در خبرها آمده است که ترکيه بنا دارد خانه مولانا را در افغانستان بازسازي کند و براي اين هدف گروهي هم اکنون در حال تعمير اين خانه در بلخ هستند.
از قرار معلوم بناست اين مکان به «مرکز فرهنگي مولانا» تبديل شود تا در کنار ساخت مسجد و سالن همايش، تورهاي گردشگري نيز در اين مکان راه اندازي شود.
البته ترکيه سال هاست قونيه را به مرکز بزرگ گردشگري تبديل کرده است و درآمد خوبي از اين راه به دست مي آورد.
گفته مي شود قونيه سالانه ميزبان دو ميليون گردشگر است و تنها در بزرگداشت مولانا که هر ساله برگزار مي شود، دو ميليارد دلار درآمد کسب مي کند.
ترکيه در سال ۲۰۰۷ميلادي که آن را سال مولانا معرفي کرده بود، تلاش زيادي براي معرفي مولانا و قونيه به جهان کرد.
سکه به نام مولانا زد، مد لباس مولانا طراحي کرد، ساخت فيلم سينمايي مولانا را در برنامه هاي خود قرار داد، سوت حرکت قطار مولانا به شهرهاي اروپا را به صدا در آورد، ترجمه شعر مولانا را به سياستمداران جهان هديه داد و آن چه در توانش بود براي معرفي مولانا و قونيه به عنوان يکي از جاذبه هاي گردشگري ترکيه به کار بست. البته اين حرف ها گرچه ممکن است تکراري باشد ولي چون در آستانه روز بزرگداشت مولانا - هشتم مهر- هستيم چندان دور از انتظار نيست که هم يادي کرده باشيم از شاعر بزرگ پارسي گو مولاناي عزيز و هم همت کشورهايي مثل ترکيه را پيش چشم آوريم و ببينيم که ديگران براي آن چه اصالتاً متعلق به آن ها نيست چه مي کنند و حاضرند در سرزمين مادري مولانا يعني - بلخ - سرمايه گذاري کنند اما ما حتي در مشهد که امروز در خراسان بزرگ شهري بدين کلاني وجود ندارد، ميدان و خيابان و نمادي به نام او نداريم.
نمونهديگرش خانه فردوسي است که ويرانه اي بيش نيست، جايي که اثري از آباداني در آن ديده نمي شود و سال هاست دلسوزان مي گويند اين خانه را به مکاني براي گردشگران تبديل کنيم اما کو گوش شنوا.
همين چندي پيش - نوزدهم تير - ويژه نامه اي چاپ کرديم با عنوان «قصه توس» که دوستداران مي توانند قصه غم انگيز اين خانه را در آن جا بخوانند.
اگر سري به کشورهاي ديگر بزنيم به خوبي ميبينيم خانه نويسندگان و شاعراني مثل: ويرجينيا ولف، همينگوي، کريستين اندرسن، فاکنر، فيتز جرالد، مارک تواين، کافکا، گوته، پوشکين و دهها شخصيت ديگر امروز مراکز مهم گردشگري و فرهنگي است در حالي که خانه فردوسي بزرگ ما يک ويرانه است!
گاهي آدم وسوسه مي شود و آرزو مي کند اي کاش فردوسي و خانه او هم در بيرون از اين مرز و بوم بود تا دست کم کسي پيدا مي شد دستي به سر و رويش ميکشيد.
و گاهي چنان نااميد ميشويم که بايد به مسئولان فرهنگي بگوييم گرچه «ما را به خير تو اميدي نيست» اما دلتان به حال داشتههاي فرهنگي بسوزد و قدر بدانيد.