تيترآنلاين - ما مردم عجيبي هستيم. بخاطر همين اعجاب، گاه دولتمرداني هم پيدا ميكنيم كه كارهاي عجيب ميكنند و حرفهاي عجيب ميزنند. آدمهاي احساساتي هم هستيم.
جوانها اصطلاحي دارند كه ميگويند فلاني جوّگير شده... بله ما هم جوّگير ميشويم. يك آدم دلسوز كه ميبيند ممكن است با تكفرزندي شدن خانوارها، فردا جمعيت ايران كم شود، با رئيس جمهور صحبت ميكند و رئيس جمهور هم چند روزي درباره بچهدار شدن و ضرورت افزايش جمعيت صحبت ميكند.
چندي ديگر بحث خالي كردن تهران از جمعيت مطرح ميشود و دهها دستورالعمل و بخشنامه صادر ميشود و چند روزي هم همه درباره آن صحبت ميكنند.
زمان ديگري هم بحث كنترل مصرف پيش ميآيد و مدتي با آن مشغول ميشويم و زماني ديگر هم صحبت محيط زيست ميشود و چندي درباره محيط زيست صحبت ميشود و يك نوبت هم ماجرايي در ميدان كاج سعادتآباد اتفاق ميافتد و جوان چاقوخوردهاي 45 دقيقه زخمي روي زمين در خون خويش ميغلتد و هيچكس به دادش نميرسد و حتي دو مأمور پليس هم به خيل تماشاچيان ميپيوندند و چند روزي هم در اين باره و علت خونسردي و بيتفاوتي جمع و جمعيت در رابطه با جان يك انسان و خونسردي و بيدست و پايي دو پليس ناظر در صحنه ماجرا حرف ميزنند و مقامات پليس هم با مأمورين مربوطه برخورد شديد ميكنند و قوه قضائيه هم آنها را بازداشت ميكند و خلاصه همه جوّگير ميشوند و پليسهاي مربوطه را مستحق شديدترين مجازاتها ميدانند و... يا اگر زلزلهاي اتفاق بيفتد همه به ياد ضرورت رعايت استاندارد در ساختمانسازي ميافتند و يك هفته يا يك ماهي نظارتها شدت ميگيرد و مقررات سخت وضع ميشود و متخلفين را ميگيرند و دستور تخريب ساخت و سازهاي ناساز را ميدهند و...
زماني هم فلان مقام و بهمان مسئول به يك منطقه دور افتاده سر ميزند و مردم درخواستي را مطرح ميكنند و همان جا آن مقام دستوري ميدهد و يا بودجهاي تصويب ميكند و...
در اينگونه موارد شايد بهترين عبارت همان باشد كه برخي جوانهاي سرخوش ما در جمع هاي خودماني آن را به كار ميبرند: «جوّ گيري»...
اما اگر همه ما آدمها جوگير بشويم، برميگردد به روح و روحيه شرقي و احساساتي و ايرانيمان، اما اصحاب قدرت و دولت اگر بخواهند مثل برخي از ما جوگير بشوند و حرفهاي احساساتي بزنند وكارهاي احساسي بكنند و با جوّ جلو بروند، آن وقت سنگ روي سنگ بند نميشود.
اصحاب دولت نياز به خونسردي، درايت، كارشناسي و برنامهريزي دارند. مثلاً وقتي ميبينند كه ديگر در همين تهران جايي براي رفت و آمد نيست و پيك ترافيك معناي خود را از دست داده و در هر ساعت از روز كه بخواهي در شهر تردد كني و يا خداي ناكرده بيماري را به درمانگاه و يا مجروحي را به بيمارستان برساني، چند روز از عمرت را بايد حرص بخوري تا به مقصد برسي، راه حل آن اين نيست كه همه را به زور و يا به تطميع و يا تشويق به مناطق دوردست هدايت و يا تبعيد كنيم چرا كه آنها اگر شرايط زندگي مناسبي نداشته باشند و مهمتر از همه اگر كار و شغلي نداشته باشند، دوباره برميگردند.
بايد ديد و آسيب شناسانه و هوشمندانه و عالمانه بررسي كرد كه چرا تهران و چند شهر بزرگ هر روز شلوغتر ميشود؟ و چرا روستاهاي ما با وجودي كه برق و آب و تلفن و گاز و ... با هزينههاي گزاف برايشان مهيا ميشود، نميتوانند در روستا بمانند و راهي شهر و شهرهاي بزرگ و از جمله تهران ميشوند؟ وقتي آنچه را كه روستايي و كشاورز ما ميكارد قدر و قربي ندارد و كارش محترم نيست و با آن نميتواند آبرومند زندگي كند و كار بر روي زمين را فضيلتي نيست، آب و برق و گاز و راه به تنهايي شأني برايش نميآورد و جاذبه