وقتی ما در چنین شرایطی صحبت از مطالعه میکنیم، به این میماند که در یک مراسم سوگ واری، کسی برای هم نشیناش موضوعی خنده آور تعریف کند.
تاريخ انتشار: شنبه ۹ فروردين ۱۳۹۳ ساعت ۱۸:۵۷
در روزگاری که سرانهی مطالعه در یك جامعه، یکی از اساسیترین شاخصههای توسعهیافتگی به شمار میآید، به گواه بازار راکد نشر و تیراژهای حداقلی، سرانهی مطالعه در کشور ما برخلاف برخی آمارهای خوش بینانه رو به کاهش است. محمد بقایی ماکان؛ نویسنده، مترجم و پژوهشگر نیز چنین باوری دارد و معتقد است؛ اگر هرچه سریعتر این معضل را با مدیریت سلیم فرهنگی اصلاح نکنیم، معلوم نیست در آیندهی حتی نزدیک، در یاد و خاطرهی جهانیان نامی از تمدن ایران باقی بماند. به گزارش خبرنگار ایلنا؛ شرح این گفتوگو در ادامه میآید:
• در ابتدا نظر کلی خود را پیرامون وضعیت فرهنگ و مطالعه در جامعه بیان کنید و بفرمایید معضلات فرهنگی در این خصوص، تا چه حدی نگران کننده است؟ _ مطالعه واژهای است که در زبان فارسی برای خواندن هر متنی؛ به خصوص کتاب و نشریات و جراید به کار میرود ولی این کلمه در زبانهای اروپایی؛ خصوصا در زبان انگلیسی به معنای تحقیق و بررسی موضوعی از راه خواندن است. همچنین در زبان یونانی هم به همین معنا به کار میرود. از این معنا میتوان نتیجه گرفت که برای مطالعه نیاز به آرامش فکر و خیال آسوده است؛ زیرا در غیر این صورت نمیتوان بر موضوعی اندیشه گماشت و در آن تامل کرد. به قول حافظ: «کی شعرتر انگیزد/ خاطر که حزین باشد» و آنچه در حال حاضر در کشور ما مسالهی مطالعه را به مشکلی اساسی بدل کرده، سر در همین «خاطر حزین» دارد؛ آنچنانکه این موضوع را به چنان معضلی تبدیل کرده که دیگر نمیتون آن را به صورت یک مساله ساده مطرح کرد؛ بلکه در واقع تبدیل شده است به موضوعی هول انگیز که ابعاد مختلفی دارد. برای مثال بسیاری از معلمان و همچنین اساتید دانشگاهی؛ به خلاف همتایان خود پیش از انقلاب؛ مطالعه و تفحص کافی در حوزهی مطالب و علومی که باید تدریس کنند، ندارند. شاهد این مدعا کسانی هستند که به عنوان دانش آموخته از مدارس یا دانشگاهها فارغ التحصیل میشوند! همه میدانند میزان آگاهی آنها نه تنها در حوزههای اجتماعی، بلکه حتی در خصوص رشتهای که تحصیل کردهاند نیز به میزان توقع نیست. از همین روست که در دهههای اخیر دیگر چهرههای نامداری که در گذشتههای نزدیک داشتهایم از بطن جامعه ما سر برنیاوردهاند. به این معنا که ما در حوزهی فرهنگ نمیتوانیم حتی به یک فرد اشاره کنیم و بگوییم همتراز فروزان فر، خانلری، هشترودی، معین و امثال اینها بوده و چهرهی ماندگاری در تاریخ فرهنگ این مملکت خواهد شد. تاکید میکنم؛ که حتی یک نفر هم نمیتوان در این سطح یافت. علتش این است که سختی معیشت، مجال پرداختن به تحقیق و تفحص را نمیدهد و در نتیجه سطح دانش و آگاهی و همچنین تولید محصولات فرهنگی بسیار قلیل شده است. مصداق این سخن را میتوان در شمارگان کتابها یافت که اکنون در پایینترین حد ممکن؛ یعنی به ۵۰۰ نسخه رسیده. گاهی هم برخی از ناشران با پدیدآورندگان کتاب به توافق میرسند که کتاب را در ۳۰۰ نسخه منتشر کنند. اینها خبرهای هول انگیزی است؛ آن هم در جامعهای که سابقهی فرهنگی آن همواره زبان زد بوده و اولین جامعهای است که در آن بزرگترین کتابخانهها تاسیس شده؛ جامعهای که از آن بزرگترین چهرههای فرهنگی برخواستند. چهرههایی همچون زکریا رازی که ترجمهی دانشنامه یا دایره المعارف ۳۰ هزار برگی او در اروپا، ۲۰ سال طول کشید. یا چهرههای بزرگ دیگری مثل فردوسی که شاهنامهاش تاکنون به ۱۳۷ زبان دنیا ترجمه شده. اما امروز میبینیم جامعهای که به عزت نفس و بزرگمنشی شهره بوده، بر سر مقولهی بیارزشی به نام «سبد کالا»، کارش به جایی میرسد که مسائل حاد و بسیار غیراخلاقی را به خود میبیند! بنابراین نباید هم انتظار داشت در چنین جامعهای تیراژ مطبوعات و کتاب چشمگیری وجود داشته باشد.
• عوامل مشکلزا در حوزهی نشر از نظر شما کداماند و اولیتهایی که موجب پایین بودن سرانهی مطالعه شده است را در چه مواردی میبینید؟ علت به وجود آمدن این معضل را باید در عوامل مختلفی جستجو کرد؛ یکی از آنها نیازهای اقتصادی افرادی است که به امر مطالعه علاقهمند هستند ولی معیشت و مشکلات زندگی روزمره آنچنان عرصهی آسودگی خاطر را بر آنان تنگ کرده که به طور طبیعی نمیتوانند بر موضوعی تامل کرده و درباره آن به مطالعه بپردازند؛ در نتیجه خیلی زود از مطالعه کردن دست میکشند. برای مثال وقتی شخصی میخواهد کتابی تهیه کنند _از آنجایی که معمولا اهالی مطالعه از طبقه مرفه جامعه نیستند_ با دیدن قیمتهای گزاف پشت جلد، هزار مسالهی تاریک در ذهنش شکل میگیرد: اگر این مبلغ را صرف خرید مایحتاج عمومی خود کند بهتر نیست؟ و اگر صرف خرید کتاب کند؛ آیا حوصله و فراغت خیال خواهد داشت که آن را مطالعه کند؟ این وضعیت در مجموع سبب
” سختی معیشت، مجال پرداختن به تحقیق و تفحص را نمیدهد و در نتیجه سطح دانش و آگاهی و همچنین تولید محصولات فرهنگی بسیار قلیل شده است “
شده که سرانه مطالعه در کشور ما به شدت کاهش پیدا کند. این وضعیت سر در دو ضعف اساسی دارد؛ نخست ضعف بسیار شدید در مدیریت کلان اقتصادی و در مرتبهی دوم؛ ضعف بسیار شدید در مدیریت کلان فرهنگی؛ به طوری که تاثیرگذاری اکثر نهادهای فرهنگی نیز همچون بنگاههای اقتصادی به صفر رسیده است. نشان بارزش منصوب کردن شخصیتی فرهنگ دوست در یک منصب مدیریتی بود که بعد از چندی وقتی با مغاک هولناک به وجود آمده در آن سازمان مواجه شد، راه چاره را در استعفا دید و عطای آن سازمان را به لقایش بخشید. جالب اینکه معاونان او نیز که جملگی از چهرههای شناخته شدهی فرهنگی بودند، به تبع او آن سازمان را ترک کردند. وقتی ما در چنین شرایطی صحبت از مطالعه میکنیم، به این میماند که در یک مراسم سوگواری، کسی برای هم نشیناش موضوعی خنده آور تعریف کند و انتظار داشته باشد او تبسم به لب آورد. از اینجاست که وقتی فردی در مترو یا اتوبوس مشغول خواندن کتابی باشد، دیگران نگاه عاقل اندر سفیه بر او میاندازند. متاسفانه مطالعه کردن در جامعهی ما به امری کاملا تفننی تبدیل شده. کافیست نگاهی به چند دکه روزنامهفروشی بیاندازید؛ مردم در مقابل روزنامه فروشیها میایستند و بیآنکه علاقهای به خرید داشته باشند، تنها دقایقی را صرف تماشای تیترها و عکسهای روی جلد و صفحات افل مطبوعات میکنند. کاملا پیداست که روزنامهها در این میان هیچ تقصیری ندارند! زیرا همین روزنامه نگاران در دورهای توانسته بودند شمارگان روزنامههاشان را به مرز میلیون برسانند. همچنین نویسندگانی داریم که کتابهاشان در ادوار پیشین به تیراژهای چشمگیری میرسید و بارها در طول یکسال چاپ میشد. با این حساب مشکل را باید در جامعه جستجو کرد، نه در اهالی قلم و مطبوعات. همچنین یکی دیگر از مسائلی که باعث افت شدید مطالعه در کشور شده، این است که اکثر اهالی مطالعه و غالب مردم حدس نزدیک به یقین میزنند که قلمها با جوهر دفتر توسعهی کتاب و کتابخوانی پرمیشوند. و اگر چنین نباشد، کتابها اجازه انتظار نمییابند. این مساله عامل مهمی شده که اهل مطاله علاقهای به خرید کتاب و مطبوعات نداشته باشند.
• عدهای اذعان میکنند که وقت گذراندن با رسانهها و تلویزیونها و شبکههای ماهوارهای در جامعهی ما به یک اپیدمی بیمارگونه تبدیل شده و در نازل شدن سطح مطالعه، نقش اساسی دارد. نظر شما در این باره چیست؟ _ البته در عصری که ما در آن زندگی میکنیم و معروف افتاده به عصر ارتباطات، به طور طبیعی بسیاری از هنجارها و رفتارها را تغییر پیدا کرده. حتی تردیدی نیست که مشخصههای این زمانه تاثیرات فراوانی بر زبان نیزگذاشته است. با این حساب طبیعی است که در زمینه مطالعه هم تاثیرگذار باشد! نمونه بارز آن تعطیل شدن مجله معروف نیوز ویک است که تیراژ آن بیش از ۲ میلیون در هفته بود، اما حالا تنها به صورت اینترنتی منتشر میشود. اما با این همه نمیتوان پذیرفت که تیراژ کتاب در کشوری ۸۰ میلیونی _که گفته میشود تنها چند میلیون آن به لطف نهضت سوادآموزی سواد خواندن و نوشتن ندارند_ به ۳۰۰ شماره تنزل کرده باشد و برخی از مطبوعات به خصوص در شهرستانها شمارگانشان به چند صد نسخه برسد! اینها را نمیتوان صرفا ناشی از تاثیر اینترنت یا رسانههای شنیداری و دیداری؛ ماهوارهای و غیرماهوارهای دانست. یعنی از ۸۰ میلیون نفر؛ حداقل ۵ هزار کتاب خوان در موضوعات مختلف وجود ندارد؟ حداقل ۲ هزار نفر کتاب خوان که باید داشته باشیم! ما چیزی حدود ۹ هزار ناشر در سراسر کشور داریم و تعداد کتاب فروشیها هم کم نیست! پس چرا تیراژ کتاب تا این حد نازل شده؛ آنچناکه به شوخی میگوییم اگر نویسندگان برای انتشار کتابهاشان از کاربن استفاده کنند، بیشتر از اینها میتوانند تیراژ داشته باشند! بنابراین مشکل مطالعه ریشه در موضوعاتی دارد که در پاسخ پیشین مورد قبلی عنوان شد. اینکه بخواهیم تمام مشکلات فرهنگی کشور را به گردن مسائل دیگر مثل ماهوارهها و رسانههای ارتباط جمعی دیگر بیاندازیم، معنای دقیق فرافکنی است.
• در صحبتهاتان به ضعفهای مدیریتی در حوزهی فرهنگ اشاره کردید. در اینباره بیشتر توضیح دهید. _ بگذارید مثالی برای شما بیاورم درمورد ضعف مدیریتی در دایرهی ممیزی ارشد که من از آن، تجربههای متعددی داشتهام. مثلا یک بار ترجمهی من از کتابی به همراه ترجمهای دیگر از سوی مترجمی دیگر به ادارهی کتاب ارائه شد. اما ممیزی برای این دو کتاب متفاوت بود؛ آنچنانکه ترجمهی مترجم دیگر بدون ممیزی مجوز گرفت و به انتشار رسید اما ترجمهی من در چیزی حدود ۳۲ مورد مشمول ممیزی شد. این یعنی ضعف مدیریت فرهنگی! مورد دیگر اینکه کتابی نوشتم و در آن از هویت ایرانی خود در خصوص خلیج فارس دفاع کردم و بررس کتاب نظر به حذف این بخش از کتاب داد. مدیریت فرهنگی میبایست پاسخگوی مواردی نظیر این اتفاق میشد و بررسی میکرد که چرا یک نویسندهی ایرانی نباید از هویت سرزمینی خود دفاع کند؟ مواردی از این دست در حوزهی نشر، بسیار است؛ آنچنانکه یک آه و هزار ناله. چنین رویکردهای غلط و خلاءهای
” امروز میبینیم جامعهای که به عزت نفس و بزرگمنشی شهره بوده، بر سر مقولهی بیارزشی به نام «سبد کالا»، کارش به جایی میرسد که مسائل حاد و بسیار غیراخلاقی را به خود میبیند! “
مدیریتی باعث شد بسیاری از اهالی قلم گوشه گیر شوند و همچنین ارزش محتوایی کتابها پایین بیاید؛ آنچنانکه در سالهای اخیر کمتر کتابی منتشر شد که ارزش خواندن داشته باشد. به همین خاطر است که در بسیاری از شاخههای کتاب سال، هیچ کتاب شایستهای وجود نداشته و جایزهای اهدا نشده است. این مایه تاسف است زیرا میدانیم در کشور ما چهرههای شاخص متعددی وجود دارد که توانایی خلق آثار ارزنده را دارند؛ اما به دلیل تنگناهای به وجود آمده، مجال جولان پیدا نکردهاند. و دقیقا به همین خاطر هم بوده که ما نتوانستهایم در عرصههای جهانی نیز عرض اندام کنیم. در شرایطی که نویسندگان کشورهای همسایه در دورههای مختلف برندهی جوایز بینالمللی معتبری همچون نوبل شدهاند. به هرحال در مقابل چنین وضعیتی در حوزهی تولید و نشر کتاب، اینگونه شد که دیگر کمتر کسی به مطالعه رغبت میکند؛ مگر برای تفریح و از سر تفنن. به همین دلیل است که میگویم مطالعه تنها در شرایطی امری طبیعی و ارزشمند خواهد بود که مدیران کاربلدی بر منصبهای مدیریت فرهنگی حضور داشته باشند. اما وقتی چنین مدیرانی سر کار نباشند؛ همین میشود که شده است.
• وقتی قرار است ارزشها در یک جامعه ترویج و نهادینه شوند، مدیران و سیاست گذاران فرهنگی میبایست با استفاده از ابزارهای اجتماعی سعی در برجسته کردن محافظت از شأن و منزلت آن ارزش بکوشند. بنابراین اگر مطالعه یک ارزش مهم باشد که هست؛ این همت در دورههای مختلف هرگز به چشم نیامده. مثلا هنوز که هنوز است رسانهی ملی حتی یک برنامه مستقل و قابل تامل که برای معرفی آثار و ترغیب مخاطبان به مطالعه برنامه ریزی شده باشد، روی آنتن نبرده. این در شرایطی است که ترویج فرهنگ کتابخوانی، ارتقاء دانش عمومی و... شعارهای مکرری ست که در اساسنامهی تمام سازمانها و نهادهای فرهنگی به آن اشاره شده. فکر نمیکنید در چنین شرایطی، اساسا شأن و منزلت کتاب و کتابخوانی در میان مردم بسیار پایین آمده؟ _ دقیقا حق با شماست. سوال شما، پاسخ صحیح را نیز به همراه داشت. همانطور که گفتید، بسیاری از فعالیتهای صورت گرفته در حوزهی کتابخوانی، تنها حالت تشریفاتی و شعاری داشته؛ تا جایی که در غالب موارد، عدماش به ز وجودش بوده است. برای مثال برگزاری نمایشگاه کتاب در این ابعاد و به گونهای کاملا غیرتخصصی، چه تاثیری بر سرانهی مطالعه داشته؟ آن هم در شرایطی که روز به روز شاهد کاهش تیراژها هستیم. یا مناسبتها و مراسمهایی مثل هفتهی کتاب، جایزه کتاب سال و.. یا همین مقولهی توزیع بن کتاب، آیا جامعه را کتابخوان کرده؟ اینکه مدیران فرهنگی در حاشیهی مراسمها و سفرههای اطعام، به حضار کتاب هدیه بدهند، باعث ترویج کتاب خوانی خواهد شد؟ جواب تمام این سوالها منفی است زیرا ترویج فرهنگ کتاب خوانی و ترغیب مردم به کتاب، داستان دیگری را دارد و نیازمند نگاهها و تصمیمات دقیقتر و زیربنایی تری است. متاسفانه مشکل اینجاست که مدیریت فرهنگی در کشور ما؛ در غالب مواقع تنها از منظر مسائل مالی به حوزههای فرهنگی نگاه کرده. غافل از اینکه این نگاه سطحی مشکلی را حل نمیکند. با تبدیل «تراژ» به «شمارگان» که مشکلی حل نمیشود! در امر معرفی کتابهای شایسته نیز همین سطحی نگری وجود داشته و دارد. به عنوان مثال همین برنامههای تلویزیونی که به آنها اشاره کردید؛ معمولا تنها کتابهای خاص؛ آن هم از منظری خاص معرفی میشوند. گویی در این مُلک دیگران صاحب قلم و اندیشه نیستند! در مجموع باید بگویم این تمهیدات و تدبیرهایی که مدیران پشتِ میزنشین تا به امروز در حوزهی نشر و کتاب به کار گرفتهاند، اولا بیشتر در قیاس با تمهیدات کتاب خوانی در سایر کشورها، به شوخی نزدیک است. ثانیا این تمهیدات و تصمیمها به قول مولوی؛ حکم «سرکنگبینی» را داشته که از قضا «صفرا»ی بیمار در حال احتضار را بیشتر کرده. بنابراین معتقدم برای اصلاح معضل کتاب و مطالعه در کشور، باید یک فکر اساسی کرد که این تفکر نیز نزد خبرگان حوزهی قلم و نشر است؛ نه نزد کسانی که تازه از دانشکده فارغ التحصیل شدهاند و حتی یک مقاله از آنها جایی چاپ نشده و در حد یک کارگر چاپخانه هم با مسائل چاپ و نشر آشنا نیستند؛ آنچنانکه حتی فرق فونتها و انواع کاغذها را نمیداند. البته اینها را به عنوان مثال میگویم اما واقعیت این است که وقتی شخصی را به عنوان مدیر فرهنگی بر منصبی مینشانیم، او باید با ریزجزئیات مسائل فرهنگی آشنا باشد. این اتفاقی است که متاسفانه این خلاء در دورههای مختلف وجود داشته.
• اما جالب است که تاکنون آمارهای متناقضی درمورد سرانه مطالعه در کشور گزارش شده. _ بله. واقعیت این است که سرانهی مطالعه در کشور ما زیر دو دقیقه است اما در مقاطع مختلف، مسوولان فرهنگی ادعا کردند سرانهی مطالعه در کشور ما حتی از کشورهای توسعه یافته نیز بیشتر است. زیرا در تحقیقهای پیشین؛ مطالعهی اذن دخولها و ادعیه محاسبه نشده بود و با احتساب این موارد، سرانهی مطالعه در کشور ما بیشتر از یک ساعت است. اما هیچ کس هم نبود از این افراد بپرسد پس معنای واقعی «مطالعه» چه میشود؟ حال آنکه وظیفهی ادعیه، روشن کردن دل است؛ اما
” واقعیت این است که سرانهی مطالعه در کشور ما زیر دو دقیقه است اما در مقاطع مختلف، مسوولان فرهنگی ادعا کردند سرانهی مطالعه در کشور ما حتی از کشورهای توسعه یافته نیز بیشتر است “
مطالعه به ارتقاء آگاهی و تقویت تعقل منجر میشود. بنابراین چنین محاسبهای نمیتواند منطقی باشد.
• در کشور ما سازمانها و نهادهای مختلفی با شرح وظایف فرهنگی وجود دارد. حتی در سازمانهایی که مستقیما فرهنگی نیستند، معاونتهای فرهنگی لحاظ شده که در بسیاری موارد بودجههای خود را به صورت منفعل و غیرهدفمند هزینه میکنند. به نظر میرسد با توجه به پیوستگی مشکلات فرهنگی که در جامعهی ما ریشه دوانده، نیازمند یک حرکت ملی در حد کلان جامعه هستیم؛ و تمام سازمانها و ارگانها مطابق با یک برنامهی واحد پیش بروند. نظر شما در این باره چیست؟ چطور میتوان بر مشکلات موجود چیره شد؟ _ پرسش شما مثل این است که کسی بگوید «باغی در اختیار من است که روز به روز پژمردهتر میشود.» و چاره جویی کند. در پاسخ باید به این شخص توصیه کرد که دنبال یک باغبان مجرب باشد. زیرا تنها یک باغبان مجرب میتواند باغ او را نجات دهد. یا وقتی مثلا شاهد گران شدن میوه جات و محصولات کشاورزی در بازار هستیم، طبیعی است که باید رد مشکلات را در نحوهی مدیریت وزارت کشاورزی جستجو کنیم. بنابراین در زمینه کتاب هم همینگونه است. وقتی این همه مشکل در حیطهی نشر است، این مشکلات نه متوجه پدیدآورندگان است، نه ناشران و نه کتاب فروشان؛ بلکه متوجه مدیریت اصلی حوزهی نشر است. آنها هستند که باید مانند یک باغبان دلسوز عمل کنند و ملزومات لازم برای شکوفایی نشر را فراهم آورند. در حال حاضر در کشور ما چیزی بیش از هزار پژوهشکده داریم که برخی مستقل و برخی هم زیرمجموعهی سازمانهای دیگر هستند. ولی با وجود این تکثر؛ پژوهشهای دولتی هیچ نمودی ندارند. تا جایی که کتابفروشان تمایلی به پذیرفتن کتابهای تحقیقاتی که آرم نهادهای دولتی را بر خود دارند، نشان نمیدهند؛ چراکه میدانند این دست کتابها مشتری ندارند. حال آنکه من پژوهشگاهی را سراغ دارم مجبور شده یکی از تولیداش را که کتاب با صفحات بالا و تیراژ ۵ هزار نسخهای بوده، به دلیل نبود مشتری خمیر کند. کسی نیست بگوید چنین کتابی اصلا چرا و به دستور چه کسی منتشر شده که حالا باید آن را خمیر کنید؟ البته مشکلات در حوزه پژوهش بسیار بیشتر از این هاست؛ آنقدر که بخش عمدهای از افراد از روی دست یکدیگر تقلید و رونویسی میکنند. قبح این مساله آنقدر کمرنگ شده که روی در و دیوارهای حوالی دانشگاهها، پر شده از اطلاعیهی سفارش تحقیق و پژوهش. بنابراین من فکر میکنم مشکل همان مشکل مدیریت ناکارآمد فرهنگی است. در بحث نشر و وضعیت کتابها نیز مدیریت مربوطه مسوول اتفاقهایی است که رخ میدهد. به عنوان مثال دفتر توسعهی کتاب و کتابخوانی (اداره کتاب سابق) تنها مسوولیت خود را در ممیزی و ممانعت کردن از ورود نویسندگان و اهالی قلم به برخی از حیطه و مرزها میبیند. در چنین چرخهای است که مبتذلترین کتابها که حتی در برخی موارد به زبان فارسی تعرض کردهاند، بدون هیچ مشکلی مجوز گرفته و منتشر میشوند. میخواهم بگویم وزارت خانه و معاونتی که عنوان «فرهنگ» را با خود به یدک میکشد، کمترین توجه را به اصول فرهنگی نشان میدهد. همین وضعیت در رسانهی ملی نیز به چشم میخورد؛ رسانهای که زمانی برنامههایی با شعار «فارسی را پاس بداریم» پخش میکرد و حالا اگر زبانشناسان با دقت برنامههای این ۱۰۰ فرستندهی صدا و سیما را مورد بررسی قرار دهند، بدون شک برای هر شبکهای میتوانند یک جلد غلط نامه منتشر کنند! اما در پاسخ به سوال شما؛ من هم بر این باورم که اجزاء جامعه مانند حلقههای یک زنجیر در هم تنیده شدهاند. بنابراین برای رفع مشکلات فرهنگی، باید تمام اجزاء و سازمانهای فرهنگی اصلاح شوند.
• در پایان فکر میکنید اگر بحران مطالعه در کشور ما ادامه پیدا کند، چقدر میتواند وضعیت ایران در جهان کنونی را به مخاطره بیاندازد؟ _ بدون شک در حال حاضر، ارزش و جایگاه هر کشوری به میزان تولیدات فرهنگی آن ارتباط دارد. دیگر دورهای که مثلا قوای نظامی کشورها جایگاه جهانیشان را تبیین کند، گذشته است. امروز دیگر زمان ارزش گذاری بر اندیشه هاست. هر چقدر که سطح آگاهی و اندیشگی در یک جامعه بیشتر باشد، در میان جوامع جهانی بر صدر خواهد نشست. ممکن است یک کشور کوچک که تنها چند میلیون جمعیت دارد، از جایگاه ارزشمندتر و قابل تامل تری نسبت به یک کشور بزرگ با چند ده میلیون و حتی بالای صد میلیون جمعیت نزد جوامع جهانی داشته باشد. نمونهی بارز آن کشور «هونگ کونگ» است؛ کشوری کوچک با تنها هفت میلیون جمعیت. اما همین کشور کوچک و کم جمعیت که مساحت آن به اندازه ِ تهران هم نیست، امروز در جهان چشم و چراغ کسانی است که در حوزههای متعدد اقتصادی و صنعتی فعالیت دارند. بنابراین نتیجه این است که در آینده کشورهایی معتبر و با ارزش خواهند بود که تولیدات فرهنگی-علمی و فن آوریهای قابل توجهی داشته باشند. جهان منتظر نمیماند که برخی کشورها و جوامع، خود را لنگ لنگان برسانند و به جهانیان هم گام شوند. بنابراین اگر ما به خودمان نیایم و فکری به حال توسعهی فرهنگ و دانش در کشورمان که در گرو ترویج فرهنگ کتاب خوانی و مطالعه است نکنیم؛ از یاد و ذهن جوامع جهانی فراموش خواهیم شد؛ چه برسد به اینکه جایگاه قابل توجهی در جهان داشته باشیم.