هر چه افراد در خانواده و جامعه با سركوفت، استبداد رأي، پرخاشگري، نگرش تك بعدي پرورش يابند در تحمل آرا، افكار و عقايد ديگران در سطح خانواده و جامعه با مشكلات بيشتري روبهرو هستند.
تاريخ انتشار: جمعه ۲۵ آذر ۱۳۹۰ ساعت ۱۹:۴۹
تضاد در بين افراد و گروهها يكي از عوامل مهم تغييرات اجتماعي گروهي و فردي محسوب ميشود و يك امر لازم به شمار ميآيد. زيرا نميتوان گفت همه افراد يك جامعه يكسان و هماهنگ هستند و يك خط فكري را دنبال ميكنند و عقايد مشتركي دارند. وجود چندگانگي و تضاد فكري بين افراد يك جامعه يك امر طبيعي است. اگر اين امر در درون جامعه و عوامل تأثيرگذار در آن تأثيرات زيادي بر جاي گذارد و تضاد افزايش يابد، خشونت،
” هنگامي كه فردي تك بعدي و متعصبانه مينگرد و حرف خود را مبنا قرار ميدهد و ديگران را سركوب ميكند او توانايي پذيرش عقايد مخالف را ندارد و اين موضوع مربوط به شخصيت پرورش يافته وي ميشود. “
قهر و بسياري از اين رفتارها بيشتر ميشود در مقابل شادي و نشاط كاهش پيدا ميكند. همچنين افراد به لحاظ شغلي، وضعيت مسكن يا حتي ازدواج و نابسامانيهاي ديگر دچار تضاد ميشوند و اين تضادها را به جامعه نيز انتقال ميدهند. بنابراين تضاد بين افراد در خانواده يا جامعه تا حد زيادي ايجاد شكاف خواهد كرد. ريشه بسياري از اختلافات عميق در اين مسئله وجود دارد و در موارد حادتر اگر از حد معين تجاوز كند به اختلافات قومي، خويشاوندي و خانوادگي تبديل ميشود. تحمل اين مسئله به عقايد و مخالفتهاي ديگران، تربيت افراد، سطح تحصيلات، ميزان اعتقادات و باورهاي ديني بستگي دارد. اينكه شخصيت فرد در چه خانوادهاي پرورش يافته از اهميت برخوردار است. همچنين سطح فرهنگي و نوع شيوه تربيتي (آزادمنش يا استبدادي) در تحمل عقايد مخالف و اظهار نظر ديگران تأثيرگذار
” در برخي طبقات اجتماعي تحكم، اجبار و زور حاكم است و برخي ديگر با استدلال با كودكان خود رفتار ميكنند در نتيجه طبقه اجتماعي، اطرافيان، تحصيلات والدين و... در اينكه افراد آراي مخالف را پذيرا باشند و با استدلال بپذيرند به سوابق شخصيتي فرد برميگردد “
است. هر چه افراد در خانواده و جامعه با سركوفت، استبداد رأي، پرخاشگري، نگرش تك بعدي پرورش يابند در تحمل آرا، افكار و عقايد ديگران در سطح خانواده و جامعه با مشكلات بيشتري روبهرو هستند. هنگامي كه فردي تك بعدي و متعصبانه مينگرد و حرف خود را مبنا قرار ميدهد و ديگران را سركوب ميكند او توانايي پذيرش عقايد مخالف را ندارد و اين موضوع مربوط به شخصيت پرورش يافته وي ميشود. والدين وظيفه دارند به فرزندان خود آزادمنشي و آزاد انديشي را بياموزند و به آنها تحمل آراي مخالف را آموزش دهند و به اظهار نظرها، عقايد و افكار كودكان و جوانان احترام بگذارند و اگر با عقايد آنها مخالف هستند مسئله را استدلال كنند. بنابراين به طبقه اجتماعي افراد بستگي دارد. در برخي طبقات اجتماعي تحكم، اجبار و زور حاكم است و برخي ديگر با استدلال با كودكان خود رفتار ميكنند در نتيجه طبقه اجتماعي، اطرافيان، تحصيلات والدين و... در اينكه افراد آراي مخالف را پذيرا باشند و با استدلال بپذيرند به سوابق شخصيتي فرد برميگردد.