ميشود كار كرد و وعده نداد ميشود آمار نادرست نداد
ميشود ديگران را تحقير نكرد. ميشود كار كرد و وعده نداد. ميشود وعده داد و عمل كرد. ميشود آمار نادرست نداد.
تاريخ انتشار: يکشنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۰ ساعت ۱۳:۳۵
نويسنده : عليرضا خاني
ميشود در چهره شكوفه دوباره شكفت. ميشود در جاري رود دوباره سرود. ميشود در انحناي نجيبانه كوهپايههاي سبز، دوباره سبزينه زد. ميشود با چلچلهها دوباره چهچهه زد. ميشود با باران فروردين دوباره باريد. ميشود با هر علف دوباره سرزد.
ميشود حرمت جنگل را پاس داشت. ميشود رود ساران را مقدس دانست. ميشود طبيعت را نيازرد. ميشود بال پروانه را سياه نكرد. ميشود هواي بهاري را به دود نيالود. ميشود بلبلان را در قفس نگه نداشت. ميشود با پرستو مهربان بود. ميشود صورت چمن را با زباله خراش نداد. ميشود يكسره راست بود و راست گفت. ميشود انگ ناروا نزد. ميشود صاف و صادق بود. ميشود به مكتب و مدرسه رفت و نخوانده ملا نشد. ميشود با دگمهاي مدرك نگرفت. ميشود دانشگاه را دكان مدرك فروشي نكرد. ميشود همه چيز را به بازي نگرفت. ميشود سياسي نپرسيد و سياسيكارانه پاسخ نگفت. ميشود ديگران را تحقير نكرد. ميشود كار كرد و وعده نداد. ميشود وعده داد و عمل كرد. ميشود آمار نادرست نداد. ميشود در خيابانهاي پايتخت از برق تيغ راهزنان نهراسيد. ميشود احساس آرامش كرد. ميشود هنر را حرمت گذاشت. ميشود هر كس جايزه جهاني گرفت را عامل بيگانه نپنداشت. ميشود شعاع دايره خوديها را فراختر گرفت. ميشود كودكان فقر زده معتاد را لابهلاي ماشينهاي پشت چراغ قرمز نديد.
ميشود پول بيزبان نفت را به باد هوا نداد. ميشود اجناس زباله?مانند چيني را كشتي كشتي با نفتكش نفتكش عوض نكرد.
ميشود آدمها را به وجه اشتراكشان ديد نه وجه افتراقشان. ميشود آدمها را دسته دسته و گروه گروه نكرد. ميشود به افراد برچسب و افترا نبست. ميشود سخن ديگران را شنيد. ميشود هر كه با ما نبود را بر ما نپنداشت. ميشود مسابقه شعار نداد. ميشود رقابت تخريب نكرد. ميشود سياهنمايي نكرد. ميشود همه چيز را هم به نادرست گل و بلبل نشان نداد. ميشود حقيقتبين بود. ميشود عوام را نفريفت. ميشود در شعار از همه دنيا جلو نزد. ميشود مرعوب دنيا نشد اما خود را هم بينياز مطلق از همه جهان ندانست. ميشود به كسي دشنام نداد. ميشود در خيابان با هم مهربانتر بود. ميشود از هماغوشي چرخ و چاله، گل و لاي بر روي عابران نينداخت. ميشود خيابانها را صاف كرد. ميشود دلها را صاف كرد. ميشود شكيبايي و تحمل و احترام و اخلاق و ادب را، به جاي سريالهاي مبتذل و لفاظيهاي بيمعنا، از سيما نشان داد. ميشود همه روستاها را آباد و آبادان و همه شهرها را خرم و خرمشهر كرد. ميشود آبادان و خرمشهر را هم آبادان و خرمشهر كرد.
ميشود سلامت جسم و روح و روان را قرباني رقابت ماشين و آهن و آز نكرد. ميشود اعصاب از دست رفته و آرامش فراموش شده و بردباري مضمحل شده و قناعت و مناعت و رضايت را دوباره به نهاد مردمان بازگرداند. ميشود با درخت دوباره جان گرفت و با نسيم دوباره تازه شد و با كبوتر دوباره پرواز و با قناري دوباره آواز كرد. ميشود با بهار دوباره ترانه سرود.