اين موضوع آنقدر همهگير شدهاست که حتي متهمان دادگاههاي بزرگ فساد اقتصادي نيز آن را به کار ميبرند
تاريخ انتشار: سه شنبه ۲۰ تير ۱۳۹۱ ساعت ۱۱:۵۱
«افشاگري» کلمهاي است که ميتواند هر جمله بي خاصيت، بعد از آن را به تيتري جنجالي در عرصه رسانههاي داخلي تبديل کند. به همين خاطر نيز مسئولان رسانهها به برخي از اخبار غيررسمي و گاه نه چندان مطرح، عنوان «افشاگري» ميدهند تا مخاطبان سرگردان و تشنه خبر را به سوي خود جذب کنند.
جستوجوي کلمه «افشاگري» در موتورهاي جستوجوگر داخلي و خارجي، انبوهي از اخبار و گزارشها را در حوزههاي مختلف اعم از سياسي، اجتماعي، هنري، ورزشي و اقتصادي رديف ميکند.
يک روز، فلان مقام مسئول سياسي اسنادي از فعاليتهاي اقتصادي رقباي خود منتشر ميکند.ديگري حتي کارنامه دوره راهنمايي يک نماينده مجلس را نيز منتشر ميکند تا ثابت کند که مدرک دکتري وي جعلي است. يک روز در ميان، يک کارگردان تلويزيوني از پشت پرده انواع و اقسام فسادها در حوزه هنر و بهخصوص سينما سخن ميگويد.
زماني ديگر يک مقام مشهور از زد و بندهاي سياسي فعالان اقتصادي سحن ميگويد. هرروزه در صفحه اول روزنامههاي ورزشي، مسئولان باشگاههاي مشهور درباره فعاليتهاي پشت پرده رقبا افشاگري ميکنند که معلوم نيست طرف رئيس باشگاه است يا يک زمينخوار بزرگ!
اين موضوع آنقدر همهگير شدهاست که حتي متهمان دادگاههاي بزرگ فساد اقتصادي نيز که همه چيز خود را باخته ميبينند، «افشاگري» را به عنوان آخرين تلاش براي به تعويق انداختن محکوميت خود و يا همراه نشان دادن رقبا در فعاليتهاي مجرمانه خود، به کار ميبرند و از اين طريق سوالات و ابهامات جديدي در روند دادرسي به وجود ميآورند. «افشاگري» اگرچه به عنوان يک «ترفند» در همه حوزهها و در کشورهاي مختلف به کار گرفته ميشود اما همهگيري آن در کشور ما نشان از آن دارد که اين موضوع در حال تبديل شدن به يک «بيماري» است؛ بيمارياي که هم روان افراد را پريشان ميکند و هم بر گستره برخي بيماريهاي اجتماعي ميافزايد. در اين باره، چند نکته حائز اهميت است:
1-افشاگري چندان که از ابتداي اين نوشته برميآيد، موضوع چندان نامطلوبي هم نيست.
افشاي مفاسد در حوزههاي مختلف از سوي افراد، مسئولان و رسانهها اگر با مستندات محکم وغيرقابل خدشه همراه باشد، ميتواند جلوي فساد را بگيرد اما چيزي که در اين مورد در کشور ما ديده ميشود، استفاده هرروزه و بلکه هرساعته از اين «اهرم» است، موضوعي که گاه بدون هيچ سندي اعلام ميشود. اين اتفاق حتي اگر با اسناد همراه باشد، تکرار آن در فضاي عمومي جامعه، آن را به صورت موضوعي عادي درميآورد که ديگر حساسيت مخاطبان و مسئولان پيگير را برنميانگيزد.
2-رواج پديده افشاگري ميتواند به عنوان يک خطر مهم بر سر راه پيشرفت جامعه در مسير فرهنگ، اقتصاد و سياست و... قرار بگيرد و آن ايجاد بياعتمادي عمومي به نهادها و افراد مسئول در حوزههاي مختلف است. بدون ترديد بياعتمادي افراد جامعه به مسئولان و نهادهاي حکومتي ميتواند بهازهمگسيختگي در بسياري از حوزهها منجر شود. در اين موقعيت افراد جامعه هيچ ارتباطي ميان خود و نهادهاي حکومتي نميبينند و آنها را از جنسي ديگر ميشناسند که نه دغدغههاي آنان را ميشناسند و نه عزمي براي فهميدن آنها دارند.
3-بيتوجهي نهادهاي قانوني کشور به اين افشاگريها -به بهانه اينکه ممکن است به آنها رسميت داده شود- سبب ميشود اين افشاگريها به صورت شايعات خزنده پايههاي اعتماد و احترام در جامعه را لرزان کند. گاه ديده ميشود نه از افشاکنندگان سند و مدرک خواسته ميشود و نه افشاشوندگان به مراجع قضايي احضار شده و از آنان توضيح خواسته ميشود. طبيعي است که اين موضوع به صورت بلاتکليف در جامعه رها ميشود و اين، «افکار عمومي» است که در غياب دستگاه قضايي، قضاوت و حکم صادر ميکند؛ حکمي که معلوم نيست چقدر متکي به دلايل و قرائن درست و متقن باشد.
4-بازتاب افشاگريها در عصري که رسانهها مرزهاي کشورها را برداشتهاند، تنها به يک جغرافياي خاص محدود نميشود بلکه به محض آنکه موضوعي رسانهاي شد هم نوجواني در محرومترين روستاهاي ايران از آن باخبر ميشود وهم تحليلگري در پيشرفتهترين شهرهاي غربي. اين روزها هرکس که از پديده «اينترنت» بهرهمند باشد، ميتواند از روابط غيررسمي و غيراخلاقي فلان سياستمداري که طعمه افشاگري «ويکيليکس» در قلب اروپا شدهاست، باخبر شود.
دلايل ديگري نيز ميتوان آورد که نشان ميدهد پديده «افشاگري» با اين شکل و شمايل، در کشور ما نه تنها دردي از دردهاي ما دوا نميکند بلکه خود زخم مضاعفي خواهد بود که به حال خود رها شدهاست.
از منظري ديگر نيز، ميتوان اين پديده را به «روباتي ويرانگر» تشبيه کرد که اگرچه در ابتدا براي سازندگان آن به خوبي کار ميکند و از آنان فرمان ميبرد اما بدون ترديد و بهزودي به هيولاي غيرقابل کنترلي تبديل ميشود که خالقان خود را نيز نشانه خواهد رفت. کم نبودند حاميان افشاگريهاي جنجالساز که اندکمدتي بعد، خود نيز قرباني افشاگري شدند. به نظر ميرسد «افشاگري» نيز بايد هدفمند شود؛ تا اهرمي باشد براي پالايش جامعه از پلشتيها و ناپاکيها نه وسيلهاي براي تسويه حسابهاي شخصي و سياسي.