هاي سرمربي اش هم چيزي کم نشد، لطمه اي به دارايي هايش نخورد، تعداد گل هاي ملي اش ثابت ماند و قد سروش اصلا خم نگرديد، در فدراسيون فوتبال نيز تلاش شد تا به تيم ملي روحيه داده شود، بنابراين همه به پيروي از رئيس هميشه خندان شان، خنده بر لب داشتند، آرزو مي کنيم خداوند اين خنده هاي آقاي کفاشيان را از ما نگيرد که مفرح ذات است و ممد حيات. پس در هر خنده اش حکمتي است که فقط ابوعلي سينا و حکيم ابوالقاسم فردوسي قدر آن را مي دانند، تيم شکست خورد و رئيس فدراسيون اگر چه در دل شايد مي گريست اما بر لب خنده داشت واقعا هم خنده دار است که تيم ملي ايران مقابل عربستان در زمين خود به زانو درآيد، همان لحظه که او مي خنديد ناگهان صدايي از غيب برآمد که اي کفاش خنده رو از براي چه مي خندي، به جاي خنده زود برو و فلان شخص را بگو، شلوارش را بپوشد و بيايد اين تيم ملي را با خود ببرد جام جهاني و اين چنين بود که محمد مايلي کهن که نبردهاي تن به تنش با دايي زبان زد خاص و عام بود، سرمربي تيم ملي شد و نيامده رفت تا امپراطور قطبي که کره را مثل کف دستش مي شناسد، به آرزويش برسد و قول دهد بدون هيچ ادعايي تيم ملي ايران را به جام جهاني ببرد.
قطبي گفت: «دو کره را مثل کف دستم مي شناسم، من بليت ژوهانسبورگ را از همين حالا در جيب دارم. شک نکنيد ما آن جا خواهيم بود.» آري قطبي از سه بازي توانست ۵ امتياز بگيرد، امتيازاتي که براي صعود تيم به جام جهاني کفايت نمي کرد. در دقيقه ۸۳ بازي ايران و کره، همه نگاه ها به کف دست افشين قطبي بود ناگهان به يکباره افشين قطبي که گويا نگاه ها را تعقيب مي کرد براي اين که کف دستش چشم نخورد دستانش را در جيب کتش گذاشت که ناگهان تيم ملي ايران گل خورد، تا مشخص شود قطبي نه تنها کف دستش را بلکه کف پايش را هم به خوبي نمي شناسد چرا که براي کف دستش از سنگ پاي قزوين استفاده مي کند!
خيانت کف دست مردم، رسانه ها و برخي مسئولان پس از اين ناکامي از قطبي پرسيدند، که چرا کف دستت را به خوبي نشناختي؟ و قطبي پاسخ داد بعضي آدم ها و چيزها ظاهر و باطن شان با هم ۱۸۰ درجه فرق دارد، حالا فهميدم که من عمري اشتباه مي کردم و اين کف دستم را به خوبي نشناختم، اين تبرزين نادرشاه بود، اين مار ضحاک بود نه کف دست، وقتي يکي از اعضاي بدن خود آدم به آدم خيانت کند چه رسد به ديگران، من سرگرم تحليل بازي بودم و در اين فکر بودم که پس از بازي بليت ژوهانسبورگ را از کدام آژانس تهيه کنم. در اين افکار بودم که جشن صعود تيم ملي را در کجا و چگونه آبرومندانه برپا کنيم، در اين فکر بودم که مبادا خداي ناکرده مادرم از فرط شادي اين پيروزي حالش بد شود، در اين انديشه بودم که چگونه پاسخ خنده هاي افسونگر کفاشيان را بدهم، در اين فکر بودم که پس از پايان بازي مربي کره اي به من کف گرگي نزند و به اين خيال بودم که با کف کدام دستم پاسخ ابراز احساسات مردم را بدهم، آري من در اين فکرها بودم که ناگهان دست هايم از فرصت سوءاستفاده کرد و رفت داخل جيب هايم مخفي شد و من نتوانستم با نگاه به کف اين دست ها، کف پاي بازيکنان کره را به خوبي بشناسم و همين بود که گل خورديم، حالا مقصر ناکامي تيم ملي اين دست ها هستند که بايد چند روزي به دبي و اتريش و ژوهانسبورگ تبعيد شوند تا ديگر به صاحب خود خيانت نکنند.
مردم! ما به جام جهاني رفتيم او هم چنين پس از اين شکست علاوه بر اين که در چهره يک طالع بين ظاهر شد، خود را در جايگاهي همانند زيگموند فرويد و ديگر روانشناسان هم قرارداد و نظريه روانشناختي خود را اين گونه بيان نمود که : ناچار بودم به مردم و تيمم روحيه بدهم، تا دقيقه آخر بتوانيم بجنگيم، من در بدترين شرايط تاريخ کشور فقط ۷ دقيقه کم آوردم، اين کار بزرگي است، واقعا اين سرمربي ما روانشناس است، وقتي نتوانست تيم را به جام جهاني ببرد وعده هايش را نوعي روحيه به مردم و تيم تلقي کرد، ۷۰ ميليون جمعيت هم منتظر بودند تايکي از آن سر دنيا بيايد و به آن ها روحيه بدهد، مردم فقط همين يک قلم روحيه را کم داشتند که آن را هم قطبي مي خواست اهدا کند، البته اين نکته که يکي از عجايب روزگار است را بازگو مي کنيم که وعده هاي سرمربيان تيم ملي و رئيس فدراسيون فوتبال مبني بر اين که ما به ژوهانسبورگ مي رويم، ما به آفريقاي جنوبي مي رويم، تحقق يافت.
افشين قطبي و کفاشيان هر دو به جام جهاني راه يافتند، به ژوهانسبورگ رفتند اما آن جا رفتند تا شيرهاي آفريقايي را تماشا کنند، کاروان تيم ملي ايران دو نفره به بازي هاي جام جهاني رفت، وقتي سپ بلاتر پرسيد پس کجاست بقيه بازيکنانتان؟ کفاشيان گفت: خودت که مي داني امسال وضع اقتصاد جهاني خراب است، وضع ما هم همين طور، قرار بود ما با کارواني سي چهل نفره بياييم آفريقاي جنوبي، اما حساب کرديم، ديديم مخارج سنگين است و کمرشکن الان ما به علي دايي، افشين قطبي و خيلي هاي ديگر بدهکاريم، گفتيم بهتر است به جاي اعزام بازيکنان به جام جهاني اول بدهي هاي مان را بدهيم، بنابراين تصميم گرفتيم که ما دو نفر به نمايندگي از ملت شريف ايران و تيم ملي به جام جهاني بياييم، آقاي قطبي و دايي همان گونه که وعده داده بودند که ما به جام جهاني مي رويم، مرد و مردانه به وعده هاي شان عمل کردند، قطبي گفته بود، بليت جام جهاني در جيب من است، راست مي گويد ما همان زمان که تيم مدام مي باخت، برايش بليت ژوهانسبورگ گرفته بوديم تا وعده هاي اين «امپراطوروعده ها» هم تحقق يابد و جلوي مردم سرشکسته نشود، علي دايي هم به وعده اش عمل کرد و قرار بود به جام جهاني بيايد اما گرفتاري هايش او را منصرف ساخت و نتوانست دعوت فيفا را اجابت کند، من هم که مهم تر از همه بودم به جام جهاني راه يافتم تا از تجربيات فوتبالي جام جهاني استفاده کنيم و انشا ء ا... بتوانيم کارخانه شيپورسازي راه بيندازيم تا تيم ملي را تشويق کنند چرا که کاري که اين شيپورها مي کنند به مراتب ارزنده تر از کار هزار تا سرمربي و کارهاي تاکتيکي و فني و زيرساختي است.
ما آمديم اين جا که رقباي کره شمالي و جنوبي را تشويق کنيم تا شکست ها و مساوي هاي مان را برابر اين دو کره تلافي کنيم، آمده ايم آفريقا که اگر روزي ميزبان جام جهاني شديم، بدانيم که ميزبان هم حق دارد فقط يازده بازيکن وارد زمين کند و حق ندارد بگويد داورهاي ميدان بايد خودي باشند. آمده ايم به جام جهاني، چون ما يک نماينده در اين جام داريم يک کمک داور مشهدي داريم که آمده ايم او را ارشاد کنيم تا قضاوت خوبي داشته باشد. آمده ايم بلاگردان جان او بشويم تا مبادا تماشاگران تيم ها به سوي او بطري نوشابه، سنگ و کلوخ و نارنجک دستي پرتاب کنند. آمده ايم تا او تشويق شود و به عشق وجود ما پرچم زند و خط نگه دارد، آمده ايم تا به او روحيه دهيم، همان کاري که افشين قطبي براي مردم کرد، آمده ايم تا اگر يک وقتي در سال هاي آينده هم به جام جهاني صعود نکرديم به فيفا بگوييم، کشورهاي ديگر تيم فوتبال به جام بفرستند و ما داور مي فرستيم!
در جست وجوي سرمربي با ذره بين اما افشين قطبي هم به آفريقاي جنوبي رفته است هر چند بعضي از گزارشگران و تصويربرداراني که تصوير مربي هايي هم چون ياوري را از داخل استاديوم هاي ورزشي آفريقاي جنوبي در بين تماشاگران شکار کرده اند، با ذره بين هم نتوانسته اند سرمربي تيم ملي فوتبال ايران را پيدا کنند تا با او مصاحبه اي داشته باشند.گويا قطبي آب شده و به زمين رفته است اما فدراسيون فوتبال مي گويد: قطبي در آفريقاي جنوبي حضور دارد، او به ماموريتي از جانب فدراسيون رفته است تا حريفان آسيايي ايران که در جام جهاني هر يک به نوعي شگفتي آفريدند را آناليز کند. فدراسيون نشين ها براي اثبات گفته هاي خود مصاحبه اي از افشين قطبي را روي سايت سازمان تربيت بدني قرار دادند تا به همگان بفهمانند اين شير ايراني المسکن لابلاي شيرهاي آفريقايي گم نشده است، او رفته است تا بازي هاي ژاپن، دو کره و استراليا را تماشا کند تا بتواند نقاط ضعف آن ها را شناسايي نموده و در جام ملت ها آن ها را به کيسه گل تبديل کند.هم چنين برخي نيز گفته اند، که او رفته است تا در بين تيم هاي حاضر درجام جهاني براي تيم ملي فوتبال حريف تدارکاتي پيدا کند، به اين مي گويند سرمربي دلسوز که کار کميته روابط بين الملل فدراسيون فوتبال را هم خودش انجام مي دهد، به عبارتي ديگر درايران وظيفه سرمربي علاوه بر هدايت تيم ملي پيداکردن حريف تدارکاتي و جلب رضايت آن ها براي بازي با ايران، اين تيم جام آفريقايي نديده هم هست. اما آيا از ۳۶تيم حاضر در جام جهاني تيمي حاضر مي شود در مقابل تيم ملي ايران که از عربستان گل مي خورد و به کره يا مي بازد و يا تساوي مي کند، بازي تدارکاتي انجام دهد، آيا اگر در بازي هاي تدارکاتي احتمالي با هريک از اين تيم ها گلي بخوريم، روحيه قطبي و شيرهاي او درهم نمي شکند؟ آن وقت براي ترميم روحيه هاي از دست رفته و احساسات خدشه دار شده بايد چکار کنيم؟ لابد آن وقت توجيه مي شود که اين ها جزو تيم هاي قدر جام جهاني بودند که در مقابل حريفان خود يکي دو گل بيشتر نخوردند، آن وقت حتما مي گويند ما از روي عمد به اين تيم ها باختيم تا فکر کنند ما در جام ملت ها هم همچنان ضعيف هستيم تا بنابراين در برابرمان نياز به بدنسازي و تحليل بازي هاي مان نداشته باشند و آن موقع ما بتوانيم با يک پلتيک حساب شده و نيرنگ فوتبالي بر آن ها بتازيم و گلباران شان کنيم تا شيرهاي ما، قطبي را روي دست بچرخانند و ديگران به نشانه تبرک خود را از لبه کت او آويزان کنند. شايد هم قطبي رفته است تا به واسطه ارتباطاتي که با تيم ملي کره جنوبي دارد از سرمربي آن ها خواهش کند کمي از اطلاعات تکنيکي و تاکتيکي بازي تيم خود را در اختيار او قرار دهد تا او خجالت زده مردم ايران نشود، شايد قطبي رفته است که به بازيکنان کره اي بگويد، ببينيد نيمي از وجود من کره اي است، من همسري از کشور شما دارم و بنابراين «از شهرزن» هستم کاري کنيد که دامادتان شرمنده نشود و بتواند با قهرماني در جام ملت هاي آسيا، همچنان سکان دار تيم ملي فوتبال ايران باشد. از آن ها بخواهد که در روز بازي با ايران يا گل به خودي بزنند و يا همان اول بازي، محکم ساق هاي پاي خود را به تير دروازه بکوبند تا به دليل مصدوم شدن مربي مجبور شود آن ها را از زمين بيرون بکشد تا شش هفت نفره در برابر ايران بازي کنند.اما برخي گفته اند سرمربي تيم ملي فوتبال، آن سفرکرده عزيز به ژوهانسبورگ براي اين به آفريقاي جنوبي عزيمت کرده است تا بازي هاي حريفان ايران در جام ملت هاي آسيا را تحليل و ارزيابي کند.چرا که يکي از صفات بارز يک تحليل گر خوب اين است که در ورزشگاه حضور يابد و از چند متري بازي ها را تحليل کند چرا که نتيجه تحليل هايي که از چند متري صورت مي گيرد، مي تواند تمام ضعف هاي تيم خودي را بپوشاند و با آگاهي بر ضعف هاي تيم حريف، در ميدان نبرد به جدال با آن ضعف ها بپردازد. آن خبرنگاران و عکاساني هم که قطبي را در ورزشگاه نديده اند تقصير خودشان است، چرا که به دنبال يک سوزن در انبار کاه مي گردند، آن ها شايد چشمانشان ضعيف است، اصلا تقصير خودشان است که براي شکار برخي صحنه ها ذره بين با خودشان نبرده اند شايد سرمربي تيم ملي در طبقات فوقاني ورزشگاه حضور داشته تا بتواند با اشراف کامل بر بازي از آن بالا تحليل ها و ارزيابي هاي هر روز و فدراسيون پسند ارائه کند و با دست پر به ايران بازگردد. شايد هم ايشان رفته است تا از فاصله ميلي متري حريفان ايران را ارزيابي کند، شايد همان کنار و گوشه نيمکت کره جنوبي يا داخل رختکن يا هتل اين تيم حضور دارد تا بهترين شناخت ها را از تيم کره جنوبي به عنوان بزرگ ترين حريف تيم ايران کسب کند.
شايد اروگوئه و آفريقاي جنوبي حريف ايران در جام ملت ها شدند! طبق گزارش ها، قطبي در جام جهاني آفريقاي جنوبي، زحمت زيادي کشيده و عرق ريخته که اميدواريم مردم و فوتباليست ها قدر هر قطره عرق او را بدانند و نگذارند که اين عرق که برگرفته از عرق ملي است هدر برود. او بازي استراليا و صربستان را از نزديک تماشا کرده و حتي استراليا را نيز تشويق کرده است وي از شهر محل برگزاري يک ديدار با پرواز به شهر ديگري مي رفته است. ملاحظه بفرماييد که اگر بليت پرواز پيدا نمي شد، چه استرس و فشاري بر سر مربي تيم ملي مان وارد مي آمد، اگر هواپيما دچار نقص فني مي شد و خداي ناکرده اگر هواپيما ... ما آن وقت چگونه مي توانستيم در جام ملت هاي آسيا سرمان را بلند کنيم، سرمربي تيم ملي روز اول تير، بازي نيجريه و کره جنوبي را از نزديک ديده است.در مدت ۱۲روز حضورش در جام جهاني ۸ديدار تيم هاي کره جنوبي، کره شمالي و استراليا را هم از نزديک شاهد بوده است، علاوه بر اين اضافه کاري نموده و ديدارهاي تيم هاي آفريقاي جنوبي و اروگوئه را هم از فاصله چندمتري تماشا کرده است، شايد چرخ زمانه برهم خورد و آفريقاي جنوبي و اروگوئه حريف ايران در جام ملت هاي آسيا شدند و يا شايد اين دو تيم حريف تدارکاتي تيم فوتبال ما شدند.همگان گمان مي کنند که قطبي رفته است آفريقاي جنوبي تا سير و سياحت و صفا کند ولي خود چنان از رنجي که کشيده صحبت مي کند که دل سنگ آب مي شود و جگر شير کباب. او مي گويد هزاران کيلومتر راه را براي ديدن بازي هاي جام جهاني طي کرده است (البته نه با پاي پياده يا با اتوبوس) از کيپ تاون به پورت اليزابت و از پورت اليزابت به دوربان از دوربان به ژوهانسبورگ، از ژوهانسبورگ به کيپ تاون و از کيپ تاون به دوربان و از دوربان به نسپروئيت رفته است. اين ها گفتني هاي سفر است اگر ناگفته ها را بگويند ما تحمل شنيدن آن را نخواهيم داشت اين که اگر شب کنار خيابان خوابيده باشد و گرسنه سر بر بالين گذاشته باشد و با شکم گرسنه و در آن هياهوي بازي ها و بوق و کرنا و سرناهاي تماشاگران نکات فني بازي را يادداشت برداري کرده و همان جا هم در بين دو نيمه به تحليل اين بازي ها پرداخته است و شب آمده است هتل اين نکات فني را پاکنويس و دسته بندي کرده، صبح صفحه آرايي شان کرده و جلد نموده يا به فدراسيون محترم فوتبال تحويل دهد، اين ها همه زحماتي است که از هدايت يک تيم ملي پرطرفدار سخت تر است که اين را هم نگفته ايم که ممکن است سرمربي تيم ملي در اين سفر مشقت وار که يادآور سفر با پاي پياده به قندهار است، ممکن است مبالغي نيز از جيب خويش خرج کرده باشد.
تحليل آبکي نمي خواهيم اما عده اي منتقد که دل شان براي تيم ملي نمي سوزد و فقط سرشان در حساب و کتاب است به جاي سپاسگزاري از اين همه محنت، شروع به انتقاد مي کنند و مي گويند مگر نمي شود در خانه و از تلويزيون بازي هاي جام جهاني را ديد و نکات فني را يادداشت برداري کرد و بازي را تحليل نمود؟ در پاسخ به اين منتقدين گرامي مي گوييم که آن تحليلي که با تماشاي بازي از تلويزيون نصيب تحليل گر مي شود، ممکن است آبکي از کار درآيد، چرا که بزرگترين تلويزيون ها طول و عرض شان يکي دو متر بيشتر نيست و نمي توان همه صحنه هاي بازي را مشاهده کرد، البته برخي کارگردانان که ريگي در کفش دارند هم شايد به خاطر اين که از قبل مي دانند سرمربي تيم ملي فوتبال اين بازي ها را ممکن است از تلويزيون تماشا کند، امکان دارد برخي صحنه ها که حاوي نکات فني پر باري است را حذف کرده و نشان ندهند.
به هر حال سرمربي تيم ملي فوتبال مان با دست پر از آفريقا برمي گردد او حتما يک کتابچه اي ارزشمند از چند و چون تيم هاي فوتبال جهان در اختيار فدراسيون ما قرار خواهد داد که مربيان تيم ملي يکي پس از ديگري اين کتاب را به عنوان يکي از برنامه ها و دروس کاري خود مطالعه کنند، آن را به بازيکنان داده و از آنان امتحان بگيرند تا هريک که در اين آزمون موفق شد را به ترکيب تيم ملي دعوت نمايند، به عبارتي ديگر قطبي رفته است آفريقاي جنوبي تا يک ميراث ماندگار از خود بر جاي بگذارد او بعد از آفريقاي جنوبي اردوي تيم ملي را در اتريش برپا خواهد کرد تا شناختش از فوتبال اروپا هم کامل گردد و تيم ملي نيز حال که به آفريقا نرفته است، لااقل به اروپا برود.
سقف آرزوهايي به بلندي سقف لانه مرغ برخي کارشناسان مي گويند، چه خوب شد که تيم ملي فوتبال مان به جام جهاني صعود نکرد، چون ممکن بود در اين جام به زنگ تفريح تيم ها و کيسه گل تبديل شود آن وقت نشاط صعود تيم ملي به جام جهاني زهرمان مي شد و از گرده مان درمي آمد، آن ها معتقدند مادامي که نهايت آرزويمان صعود به جام جهاني است و هرگز به اين نمي انديشيم که از مراحل مختلف اين جام صعود کنيم، نبايد انتظار پيشرفت از اين فوتبال داشته باشيم. مادامي که سقف آرزوهاي فوتبالي مان بسان سقف لانه يک مرغ کوتاه است، بايد هم تا سرمان را بلند کنيم، آن را چسبيده به سقف ببينيم.هنگامي که براي صعود به جام جهاني يا پيروزي در برابر يک تيمي مثل کره يا ژاپن، تلويزيون سرودهاي حماسي پخش مي کند و مردم در خيابان ها جفتک مي اندازند و شادي مي کنند، هنگامي که پس از يک پيروزي، سرمربي تيم را که گويا، گرز رستم را غلاف کرده است، همچون جام قهرماني در حلقه دستان بازيکنان مي چرخد و مادامي که مسئولان ورزشي و فوتبالي براي چشم نخوردن خود و اين فوتبال، آش نذري مي دهند و براي يکديگر پيام تبريک مي فرستند و روزنامه ها عکس هاي آنان را در ژست هاي مختلف در صفحات اول خود چاپ مي کنند، مادامي که اگر يک بازيکن پنالتي را گل کند، به او خودروي گران قيمت هديه مي دهند و از او اسطوره مي سازند و بلافاصله در برنامه هاي مختلف تلويزيوني او را يک قهرمان ملي معرفي مي کنند و در وصف ساق پاي او و موهاي ژل زده اش، قصيده ها مي سرايند، نبايد از اين فوتبال انتظار شگفتي سازي داشت.آري مادامي که سياسي کاري ها موجب پر و خالي شدن صندلي هاي فوتبالي مي شود و حب و بغض ها، تبديل به دستورات فني مي شوند و تلفني سرمربي انتخاب مي شود و با فاکس برکنار مي گردد، نبايد انتظار آرامش در فوتبال داشت.آن جا که بازيکن همانند يک توپي از جانب اين مسئول به جانب مسئول ديگر و از جانب اين مربي به سوي مربي ديگر شوت مي شود و نهايتا موجب خشک شدن زمين چمن و گل به خودي مي گردد، نبايد انتظار معجزه از فوتبال ملي را داشت. آن جا که بازيکنان با توصيه هاي احتمالي در ترکيب تيم ملي قرار مي گيرند و با اشاره هاي آن چناني از ترکيب حذف مي گردند، بايد فاتحه تجزيه و ترکيب تيم را خواند و در مقابل عربستان و بحرين و کره شمالي زانوي غم در بغل گرفت.
کارشناسان کرنر، پنالتي، اوت، آفسايد و ... ما در جامعه فوتبالي مان بسيار کاردان و کارشناس داريم. اما نمي دانيم به لطف اين همه کاردان و کارشناس کرنر، پنالتي، اوت، آفسايد و کارشناس ارشد هند و خطا، باز هم در جا مي زنيم، شما بازي هاي جام جهاني را حتما ديده ايد، وقتي تيم ژاپن در برابر پاراگوئه مي بازد، چند کارشناس در تلويزيون دور هم مي نشينند و آن چنان بازي را تجزيه و تحليل مي کنند و علل شکست تيم را مي گويند که تو گويي اگر اينان سرمربي گري تيم ملي را برعهده مي گرفتند، برزيل را گلباران مي کردند، براي تيم اسپانيا مادامي که در مقابل حريف قرار مي گيرد، دستورالعمل تهيه مي کنند و مثلا مي گويند، اگر اين تيم با سيستم سه پنج شش، برود مي تواند حريف را به غلط کردن بيندازد و يا اگر با ۶ مهاجم حمله کند، مي تواند در هر دقيقه ۶ گل بزند، اگر مدافعانش، تبرزين و زره بپوشند دروازه شان تا قيام قيامت بسته خواهد ماند.يا براي تيم آرژانتين اين گونه نظريه مي دهند که مارادونا اگر کمتر کنار زمين حرکات گرگم به هوا از خود نشان دهد، تمرکز بازيکنانش بيشتر خواهد شد و تيمش مي تواند قهرمان جهان شود. اگر ليونل مسي، کمتر در زمين تف کند، زمين لغزنده نخواهد شد و بازيکنان تيم آرژانتين بر روي چمن ها سر نخواهند خورد و توپ را از دست نخواهند داد. در مورد قضاوت و داوري هم چنان در مورد حرکات بازيکنان و داور نظر مي دهند که تو گويي اين ها از مادر داورزاده شده اند تمام حرکات تيم هاي داوري را به نقد مي کشند و درست يا غلط بودن سوت هاي شان را به رخ ايرانيان مي کشند، آه، خدايا ما چه همه کارشناس فوتبال داريم اما فوتبال مان کارشناسي نيست. عده اي معتقدند که از استعدادهاي اين کارشناسان و توانايي آن ها استفاده نمي شود، خب، کارشناسان بايد بروند کاري کنند که از استعدادهاي شان استفاده شود، بروند دور رئيس فدراسيون، سرمربي تيم هچون زمين به دور خورشيد بگردند، بروند زير آب همديگر را بزنند تا زير آب فوتبال مان نخورد، بروند بيانيه بدهند تا بلکه عضو شوراي امنيت سازمان ملل شوند و بيانيه نويس عليه برخي کشورها. فوتبال ما همين است ديگر، نيازي به کارشناس و سر مربي حرفه اي ندارد. مهم نظر مديران بزرگ ورزشي است مهم انتخاب هاي آنان است، هرچند آنان ممکن است در انتخابشان اشتباه کنند اما اين موضوع گويا به کسي مربوط نيست، اگر دل ۷۰ ميليون ايراني شکست، آن ها با يک لبخند، دل ها را به دست خواهند آورد. آري آن هايي که مي بايد به جام جهاني مي رفتند، رفتند، وعده ها تحقق پيدا کرد، تلاش شد تا همه به جام جهاني بروند اما دو سه قطعه بليت ژوهانسبورگ بيشتر پيدا نشد، بنابراين دو نفر به نمايندگي از ۷۰ ميليون ايراني و تعدادي ملي پوش به جام جهاني صعود کردند، درجام جهاني آينده، نفرات بيشتري صعود مي کنند، منتظر باشيد.
مرجع : روزنامه خراسان
نظرات بينندگان: ۱ نظر انتشار يافته ۰ نظر در صف انتشار ۰ نظر غيرقايل انتشار
irani
۱۳۸۹-۰۵-۰۲ ۱۲:۲۳:۱۳
dastet dard nakone ke vaghean g_and na faghat to fotbal balke varzesh ro to keshvaremun neshon dadi . (710)