نهادهاي مسئول و در راس آن قوه قضاييه نبايد فقط پس از رسانه اي شدن حادثه اي، دست به کار شوند و اقدام سريع را سرلوحه کار خود قرار دهند.
تاريخ انتشار: سه شنبه ۲۱ تير ۱۳۹۰ ساعت ۱۲:۴۸
نويسنده : حميدرضا ناسخ
جنايت «سعادت آباد» روز چهارشنبه گذشته در پل مديريت تهران تکرار شد و اين بار نيز موضوعي «عشقي» جنايتي ديگر را رقم زد، سال گذشته جواني رقيب عشقي خود را در برابر ديدگان مردم در ميدان سعادت آباد کارد آجين کرد و اجازه کمک به مجروح را به هيچ کس نداد، او با پي گيري هاي رسانه ها و همچنين عزم قاطع قوه قضاييه به دار مجازات آويخته شد. جنايت سعادت آباد، موجب تهييج افکار عمومي شد، همگان بهت زده از وقوع چنين حادثه اي، خواستار برخورد جدي قوه قضائيه شدند. در آن حادثه نيز يک سري انتقادات از سوي رسانه ها و افکار عمومي نسبت به عملکرد برخي افراد و نهادهاي مسئول انجام شد، از قصور ماموري که نظاره گر حادثه بود و در دستگيري قاتل تعلل کرد، سخن به ميان آمد و همچنين از تعلل نيروهاي اورژانس در رساندن فرد مجروح به بيمارستان انتقاد شد. زيرا عده اي اعتقاد بر آن داشتند اگر مامور پليس در صحنه حادثه آموزش هايي را که اجتمالا به او داده بودند، به کار مي گرفت و مانع از ادامه ضربات چاقو بر بدن مقتول مي شد، اکنون دو نفر در سينه قبرستان نمي خوابيدند و چندين خانواده داغدار نمي شدند و همچنين اگر اورژانس زودتر به محل حادثه مي آمد، نيز آن چه گفته شد اتفاق نمي افتاد. درحادثه پل مديريت نيز خواسته هاي افکار عمومي تقريبا مشابه است. مردم اکنون نيز منتظر وعده هاي دستگاه قضايي براي محاکمه سريع و مجازات عامل جنايت پل مديريت هستند، پسر دانشجويي پس از شنيدن جواب رد از سوي دختري دانشجو براي ازدواج با او، در جلوي چشم مردم و رهگذران نقاب بر چهره زد و وي را هدف ضربات کارد قرار داد سپس روي سينه دختر نشست و آن قدر ضربه زد تا او پس از چندي جان سپرد. در اين حادثه نيز طبق برخي خبرها حضور پليس و نيروهاي امدادي کم رنگ است. پليس زماني سر مي رسد که مردم قاتل را دستگير کرده اند، اين جا نيز بيشتر ، مردم نظاره گر صحنه جنايت بودند، اما پس از آن که قاتل قصد فرار دارد او را دستگير مي کنند.
شايد بتوان حق را به مردم داد زيرا در آن لحظه هيچ کس را ياراي مقابله با فردي که ديوانه وار چاقو را به خون آغشته کرده است نيست، شايد هم مردم از پيچ و خم ها و دست اندازهاي قانوني واهمه دارند و دوست ندارند خود را در معرض خطر جاني و يا مشکلات و گرفتاري هاي دادگاه و پاسگاه قرار دهند. در برخي گزارش ها آمده است دختر دانشجو را در حالي که خون فراواني از بدن وي خارج شده بود با يک دستگاه وانت به بيمارستان رساندند.
نمي دانم اين گزارش ها صحت دارد يا خير ولي در هر صورت بايد راهکاري براي اعزام سريع نيروهاي امدادي در مواقع بحراني وجود داشته باشد و اگر قصوري از فرد يا سازماني سرزده باشد با سرعت و دقت به آن رسيدگي شود و نتيجه آن به اطلاع افکار عمومي رسانده شود.
اما مطلب مهم ديگر در مورد اين حادثه و حوادث مشابه آن و همچنين برخورد با مرتکبان جرايم خاص نظير قتل و اسيدپاشي اين است که نهادهاي مسئول و در راس آن قوه قضاييه نبايد فقط پس از رسانه اي شدن حادثه اي، دست به کار شوند و اقدام سريع را سرلوحه کار خود قرار دهند. جنايات عشقي تاکنون فقط به قتل محدود نشده است. آمنه نيز دختري مانند مهسا بود که چند سال پيش به واسطه يک نه گفتن به جوان ديگري قرباني اسيدپاشي شد. قرار بود حکم قصاص اسيدپاش اجرا شود و آمنه و مادرش به اجراي احکام رفتند ولي حکم اجرا نشد. قوه قضاييه بايد به اين شبهات پاسخ دهد و اگر در اين رابطه خلاء قانوني وجود دارد بايد با همکاري مجلس و ساير نهادها اين خلاء پر شود و جنايتکاران را به سزاي عمل زشت خود برساند تاکسي ديگر سوداي جنايت را در آينده در سر نپروراند.
کار فرهنگي در زمينه پيشگيري از اين قبيل حوادث نيز بسيار مهم است و چه بسا مي تواند بهترين نتيجه را بدهد. کار فرهنگي بايد از خانواده ها آغاز شود و نهادهاي متولي آموزش هاي لازم را به جوانان بدهند و نسبت به آگاهي سازي اقدام کنند تا کسي به واسطه شنيدن جواب «نه» از طرف مقابل پاسخ او را با کارد و چاقو ندهد. بايد زيربناها را محکم کرد تا آستانه تحمل افراد بالا رود و بررسي شود که چرا جوانان امروز ما پرخاشگر شده اند و براي هيچ چه بسا به جان هم مي افتند. سوال آخر اين است که در مدارس و دانشگاه ها چند درس و واحد درسي و چند ساعت مهارت هاي زندگي به افراد آموخته مي شود و آنان با مشکلات ريز و درشت زندگي به خصوص در زمان بلوغ و پس از آن تا چه حد به وسيله متوليان فرهنگي آشنا مي شوند؟!