افسانه مومیایی کردن اجساد در ایران باستان. توهمی که هر ساله قاچاقچیان زیادی را به قبرستانهای کرمان میکشاند
تاريخ انتشار: جمعه ۹ خرداد ۱۳۹۳ ساعت ۱۶:۲۷
یک«افسانه» در کرمان همچنان نبش قبر میشود؛ افسانه مومیایی کردن اجساد در ایران باستان. توهمی که هر ساله قاچاقچیان زیادی را به قبرستانهای کرمان میکشاند و با وجود تکذیبهای فراوان و اعتراضهای گسترده جامعه باستانشناسی همچنان کشف اجساد مومیایی شده در این استان کویری را در صدر اخبار قرار میدهد و داد و فغان باستانشناسان را بلند میکند. باستانشناسانی که «میرعابدین کابلی » کاوشگری که 38 سال از عمر خود را صرف کاوش در شهداد کرده در صدر آنها قرار دارد. باستانشناسان اعتقاد دارند که در هیچ دورهای از تاریخ در ایران اجساد مومیایی نشدهاند. هرچند هیچ تأثیری در اصل ماجرا نداشته و این قاچاقچیان هستند که شبانه به گورستانی دستبرد میزنند تا برای خریداران دست به نقد مومیایی جعل کنند. اما چرا اجساد به اصطلاح «مومیایی شده» هرچند گاهی در کرمان پیدا میشوند و در صدر اخبار قرار میگیرند. منشأ این افسانه کجاست؟
«میرعابدین کابلی» آخرین بار در گفتوگو با خبرنگار روزنامه ایران اعلام کرده که دیگر به هیچ خبرنگاری درباره مومیایی شدن یا نشدن اجساد در ایران باستان پاسخ نخواهد داد. کابلی و همکارانش از جمله «نادر سلیمانی» کارشناس باستانشناس اداره کل میراث فرهنگی، صنایع دستی وگردشگری کرمان در حالی مدام روی این مسأله که در ایران باستان هرگز اجساد مومیایی نشده تأکید میکنند که اجسادی که به عنوان اجساد مومیایی شده توسط قاچاقچیان عرضه میشود، از گورستانهای اسلامی پیدا میشود. آخرین خبر از این دست به پیدا شدن جسد مومیایی در بخش گلباف شهرستان بم برمیگردد، البته این بار برخلاف حوادث گذشته، این تیغ بولدوزر راهسازی بود که به جسد مومیایی شده رسید. پیش از آن اما اجساد زیادی در گورستانهای شهر کرمان پیدا شده بودند که هم در پی کاوشهای غیرمجاز حفاران و قاچاقچیان خبرساز شده بود. از این میان کوتوله 25سانتیمتری شهداد پر سر و صداتر از همه بود و واکنشهای عجیبی را به دنبال داشت. کرمان یک نقطه مبهم دیگر هم دارد؛ وجود شهر تاریخی شهداد با دیوارهای کوتاه، بسیاری را به این نتیجه رسانده که این شهر در دورههای گذشته محل زندگی کوتولهها بوده است. شهری که 38 سال توسط کابلی کاوش شده بود. این مسأله هم بارها به اعتراض کابلی منجر شده است. او اعتقاد دارد که دیوارها در طول زمان و براساس فرسایش بادی کوتاه شده است، اما پیدا شدن یک جسد کوتوله مومیایی شده در گورستانی در شهداد دوباره افسانه حضور کوتولهها و مومیاییها در کرمان را زنده کرد. واکنش کابلی به آن یک قصه دیگر را در ذهنها زنده کرد. او در اوج جنجالهای کوتوله 25 سانتیمتری به خبرنگار ما گفته بود که آن روز هم که مومیایی شاهزاده خانم ایرانی از سیستان به پاکستان رفت و در هر دو کشور مدعیانی برای تصاحب پیدا کرد من اعلام کردم که چنین چیزی واقعیت ندارد. نظریه کابلی و باستانشناسان دیگر بعدها ثابت شد و همه ماجراها فروکش کرد. اما قصه شاهزاده ایرانی چه بود؟ شاهزاده خانمی ایرانی از دوره هخامنشی یعنی 2500 سال پیش. شاهزاده ایرانی درون یک پارچه مومیایی قهوهای رنگ و تابوتی چوبی قرار داشت با یک تاج، رونما و بالاپوشی از طلا. روی سینه او لوحی قرار داشت که او را رودگونه، دختر خشایارشاه هخامنشی معرفی کرده بود: «من دختر شاه بزرگ خشایارشاه هستم. من رودگونه هستم». امعا و احشای این جنازه به شیوه مومیایی مصر باستان بیرون آورده شده بود. خبر فوقالعاده بود. هیچ کس فکر نمیکرد روزگاری شاهد جسدی مومیایی شده در ایران باشد، چه رسد به مومیایی یک شاهزاده ایرانی. در اذهان بسیاری مومیایی تنها مختص به مصریان بود و بس. اما واقعیت تلخ ماجرا چیز دیگری بود که پلیس آن را کشف کرد. سال 79 بود که زمزمه فروش جسد مومیایی شده یک شاهزاده ایرانی به گوش پلیس ایالتی بلوچستان پاکستان رسید. پلیس به کمین نشست و شاهزاده خانم را در منزل یکی از شورشیان و یاغیان این منطقه یافت. پلیس در آن زمان مدعی شد که شاهزاده در شهر سوخته، در جنوب شرقی ایران کشف شده و قرار بوده است به قیمت 600 میلیون روپیه معادل 10 میلیون دلار به فروش برسد.
اما قصه به همین سادگی پیش نرفت. کشف نخستین جسد مومیایی شده در ایران توجه بسیاری را به خود جلب کرد و نتیجه شگفتی را رقم زد. پروفسور رودیگر اشمیت، کتیبهای را که روی سینه شاهزاده قرار داشت، ترجمه کرد، این نخستین جرقه از آتش جنایتی بود که زیر تاریخی جعل شده، خوابیده بود. نتایج مطالعات اشمیت که در شماره 5 نشریه «نامه ایران باستان» به چاپ رسیده، نکات شنیدنی و قابل تأملی داشت. رودیگر تمامی اشتباهات املایی، آوایی و دستوری کتیبه را مشخص کرد. برای مثال نخستین اشتباه، املای نام رودگونه بود. رودگونه در کتیبه rdgun آمده است؛ اما این اسم در زبان فارسی باستان باید به این صورت vrdagauna نگاشته میشد. کتیبه غلطهای املایی دیگری هم داشت. دیگر برای همه تقلبی بودن جسد محرز شده بود. پای کارشناسان پزشکی قانونی به پرونده باز شد تا پرده از رازی هولناک بردارد.
تحقیقات پزشکی قانونی آغاز شد سی تی اسکن، عکسبرداری با اشعه ایکس و تحلیلهای رایانهای عکسها نشان داد این جنازه نه یک مومیایی باستانی، بلکه زنی است که بر اثر شکستگی گردن فوت شده؛ بررسی کالبدشکافی بر وقوع جنایتی هولناک صحه گذاشت. سرانجام کالبدشکافی و آزمایشهای دی.ان.ای نیز واقعیت تلخی را آشکار کرد. جسد متعلق به دختری 21 ساله بود که 15 ماه پیش از کشف، به قتل رسیده بود. قاچاقچیان تمام امعا و احشا و مغز وی را که احتمال فساد داشته خارج و به جای آن از یک پودر سفیدرنگ استفاده کردهاند تا مومیایی کردن اجساد در ایران در حد افسانه باقی بماند؛ هرچند هویت دختر سیستانی بین هیاهوی مومیایی بودن یا نبودن آن برای همیشه گم شد. اما شهرت کوتوله 25 سانتیمتری شهداد تا پیش از کشف حقیقت ماجرا هم مدیون دخالت پزشکی قانونی بود. شهرتی که 5 سال بعد از فراموشی شاهزاده خانمی از سرزمین سیستان سر زبانها افتاد. دخالتی که البته اعتراض جامعه باستانشناسان را در پی داشت. مسأله به مجادله این دو گروه رسید. آزمایشهای پزشکی قانونی نشان میدهد این جسد 25 - 20 سانتی متری متعلق به فردی 16-15 ساله است. پس از اعلام این ادعا مجادلات بین انسان شناسان، باستانشناسان و پزشکی قانونی آغاز شد. باستانشناسان هیچ اهمیتی به نظر پزشکی قانونی نمیدادند و انسانشناسان معتقد بودند تنها کسانی هستند که میتوانند در این باره حرف آخر را بزنند.مومیایی شهداد را نیروی انتظامی کرمان در یک اتاق نگه داشته بود تا تکلیفاش روشن شود؛ موجودی ظریف که درون یک جعبه شیشهای برای همیشه به خواب رفته بود. آنها هیچ علاقهای به گفتوگو با اصحاب رسانه نداشتند. از سویی، اسکلت به وسیله حفاران غیرمجاز در یک گورستان اسلامی نبش قبر شده بود که مسأله را از نظر شرعی مهم جلوه میداد. آنطور که پلیس کرمان به خبرنگار ما گفته بود:« این اسکلت قرار بود با قیمت 3 میلیارد تومان در کشور آلمان به فروش برسد.» اما مسأله برای باستانشناسان جذابیت نداشت. علاوه بر اینکه هیچ نشانی دال بر مومیایی شدن جسد در ایران باستان وجود نداشت، کوتوله مومیایی در یک گورستان اسلامی پیدا شده بود؛ یک گورستان سلجوقی. بنابراین باستانشناسان به همین مسأله اکتفا کردند که حتی اگر برخلاف تمام کاوشها و مستندات اجساد در ایران مومیایی میشدند، نباید در گورستانهای اسلامی دنبال آنها گشت. بنابراین همه چشمها به سوی تنها انسانشناس آن روز سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری رفت؛ دکتر فرزاد فروزانفر. او به محض اینکه به کرمان رسید سخن آخر را گفت. فروزانفر پس از بررسیها اعلام کرد اسکلت متعلق به یک نوزاد نارس است نه یک کوتوله مومیایی شده! همین. نوزاد بودن جسد، یک بار دیگر وجود سرزمین کوتولهها را در کرمان به بنبست رساند. کابلی باز هم با استناد به 38 سال باستانشناسی مداوم در شهداد، وجود سرزمین کوتولهها را در ایران رد میکند: «بررسیها در طول این 38 سال نشان داد خانههای به جا مانده که در حال حاضر ارتفاع آنها 80 سانتی متر است، دارای ارتفاع 190 سانتی متری بوده. هماکنون دیوارهایی به دست آمده که دارای ارتفاع 5 سانتی متر است. آیا باید ادعا کرد انسانهایی که در این محدوده زندگی کردهاند، 5 سانتی متر بودهاند.»
اما یک سوال باقی ماند، چرا گورستانهای کرمان به بهشت قاچاقچیان و حفاران غیرمجاز تبدیل شده است؟ نادر سلیمانی پاسخ این سؤال را میدهد. هرچند باعث نمیشود قاچاقچیانی که به طمع یافتن اجساد مومیایی، خواب مردگان تاریخی را بر میآشوبند دست از کار خود بکشند: « در برخی نقاط شهداد بویژه دشت لوت، دما و شرایط آب و هوایی به گونهای است که جسد مدفون شده بر اثر نبود باکتری تجزیه نمیشود و فقط آب بدن آن از تبخیر میشود و پوست به استخوان میچسبد و به اصطلاح مومیایی طبیعی میشود، اما حقیقت ماجرا این است که شرایط آب و هوایی کرمان و یزد باعث شده برخی اجساد پیش از فاسد شدن، آب بدنشان تبخیر شود و به اصطلاح مومیایی طبیعی شوند.» کابلی باستانشناس هم خیلی جدی یک مسأله را از روزنامهنگاران میخواهد که از اجساد کشف شده در سرزمینهای کویری چون کرمان، یزد و... به عنوان اجساد مومیایی نام نبرند. او حتی گفتههای همکاران خود را درباره «مومیایی طبیعی» هم به نقد میکشاند و میگوید: «مومیایی طبیعی و غیر طبیعی نداریم.» همکاران او تنها مومیاییهای طبیعی در کشور را 6 مرد نمکی معدن چهرآباد زنجان میدانند که براثر ریزش معدن نمک در آن مدفون شدهاند. اما کابلی اعتقاد دارد که برای آنها هم باید به دنبال یک نام دیگر گشت.