« بسم الله الرحمن الرحیم. انالله و اناالیه راجعون. 'روح بلند رهبر کبیر انقلاب حضرت امام خمینی(ره) به ملکوت اعلا پیوست»
اینها جملاتی بود که در ساعت 7 صبح روز 14 خرداد ماه سال 1368 از زبان گوینده رادیو شنیده شد تا به مردم ایران اعلام کند که دیگر امام ندارند. اما کسی که این جملات را بر زبان آورد محمدرضا حیاتی بود. وی که در آن زمان 34 سال بیشتر نداشت باچنان حالتی این جملات را بر زبان آورد که برای همیشه بر ذهنها نقش بست.
حیاتی در سال 1334 در آبادان متولد شد تحصیلات خود را تا مقطع متوسطه در آبادان گذراند و پس از آن با شروع جنگ تحمیلی و آغاز دفاع مقدس که ماجرای حصر آبادان رخ داد مانند بقیه همشهریان خود مجبور شد کوچ کند.
وی میگوید:« این سرآغاز جدیدی در راه زندگی من بود و باعث شد تا در این مهاجرت راه خودم را پیدا کنم. من در همان دوران نوجوانی دنبال هنر و راهیابی به رسانه بودم. جنگ اگرچه باعث شد کشور ما ویران شود و شهدای بسیاری را تقدیم کردیم اما شاید رسیدن به عرصه خبر و رادیو - تلویزیون خیر و برکتی بود که جنگ برای من داشت.» حیاتی کار خود را در سال 1360 با رادیو شروع کرد. وی نخست در بخش اخبار نبود اما چون به خبر گویی علاقمند بود، جذب بخش اخبار شد.
وی ابتدا در شیراز تست صدا داد و پذیرفته شد، اما احساس کرد که در شهرستان چندان جای پیشرفت نیست. یکی از اقوام حیاتی در آن موقع در رادیو تهران بود که با وی تماس گرفت و خبر داد که در گویندگی شیراز پذیرفته شده است. اما او پیشنهاد کرد که اگر میتواند به تهران بیاید. حیاتی هم که یک جوان 24 ساله بود، به تهران آمد و به مرور زمان توانست جای خود را در عرصه خواندن خبر باز کند و به جایی برسد که اکنون رسیده است. محمدرضا حیاتی تنها گوینده خبر دهه اول پس از انقلاب در صداوسیما است که همچنان در تلویزیون، گویندگی میکند و چهره او باعث زنده شدن حس نوستالژیک بینندگان میشود.
حیاتی ساعتی میهمان روزنامه «مردم سالاری» بود تا به مناسبت سالگرد ارتحال امام (ره) از او در مورد حس و حالش هنگام قرائت خبر ارتحال امام خمینی (ره) در روز 14 خرداد صحبت کنیم.
شما اولین کسی بودید که خبر ارتحال امام را اعلام کردید و میلیونها ایرانی اولین بار از زبان شما خبر ارتحال امام (ره) را شنیدند. حس و حال شما در موقع اعلام این خبر چگونه بود؟
آن حادثه تاسف آور روز 14 خرداد سال 1368 هرگز برای من فراموش شدنی نیست. رحلت امام حادثه بزرگی بود و من هم گوینده با سابقه و کهنه کاری نبودم. فردی بودم که به عنوان یک گوینده، زیاد به من بها نمیدادند. حدود 6 سال سابقه کار در رادیو و تلویزیون داشتم. اگرچه اکثر خبرهای دوران جنگ و دفاع مقدس را من اعلام میکردم، اما گویندگان پیشکسوت دیگری هم برای اعلام خبرهای مهم بودند اما این خواست خدا بود که اعلام خبر ارتحال امام نصیب من بشود و گوینده آن خبر من باشم. خواندن این خبر برای من سنگین و سخت بود. گو اینکه احساس میکردم گفتن و خواندن این خبر کار هر کسی نیست. این پیامی بود که ساعت 6.30 دقیقه دریافت کردیم. در آن زمان تکنولوژیها مانند امروز نبود. اینترنت و فکس هم نبود. ما خبر را تلفنی دریافت میکردیم. خبر ارتحال را حاج احمد آقا از بیت امام خمینی (ره) میخواندند و ما مینوشتیم. آن لحظه که این پیام را تایپ میکردند، دیدم که از لحاظ ادبی بسیار تاثر برانگیز است و روی من به عنوان یک گوینده که پیام را میخواندم، بسیار تاثیر گذاشته بود. اما تا آن لحظه هنوز معلوم نبود که قرار است گوینده این خبر من باشم. پیشکسوتان بسیاری وجود داشتند که در انتظار بودند این خبر را بخوانند اما یک باره قرار شد که من خبر را بخوانم.
قبل از خواندن خبر چه موقع متوجه شدید که باید خبر را شما بخوانید؟
5 دقیقه قبل از خواندن خبر متوجه شدم که باید من این خبر را اعلام کنم در حالی که من اصلا آمادگی کافی نداشتم.
کی از خبر ارتحال امام آگاه شدید؟
آن موقع ساعت 5 صبح با سرویس به سازمان میآمدیم. ماشین که دنبال من آمد راننده اعلام کرد که این اتفاق افتاده و هنگامی که وارد اداره شدیم، دیدیم که تمامی همکاران لباس مشکی پوشیده بودند و چشمهایشان اشک آلود بود. از ساعت 5 تا 7 مشخص نبود که قرار است چه کسی این خبر را بخواند. آقای افشار آمده بود و گزینه اصلی برای خواندن خبر بودند. من را نیز به عنوان گوینده رزرو آورده بودند. اما در آخرین لحظه، آقای افشار اطلاع داد که نمیتواند این خبر را بخواند. ایشان اعلام کرد که از لحاظ روحی در فشار است و خواندن این خبر برای ایشان مشکل است. مدیر کل خبر نیز من را صدا کرد و حدود 7 دقیقه به ساعت 7 صبح مانده بود که متن خبر را به من دادند و گفتند که خبر را بخوانم. من به هیچ وجه آماده نبودم و اعلام کردم که قرار بود آقای افشار این خبر را بخواند. اما گفتند که ایشان آمادگی ندارد و تاکید شد که باید من بخوانم و آن وضعیت پیش آمد و من خبر را خواندم.
آن لحظه که خبر را میخواندید، میدانستید که میخواهید خبر رحلت امام را به عاشقانشان بدهید. خود شما چه حالی داشتید؟
خیلی سخت بود. برای گویندهای که 6 سال بیشتر سابقه ندارد و تجربه کاری امروز را نیز نداشت، خواندن این خبر برایش سخت باشد. البته تجربه 6 ساله خواندن خبرهای دوران جنگ را داشتم و بارها خبرهای گوناگونی را خوانده بودم، اما عظمت خبر ارتحال امام با خبرهای دیگر فرق میکرد و برای من خیلی سخت بود. با این وجود وقتی به اتاق خبر رادیو آمدم، دیدم که همه مسوولان رادیو و برخی مسوولان کشوری آنجا بودند و همه سوال میکردند که قرار است این خبر را چه کسی بخواند؟ تا اینکه دیدند یک جوان لاغر اندام با پیراهن معمولی آمد و گفت که به من دستور داده اند تا این خبر را بخوانم.
آن شرایط و جو حاکم بر رادیو، چه تاثیری بر خواندن خبر شما گذاشت؟
جو آنجا بسیار سنگین بود. به اتاق فرمان که نگاه میکردم منقلب میشدم. به محض آنکه ساعت 7 اعلام شد و آرم اخبار پخش شد، من بسم الله الرحمن الرحیم را گفتم و آن آیه یا ایتها النفس الرجوع الربه الراضیت المرضیه را خواندم یک لحظه که به اتاق فرمان نگاه کردم، دیدم که تمام کسانی که در اتاق فرمان بودند زیرگریه زدند و یک جوری بود که من صدای گریه همکارانم را در استودیو میشنیدم. من دیگر طاقت نیاوردم و اینها را که نگاه کردم، بغض گلویم را گرفت و من هم که خیلی آدم حساسی هستم، نتوانستم ادامه دهم. یک لحظه کوتاه مکث کردم و بعد دستم را جلوی چشمانم گرفتم تا اتاق فرمان را نبینم، چون اگر میدیدم، نمیتوانستم ادامه دهم. زیرا آنها به شدت گریه میکردند. بنابراین یک لحظه جلوی چشمانم را گرفتم و بدین ترتیب خبر را خواندم و به خودم گفتم که اینجا وظیفه من چیز دیگری است. من باید اینجا بر احساسات خودم غلبه کنم. گرچه این احساس را همه ملت ایران داشتند و من هم جزو ملت ایران بودم، اما باید وظیفه ام را آن گونه که درست است، انجام میدادم. بنا بر این به هیچ وجه به اتاق فرمان نگاه نکردم و خبر را خواندم.
همه مردم ایران وقتی از ارتحال امام با خبر شدند که شما آن را اعلام کردید. بعد از آن مردم حالت و شرایط شما را در آن وضعیت نمی پرسیدند و اصلاً خواندن این خبر چه تغییری در شرایط شما ایجاد کرد؟
از آن سالها تا امروز 23 سال گذشته و باعث افتخار است که من را به نام امام میشناسند. من به خیلی از مجامع میروم و مسوولانی که حضور دارند، میگویند ما شما را از خبر ارتحال امام میشناسیم. به همین دلیل احساس میکنم که پس از خواندن آن خبر، وظیفه من سنگین تر شد و احساس کردم که یک راه دیگری پیش پای من باز شده و باید از این راهی که خداوند در مقابل من قرار داده، بتوانم به نحو مطلوب نگهداری کنم و امانت دار خوبی باشم که گمان میکنم این طور بوده است.
پس از خواندن خبر، نظر مسوولان صدا و سیما در مورد شما چه بود؟
آن موقع مدیر عامل صدا و سیما، آقای محمد هاشمی بود که خیلی از کار من تعریف کرد و معاون سیاسی هم آقای ذوالقدر بود که رییس مستقیم من بود. آقای ذوالقدر پیغام داده بود که به حیاتی بگویید شیفتهای بعدی هم خودش بیاید و خبر ارتحال امام را دوباره همانگونه که صبح خوانده بود، بخواند. من از این نظر تعجب کردم. زیرا آن خبر را با آن وضعیت به صورت تصنعی اجرا نکرده بودم. من هنرپیشگی نکرده بودم، بلکه آن چیزی بود که از دل من برخاسته بود و بر دل مردم هم نشسته بود. این دیگر تکرار شدنی نیست و اگر آن پیام را چند بار هم بخواهم بخوانم، آن گونه که ساعت 7 صبح روز 14 خرداد سال 68 شد، دیگر نمیشود. همان یک بار بود و بار دیگر هم تکرار نمیشود. البته در بخشهای دیگر نیز همکاران دیگر من آن پیام راخواندند و حتی گریه هم کردند و بغض هم کردند، اما به دل هیچ کس ننشست، چون رفتار من یک حس طبیعی بود که به دلها نشست.
آیا قبل و بعد از خبر ارتحال امام، خبر مهم دیگری خوانده بودید؟
من خبرهای مهم زیادی خوانده بودم. در تابستان 60 که به بخش اخبار آمدم، دوران دفاع مقدس بود. عملیات رزمندگان، آزاد سازیها و فتحهایی که انجام میدادند را اعلام میکردم. من خبر آزاد سازی خرمشهر را در بخش خبر برای اولین بار خواندم که خبر آن را در ساعت 2 اعلام کردم. خبرهای زیادی هم قبلا اعلام کرده بودم از جمله خبر پذیرش قطعنامه 598 که این خبر را هم برای اولین بار من خواندم و پیام امام در این رابطه را نیز من خواندم. اصابت موشک به هواپیمای ایرباس ایران به دست ناو آمریکایی بر فراز خلیجفارس را نیز من برای بار اول خواندم. بعد از این خبر هم خیلی خبرها را خواندم. به جرات میتوانم بگویم که 90 درصد خبرهای مهم مرتبط با ایران اسلامی و خبرهای جهان را طی سی سال اخیر من خواندم. خبر حمله به برجهای دوقلوی آمریکا را من برای بار اول خواندم .
با این شرایط، برای صدا و سیما مسجل شده بود که شما توان خواندن هر خبر خوب یا بدی را دارید؟
جالب اینجاست خیلیها که من را میبینند، میگویند ما هر وقت شما را در تلویزیون میبینیم، فکر میکنیم که یک اتفاق مهمی رخ داده که شما خبر میخوانید، اما بقیه همکاران که خبر میخوانند، میگویند شاید خبر مهمی نیست.
آرزو دارید خبر مهم بعدی که میخوانید، چه چیزی باشد؟ آیا تاکنون به این فکر کرده اید؟
من به این موضوع فکر نکرده ام. اما دوست دارم خبرهای خوشی بخوانم. خبرهایی که برای کشورمان خوشی و پیروزی به همراه داشته باشد.هرگز نمیخواهم خبری بخوانم که بد و تلخ باشد. خبر رحلت امام خبر سختی بود که داغ بزرگی برای ملت بود و همه را متاثر کرد. برای من هم کار سختی بود و اگر من را به این شاخصه میشناسند، از یک جهت افتخار و از طرف دیگر اندوه بار است. البته خبرهای بد دیگری را هم من خوانده ام. خبر رحلت حاج احمد خمینی را نیز من خواندم. خبر رحلت خیلی از مراجع تقلید را نیز من خوانده ام. اما امیدوارم که من را به عنوان گوینده خبرهای ناراحت کننده نشناسند.
خبر پذیرش قطعنامه 598 چگونه بود؟
این خبر هم باعث تعجب خیلیها شد. آن خبر را از ساعت 9 صبح میدانستیم اما تلویزیون آن موقع برنامه نداشت و گوش مردم بیشتر به رادیو بود. من ساعت 10 صبح به رادیو آمدم و گفتند که قطعنامه پذیرفته شده، اما باید خبر آن، ساعت 2 بعدازظهر خوانده شود، چون قرار بود امام هم پیام مهمی بدهند تا ابتدا خبر پذیرش قطعنامه داده شود و سپس پیام امام خوانده شود. البته آن موقع خیلیها ارتباط تلفنی داشتند و به دوستانشان میگفتند که اگر سکه و دلار دارید، بفروشید چون قرار است خبر مهمی داده شود.
شاید باور نکنید، اما هر موقع که خبر مهم باشد، بهتر اجرا میکنم. وقتی که میبینم خبر مهم است و خبر مهمی به مخاطب میدهم، بیشتر شارژ هستم و بیشتر لذت میبرم. اما روزهایی که خبر خاصی نیست و عادی است، گاهی تپق میزنم! زیرا اهمیت خاصی ندارد. در نتیجه یک نگاه سطحی به آن خبرها میکنم اما اخبار مهم همیشه برای من جذابیت داشته و بهتر اجرا کرده ام.
آیا از لحاظ تکنیکی، فضای صدا و سیما و نوع خبرها عوض شده است؟
طبعا باید عوض شود. هم اکنون شما در رسانه کار میکنید و یک روزنامه نگار هستید که با جریان فناوری اطلاعت پیشرفت داشته اید. روزنامه ای که امروز منتشر میشود، با روزنامه 20 سال پیش یکسان نیست و پیشرفت کرده است. تکنولوژیها فرق کرده و این است که بخشهای خبری هم نمیتوانند دچار تحول نشوند.
به این توجه کنید که 23 سال پیش که خبر ارتحال امام را خواندم، تنها یک شبکه اول سراسری تلویزیون داشتیم و شبکه دو هم از بعد از ظهر تا ساعت 12 شب کار میکرد و سپس متوقف میشد. آن موقع مردم به ماهواره دسترسی نداشتند، به اینترنت هم دسترسی نداشتند. در حالی که امروز یک مانیتور جلوی شماست و در عرض چند دقیقه، تمام دنیا را میچرخید. این است که دسترسی مردم به اخبار خیلی بیشتر است.امروزه عرصه رقابت است و اگر همگام با دنیا نشویم، عقب میمانیم و باید همسطح آنها جلو برویم. اگر قرار باشد یک شبکه تلویزیونی باشد و مردم هم ناچار باشند تنها به من نگاه کنند، دیگر مشکلی نیست، اما وقتی یک فرد در خانه نشسته و دهها کانال تلویزیونی و اینترنتی مقابل چشمانش فعال است، باید من هم خودم را به روز کنم تا مخاطبم را از دست ندهم و باید پیشرفت کنم.
اخبار متنوع است. آیا پیش آمده که خبری را قبول نداشته باشید یا در صحت آن شک کنید اما ناچار باشید بخوانید؟
طبیعی است که در یک بسته خبر 50 دقیقه ای، نمیشود همه مورد توجه و قبول من گوینده باشد. خیلیها از من این موضوع را میپرسند و من هم پاسخ میدهم که من نباید خبر را قبول داشته باشم یا نداشته باشم. وظیفه من گویندگی است. من باید خبر را بخوانم. حالا اینکه من خبر را دوست نداشته باشم، مهم نیست. شاید شما هم که در روزنامه کار میکنید، دوست نداشته باشید خیلی از خبرها را بنویسید.
آیا نداشتن علاقه به یک خبر تاثیری در خواندن آن نمیگذارد؟
نه اینکه تاثیر نمیگذارد. اما تاکید من بر این است که نباید تاثیر داشته باشد. من نمیگویم که هنگام خواندن خبر حس خوب یا بد نداشته باشم. طبیعی است که امکان دارد یک خبر برایم جذاب نباشد و حتی از آن بدم بیاید، اما آن خبر نباید روی حس من تاثیر بگذارد. این موضوع را از لحاظ حرفه ای میگویم. فردی که این حرفه را قبول کرده، نباید در مورد خبری خاص متاثر بشود.
زمانی که خبر ارتحال امام را خواندید، آیا روی شما تاثیر نگذاشت و بعدها کسانی از شما انتقاد نکردند که چرا این خبر را خواندید؟ اینکه این خبر به نام شما ثبت شده، ناراحت نیستید؟
من در یک مقطعی گوینده این خبر شدم که انتخاب دیگری نبود. تنها پنج دقیقه به پخش خبر مانده بود که خبر را به دست من دادند و گفتند که باید بخوانم. اصلا فکرش را هم نکردم که عاقبت کار چه میشود و خواندن این خبر چه تبعاتی برای من دارد. من معتقدم همه این راهها را خداوند جلو پای من گذاشته بود و این خواست خدا بود که چنین بشود و برای من فرقی نمیکرد.
من هرگز به عواقب اعلام این خبر فکر نکردم و باور نداشتم که امکان دارد این خبر بعدها برای من خوب بشود، یا بد بشود. آن زمان هم هیچ تغییر و تاثیری از لحاظ مادی در زندگی من نداشت. دنبال این هم نبودم. آن موقع کسانی که در صدا و سیما کار میکردند با عشق و علاقه کار میکردند. ما دنبال پول نبودیم. جو آن موقع خیلی با امروز فرق میکرد. به یاد دارم که بعد از رحلت امام، از طرف معاونت سیاسی به من گفتند که باید تا چهلم امام هر روز به سر کار بیایم. من 40 روز بی وقفه از ساعت 5 صبح به اداره میآمدم و تا آخر وقت بودم. آن موقع جوان بودم و معنای درد و خستگی را هم نمیفهمیدم. باعشق و علاقه ساعت 5 صبح بیدار میشدم و سر کار میآمدم تا ساعت 12 شب میماندم و گاهی تا فردا صبح در اداره میخوابیدم. در تمام این 40 روز نیز هیچ مبلغ و اضافه کاری به من ندادند. آن موقع از پاداش و اضافه کار خبری نبود و ما هم در این فکرها نبودیم. امکان دارد که امروز از کار زیاد گلایه کنیم و بگوییم که مبلغ اضافه ای به ما بدهند اما آن موقع گلایه هم نمیکردیم. آن موقع نه فقط گوینده اخبار، بلکه سایر همکاران نیز گلایه ای از سختی کار نمیکردند و نمیگفتند که 40 روز اینجا بودیم اما یک ریال هم به ما اضافه کار ندادند.
آیا پیش آمده است که خبر مهمی را نخوانده باشید و دوست داشته باشید که شما آن را میخواندید؟
من فکر میکنم خبری نمانده که من نخوانده باشم. من تقریباً تمام خبرهای مهم را خوانده ام.
با این وصف تاکید دارید که خبر بر احساسات شما اثر نمیگذارد؟
من چند بار این را گفته ام که گوینده خبر باید بتواند بر احساسات خودش غلبه کند، اما در جاهایی هم لازم نیست که گوینده بر احساسات خودش غلبه کند. خبر رحلت امام دردآور است اما خبرهای شاد ودستاوردهای مهمی هم برای کشورمان داریم که در اینجا گوینده باید احساسات خودش را بروز دهد. در سال 68 که بحث خبر ارتحال امام مطرح شده بود، فعالان عرصه خبر میگفتند که هنگام درگذشت جمال عبدالناصر رییس جمهور مصر، اتفاق جالبی افتاده بود. البته نمیخواهم موضوع مرگ جمال عبدالناصر را با ارتحال حضرت امام مقایسه کنم و حتما این دو با هم فرق میکنند. اما جمال عبدالناصر هم شخصیت بزرگی برای مردم مصر بود و مردم مصر او را دوست داشتند. به هر حال میگفتند زمانی که گوینده تلویزیون مصر خبر درگذشت جمال عبدالناصر را میداد، گریه میکرد. یک جمله را میخواند و مدتی گریه میکرد و سپس اشکهایش را پاک میکرد و دوباره یک جمله دیگر را میخواند و این طبیعی است.
چرا شما تا این اندازه تحت تاثیر قرار نگرفتید که گریه کنید؟
در مورد خبر رحلت امام من سعی کردم خیلی خودم را کنترل کنم آن هم، چون خبر در رادیو خوانده میشد. در تلویزیون گوینده دیده میشود و مردم او را میبینند، بنا بر این اگر گوینده تلویزیون یک لحظه گریه کند و مدتی ساکت باشد، مردم او را میبینند و حالت او را درک میکنند، اما در رادیو فرق میکند. مردم گوینده را نمی بینند و نمیشود که یک لحظه صدای رادیو قطع شود و دیگر ارتباطی با مخاطب وجود نداشته باشد. این است که من مجبور بودم در آنجا بر احساسات خودم غلبه کنم. حالا که مساله احساسات پیش آمد، در بحث افتخارات ملی هرگز سعی نکردم که خودم را کنترل کنم و این یک موضوع طبیعی است. من در ماجرای سقوط هواپیمای ایرباس هم نتوانستم خودم را کنترل کنم و این هم طبیعی است. وقتی که تصاویر سقوط هواپیما را نگاه میکردم و میدیدم که جنازههای کودکان روی آب شناور است، یک لحظه که مونیتور رایانه را نگاه میکردم، نمیتوانستم خودم را کنترل کنم اما سعی میکردم. اعلام این خبرها به واقع سخت است. این خبرها برای مردم ایران سخت است و من هم ایرانی هستم و با بقیه مردم ایران تفاوتی ندارم. اما روی موضع گیریهای سیاسی و اینکه کدام حزب یا جناحی بیشتر به مجلس راه یافته یا کمتر پیروز شده اند، هیچ احساسی ندارم و نباید هم داشته باشم. زیرا از لحاظ حرفه ای هم نباید برای من فرقی داشته باشد./کورش شرفشاهی
مرجع : مردم سالاري
نظرات بينندگان: ۲ نظر انتشار يافته ۰ نظر در صف انتشار ۰ نظر غيرقايل انتشار
۱۳۹۱-۰۳-۱۶ ۱۴:۳۱:۵۹
ضمن ارزوی سلامت برای اقای حیاتی می خواستم بدونم با توجه به اینکه ایشون یکی ازبرجسته ترین گویندگان خبر صداوسیما هستند ایا فرزندان ایشون هم به این حرفه اشتغال دارند؟ (6261)