اگر آمريكا برنده جنگ عراق نبود، چه كسي اين جنگ را برد؟
ايران شاهد حذف دشمن بزرگش «صدام» و بر سر كار آمدن متحدان شيعه اش در «بغداد» بود.در همان حال كه آمريكا درگير حل و فصل جنگش بود، چين به سرعت خود را به جايگاه شماره يك، توليدكننده و صادركننده در سطح بين الملل و دومين غول اقتصادي جهان رسانيد.
تاريخ انتشار: سه شنبه ۱۶ شهريور ۱۳۸۹ ساعت ۱۱:۵۶
تيترآنلاين - سايت خبري «امريكن كاز» - محافظه كاران ايالات متحده - به قلم «پاتريك.جي.بوكانن» مقاله اي منتشر نموده كه در آن آمده است : شش ماه پيش از هجوم به عراق، «تاكي تئودور اكوپولس»، «اسكات مك كانل» و نگارنده اين مقاله، مجله جديدي به نام «محافظه كار آمريكايي» تأسيس كردند. هدف ما اين بود كه هم ميهنانمان را متقاعد كنيم كه هجوم به عراق يك حماقت بزرگ است. در نخستين ستوني كه براي مجله تهيه كردم، اينگونه نوشتم: «اگر خداوند به دادمان نرسد، بزودي درگير جنگي عظيم خواهيم شد كه متأسفانه بر خلاف پيش بيني هاي سبكسرانه نو محافظه كاران، به حمام خون تبديل مي شود. بسياري فكر مي كنند حكومت موقت «مك آرتور»، امپراتوري آمريكا را در منطقه به نقطه اوج خود خواهد رساند، اما اين موج به زودي آرام مي شود، تنها به دليل برتري و توانايي كه مسلمانان بارها در بيرون راندن ابرقدرتها از سرزمينهايشان نشان داده اند. آنها پيشتر انگليسها را از «فلسطين» و «عدن»، فرانسويها را از «الجزيره»، روسها را از «افغانستان»، آمريكاييها را از «سومالي» و «بيروت» و اسراييليها را از «لبنان» بيرون كرده اند. بنابراين درسي كه ما از تاريخ مي توانيم بگيريم اين است كه هيچگاه از تاريخ درس نگرفته ايم و البته اين ماجرا، به همان صورتي كه گفته بوديم، رخ داد. اكنون پس از 90 ماه جنگ عراق، آمريكا چه چيزي به دست آورده و چه از دست داده است؟ نو محافظه كاران براي هل دادن ما به سوي جنگ، به ما گفتند كه «صدام» به القاعده «چسبيده است»، در حوادث 11 سپتامبر نقش داشته، «گاز اعصاب» دارد، سلاحهاي بيولوژيك دارد، «گاز خردل» دارد و در حال توليد تسليحات اتمي است. براساس كدام مدرك و سند «كاندوليزا رايس» گفت: «تصوير يك ابر قارچي شكل روي شهرهاي آمريكا آن چيزي نيست كه ما بخواهيم» ؟
حقيقت چه بود؟ حقيقت چه بود؟: صدام رابطه اي با القاعده نداشت، نقشي در حادثه 11 سپتامبر نداشت، سلاح شيميايي و بيولوژيك نداشت و حتي برنامه هسته اي هم نداشت ! ما به ملتي حمله كرديم كه به ما حمله نكرد، ما را تهديد نكرد و نمي خواست با ما جنگ كند. چرا؟ براي اينكه كشورش را از سلاحهايي پاكسازي كنيم كه در اصل، آنها را نداشت. ما را گمراه كردند، فريبمان دادند و به ما دروغ گفتند. به چه هزينه اي: 4400 كشته، 35000 زخمي، 700 ميليارد دلار پول و سرمايه. اما تصوير ذهني رئيس جمهور اوباما گويا اندكي (!) متفاوت بود. او گفت: «از شب حمله تاكنون خيلي چيزها تغيير كرده است. جنگي كه به هدف خلع سلاح يك كشور بر پا شد، به جنگي عليه ياغي گري تبديل شد. تروريسم و جنگهاي فرقه اي نزديك بود عراق را چند پاره كند. هزاران آمريكايي جانشان را دادند. دهها هزار زخمي شدند. روابط خارجي ما به تيرگي گراييد و اتحاد ما در خانه به بوته آزمايش سپرده شد». در صحنه واقعي جنگ، اما تعداد كشته هاي عراقي از مرز 100 هزار نفر گذشت كه معني اش بر جاي ماندن صدها هزار زن عراقي بيوه شده و كودكان يتيم است. مسيحيان شاهد كشتار كشيش هايشان بودند، كليساها سوزانده شدند و اعضايشان مجبور به ترك وطن شدند. چهار ميليون عراقي خانه هايشان را ترك كرده يا از دست داده اند. دو ميليون تن از كشورشان فراري شدند. و در پايان، القاعده اي كه در زمان صدام در عراق نبود، به اين كشور اسباب كشي كرد. «اوباما» گفت: «وقت آن است كه صفحه جنگ را ورق بزنيم». چگونه عراق بايد اين صفحه را ورق بزند در حالي كه ما پس از خروج نيروهايمان - منظور آن باقيمانده 50 هزار سرباز ديگر است - سرزميني را پشت سر بر جاي خواهيم گذاشت كه در آن، تروريسم بازگشته است، تلفات عراقيها به بالاترين نقطه خود در اين سالها رسيده، بيشتر اوقات برق قطع است، شش ماه از انتخاباتش گذشته، اما هنوز دولتي وجود ندارد، و تعداد زنان بيوه، كودكان يتيم، بي خانمانها و مهاجرانش افزايش يافته است؟ اينكه سربازان، تفنگداران نيروي دريايي، ديپلماتها و كاركنان امدادي ما كارشان را با دلاوري و افتخار انجام دادند، براي هموطنانشان قابل درك و احترام است؛ اما آيا اين جنگ ارزشش را داشت؟ 72 درصد از پاسخگويان آمريكايي در نظرسنجي اخير تلويزيون «سي.بي.اس» گفته اند كه اين جنگ ارزش كشته هايي را كه داده اند، نداشته است. ببينيم وزير دفاع چطور فكر مي كند: «براي ارزيابي سرانجام آنچه در عراق رخ داد، به يك نگاه تاريخ نگارانه نياز است». «رابرت گيتس» مي افزايد كه «وزني كه اين جنگ در توازن رخدادها ايجاد كرده، در آينده دور قابل مشاهده است». و اين سخن يعني: 7 سال جنگ و وزير دفاعي كه نمي تواند به جاي استفاده از اين گريزگاههاي كلامي، با قطعيت بگويد كه جنگ «لازم» بوده و نتيجه خوبي داشته است! اما اگر آمريكا برنده اين جنگ نبوده، پس چه كسي بوده؟ ايران شاهد حذف دشمن بزرگش «صدام» و بر سر كار آمدن متحدان شيعه اش در «بغداد» بود. «اسامه بن لادن» نيز شاهد به خون غلتيدن آمريكاييها در عراق و افغانستان بود، در حالي كه «القاعده»، حوزه فعاليتش را تا «يمن»، «سومالي» و شمال آفريقا گسترش مي داد و... در همان حال كه آمريكا درگير حل و فصل جنگش بود، چين به سرعت خود را به جايگاه خودروساز شماره يك، توليدكننده صنعتي شماره يك و صادركننده شماره يك در سطح بين الملل و دومين غول اقتصادي جهان رسانيد. در همين اوضاع است كه «واشنگتن پست» اين گزارش را منتشر كرد: «دولت فدرال در امتداد حاشيه بزرگراه ايالتي «آريزونا»، با بيش از 100 مايل فاصله از مرز شمالي مكزيك و ايالات متحده، علايم جاده اي نصب كرده كه به مسافران هشدار مي دهد كه منطقه به خاطر قاچاقچيان انسان و مواد مخدر «ناامن» است و يك كلانتر محلي مي گويد كه كارتلهاي قاچاق مكزيك، بخشهايي از ايالت را در تصرف خود دارند». پس اكنون بايد بپرسم: براي آمريكاييها چه سودي دارد كه ما «انبار» (استاني در عراق) را حفظ كنيم و «آريزونا» را از دست بدهيم؟
مرجع : سايت خبري «امريكن كاز» - محافظه كاران ايالات متحده - به قلم «پاتريك.جي.بوكانن» ترجمه توسط قدس