اين مشاجره از يک سو، نشان از تلاش نوکشورها براي قد علم کردن در تحولات و مناسبات بينالمللي دارد و از سوي ديگر نشاندهنده تحمل نشدن پديدههايي از اين دست، از سوي برخي از قطبها و قدرتهاي سنتي جهان است
تاريخ انتشار: سه شنبه ۱۸ بهمن ۱۳۹۰ ساعت ۱۲:۱۴
« تو در اينجا ميهماني، پس احترام خودت را نگه دار و به اندازه خودت سخن بگو. من اساساً با تو حرف نميزنم؛ من به نام روسيه بزرگ، فقط با بزرگان حرف ميزنم. اگر يك بار ديگر با من اينگونه صحبت كني، بعد از امروز ديگر چيزي به اسم قطر وجود نخواهد داشت».
روز شنبه گذشته، «ويتالي چوركين» ديپلمات ارشد روس در سازمان ملل، دقايقي پيش از آغاز نشست شوراي امنيت، در اوج عصبانيت و در پايان يک مشاجره لفظي اين جملات را بر زبان راند و مخاطبش نيز، کسي نبود جز «شيخ حمد بن جاسم» نخستوزير، وزير امور خارجه و مرد شماره دوي يکي از کوچکترين کشورهاي جهان؛ يعني قطر. مشاجره اين نماينده پهناورترين کشور دنيا با شيخ قطري که با خط و نشانکشيدنهاي شيخ حمد براي طرف روسي شروع شده بود و از سوي کانال تلويزيوني «فرانس2»منتشر شد، در نوع خود بسيار غريب اما معنادار است. اين مشاجره از يک سو، نشان از تلاش نوکشورها براي قد علم کردن در تحولات و مناسبات بينالمللي دارد و از سوي ديگر نشاندهنده تحمل نشدن پديدههايي از اين دست، از سوي برخي از قطبها و قدرتهاي سنتي جهان است.
تا همين يکي دو دهه پيش، کمتر تحليلگر و پيشگويي پيشبيني ميکرد که در دومين دهه از قرن بيست و يکم، کشور کوچک و کمجمعيتي مانند قطر، بدون کمترين پيشينه تاريخي و وسعت جغرافيايي، به سطحي از اعتماد به نفس و قدرت چانهزني در عرصه بينالمللي برسد که اينگونه با يکي از قدرتهاي سنتي جهان رو در رو قرار گيرد و نمايندگان دو کشور براي هم خط و نشان و شاخ و شانه بکشند.
اما در عصر نوين، مناسبات بينالمللي بهگونهاي متفاوت و طنزآلود شدهاست که حکومتها به مثابه شرکتها و کارتلهاي بزرگ اقتصادي و نه به شکل دولت ـ ملتها عمل ميکنند. در اين بين، اثرگذاري اين دسته از کشورهاي شرکتگونه در عرصه بينالمللي، گويي هيچ نسبتي با قواعد سياسي و اجتماعي معمول در جهان و يا شرايط تاريخي، جغرافيايي، هويتي و فرهنگي ملتها و حتي قابليتهاي حاکمان آن کشورها ندارد.
اينگونه از حکومتها به دو نيروي پيشبرنده ثروت و فرصت، اتکا دارند و صرفاً با اتکاي به اين دو نيرو، بدون هيچگونه احساس نياز به ديگر مولفهها و شاخصهاي تعيينکننده اجتماعي، تاريخي، فرهنگي و جغر افيايي ميتوانند به راحتي به عضوي مؤثر و برجسته در جامعه جهاني مبدل گردند.
قطر، عليرغم قرار داشتن در جايگاه سومين کشور دارنده ذخاير گاز جهان، از کشورهايي است که در بين جغرافيدانها به کشورهاي ذرهبيني معروف هستند. امير ميانسال کشور قطر که با کودتا عليه پدر خود بر تخت سلطنت و ثروت سرشار ناشي از دلارهاي گازي تکيه زدهاست، طي سالهاي اخير به پشتوانه دو پارامتر ثروت سرشار و فرصتشناسي، تحرکات مرموزي را در قبال همسايگان کشورهاي حوزه خليج فارس و ساير کشورهاي عرب منطقه آغاز کردهاست.
مردان شماره يک و دوي قطر کوچک؛ يعني شيخ حمد بن خليفه آل ثاني، امير قطر و شيخ حمد بن جاسم، نخست وزير که روياي بدل کردن دوحه را به نيويورک و يا ژنو خاورميانه به عنوان پايتخت سياسي منطقه در سر ميپرورانند، در دو سال گذشته بيش از رهبران هر کشور ديگري به رفتوآمد، چانهزني و رايزني براي ميانجيگري يا آتشافروزي مشغول بودهاند.
قطر در بحران ليبي نقش فعالي را بازي کرد؛ در حمايت از انقلابيون ليبي، ناتو را هم در عرصه سياسي و هم عرصه مالي، تا فتح طرابلس و سقوط خاندان قذافي همراهي کرد. اين کشور با فارغ شدن از ليبي، آتشبيار معرکه سوريه شد و در ميانه راه حتي در تشديد اختلافات داخلي در سوريه، ابتکار عمل را از ترکيه گرفت. لغو عضويت سوريه در اتحاديه عرب، همسوسازي گزارش ناظران اتحاديه عرب با خواست غربيها، بينالمللي کردن پرونده سوريه و ارسال آن به شوراي امنيت و همراهي در تدوين قطعنامه اخير عليه سوريه که نتيجه آن، مشاجره عجيب شيخ حمد با ويتالي چورکين و در نهايت، وتوي قطعنامه شد؛ همه و همه با فعاليت و ميانداري قطر اتفاق افتاده است.
همانگونه که تعريف حاکميت در قطر متفاوت از هر کشور ديگر و چندان بر پايه قواعد سياسي دولت- ملت ها استوار نيست، ديپلماسي هم براي مردان قطري تعريف متفاوتي دارد. امير قطر که با اعتماد به نفسي عجيب، پاهاي کوچک خود را در کفش بزرگان منطقه از تهران و رياض گرفته تا قاهره و آنکارا ميکند، در رابطه با حکومت هاي مهم منطقه خود را از قيد هرگونه محدوديتي رها کردهاست و با هرکدام به نوعي متفاوت ارتباط برقرار مينمايد.
امير و نخست وزيرش از يک سو محرمانه اما صميمانه، دست در دست سران صهيونيست ميگذارند و از سوي ديگر، از در دوستي و روابط مثالزدني با تهران بر ميآيند؛ بهگونهاي که در فاصله زماني کوتاهي، دوحه هم ميزبان شيمون پرز اسرائيلي ميشود و هم احمدينژاد را براي شرکت در اجلاس سران شوراي همکاري خليج فارس، ميهمان ميکند.
دوحه اما در اين سالها، به اين حجم از مناسبات هم بسنده نکردهاست. آنها از يک سو در رقابت با سران اسلامگرا و دموکراسيخواه ترکيه، حامي درجه يک جوانان انقلابي و تجددخواه عرب در دومينوي بهارعربي ميشوند و از سوي ديگر نيز، همزمان از در رقابت با رياض سنتگرا وارد ميشوند و جامه حمايت بيقيد و شرط از سلفيهاي جهان عرب را بر تن ميکنند تا شيخوخيت عربستان را در جهان عرب به چالش بکشانند.
در اين مدت، دستگاه ديپلماسي قطر به پشتوانه ثروت فراوان و رسانه قدرتمند خود يعني الجزيره، در بسياري از مناقشات منطقهاي و عربي فعالانه، ورود کرده و با تشکيل نشستهايي دوجانبه و چندجانبه به مذاکره براي حل بحرانهاي منطقهاي پرداختهاست. دو روز پيش، دوحه ميزبان محمودعباس و خالد مشعل سران فتح و حماس بود و چند روز پيشتر، اسماعيل هنيه راهي کاخ امير دوحه شده بود. خروجي اين ميانجيگري، توافقات تازه دو گروه اصلي فلسطيني براي تقسيم قدرت و انتخابات آينده بود. هنوز گفتوگوهاي ابومازن و مشعل به پايان نرسيده بود که ناگهان خبر رسيد که نخستوزير پاکستان هم براي گفتوگو درباره مسئله صلح طالبان و رفع اختلافات موجود با افغانستان، به دوحه دعوت شدهاست.
هنوز تحليلهاي مربوط به ميانجيگري قطر در اختلافات پاکستان و افغانستان به طور کامل منتشر نشده بود که باز منابع خبري گزارش دادند که «خالد العطيه» مرد سرشناس قطري و وزير مشاور در امور همکاريهاي بينالملل اين کشور، در سخناني در کنفرانس امنيتي مونيخ، ضمن اعلام مخالفت کشورش با هرگونه حمله نظامي به ايران خواستار انجام گفتوگوهاي جدي با ايران و ميانجي گري کشورش براي حل موضوع هستهاي شدهاست.
هر چند عرضاندام قطريها در نگاه اول پر تراکم، جدي و موثر به نظر ميرسد و انگار به اين راحتيها هم،کوتاه نميآيند و سهمي دهها بار بيشتر از توان و وزن خود در جامعه جهاني را ميطلبند، اما اين حجم از مداخله و عرضاندام در عرصههاي بينالمللي از سوي يک کشور کوچک براي قدرتهاي سنتي و بزرگ، چه در سطح منطقه و چه در سطح جهاني، قابل هضم و قانعکننده نيست بلکه مشکوک، متزلزل و ماموريتي از سوي قدرتهاي خارج از منطقه به نظر ميآيد.