اگر به نخستين عكسهاي ورود امام راحل به ايران توجه كنيم، هرساله كم و بيش شاهد حذف برخي از چهرههاي پيراموني هستيم
تاريخ انتشار: چهارشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۰ ساعت ۱۴:۲۰
در سالهاي پس از انقلاب، كم و بيش شاهد نوعي تاريخنگاري توسط برخي اشخاص بودهايم كه براساس قداست خود به بيان وقايع پرداختهاند. گاه نامهايي حذف شده و بعضا مطالبي ناگفته مانده و شايد وقايعي هم اضافه شده يا حداقل از حاشيهها به متن راه يافته باشد. اگر به نخستين عكسهاي ورود امام راحل به ايران توجه كنيم، هرساله كم و بيش شاهد حذف برخي از چهرههاي پيراموني هستيم. اين حذف عموما با تعبير منقول از امام ناسازگار است كه گفتهاند تاريخ درست آن است كه عين واقعيت باشد. سالها پيش در جلسهاي با حضور يكي از وزراي پيشين ارشاد بحثي بود كه نامه امام به شاه حذف يا به تعبير خودشان ويرايش شود؛ يعني نوشته مرحوم امام محترمانه تغيير داده شود، در حاليكه واقعيت تاريخي از وجود چنين نامهاي با چنان عباراتي حكايت ميكند و نميدانم بالاخره چه شد؟ در اوايل انقلاب كتابهايي چاپ ميشد كه در آن اعلاميههاي بزرگان درباره حركت انقلاب اسلامي درج شده بود و در چاپهاي بعدي جاي برخي نام و نامههاي قبلي، فضايي سفيد جايگزين ميشد. ظاهرا روند ممیزی و تاريخسازي حريم و حدودي نميشناسد و اگر تا ديروز اطرافيان و همراهان امام راحل حذف ميشدند به نظر ميرسد كه امروز براي ساختن تصوير ديگري از ايشان هم تلاشهايي در جريان است. در اين تصوير، زمان به عقب برميگردد و اين بار امام با هواپيماي ايران به وطن ميآيد. در كنار ايشان ديگر خلبان فرانسوي كه امام دست او را گرفته بود، نيست. فرزند و يادگار امام، كه در پشتسر بودند، ديده نميشود. انبوه مردم و رجال ديني، اجتماعي، فرهنگي، سياسي و بزرگان اديان رسمي كشور را در فرودگاه نميبينيم.
جوانان با دنيايي از شور و عشق سرود خميني اي امام را نميخوانند و به جاي آنها نظاميهايي هستند كه براي استقبال از تصوير امام به صف شدهاند و تصوير از بين آنها به ناكجاآباد ميرود. ديگر از خيابانهاي پرازدحام و جمعيت مشتاق و خودجوش خبري نيست. از گلهايي كه دختران و پسران جوان ميان خيابانها گذاشتهاند چيزي به چشم نميآيد. اين تصوير مقوايي از ميان انبوه مردم به بهشتزهرا نميرود. در ميان خيل عظيم مشتاقان سري به بوستان شهدا نميزند. به پدران و مادران داغدار فرزند از دستداده تسليت نميگويد. همه ملت را يد واحده نميداند. به ملت تكيه ندارد. كف زدنها و تكبيرهاي متوالي و پرشور زنان و مردان اين سرزمين سخن او را تاييد نميكند. از سينما دفاع نميكند. سرزده به ديدار بيماران و مجروحان در بيمارستان نميشتابد. فشاري از جميعت براي رسيدن به او نيست تا جايي كه عمامه ايشان از سر بيفتد و شهيد گرانقدر آقاي مطهري نگران و قاطع بگويد امروز حفظ جان امام از اوجب واجبات است. اين در حالي است كه هيچكس به امام نامه و عريضه نميداد، كسي در فكر به دست آوردن امتيازي نبود و هيچكس در فكر گرفتن عكسي در كنار ايشان كه با آن در آينده متمايز شود، نبود. هيچ عكس مستقلي از شهيد بزرگوار آقاي بهشتي در كنار امام در دست نيست.
نقل است زماني كتابي درباره نهضت امامخميني(ره) تدوين شد و نسخهاي از آن را به ايشان دادند و مرحوم امام چنين گفته بودند پس جايگاه مردم كجاست؟ مگر تاريخ منعكسكننده زندگي مردم نيست؟ اما اين تصوير دوبعدي وضع ديگري دارد و از زمين تا آسمان با آن شخصيت چندساحتي تفاوت ميكند. اين تصوير دوبعدي در همه جا توسط ديگران جابهجا ميشود و ارادهاي از خود ندارد و از جمع نظاميها يكسره به مدرسه رفاه برده ميشود و در اطراف آن كساني مينشينند كه هيچ موقعيتي در كنار امام نداشتند. آنها به چشمان تصوير خيره شدهاند؛ چشماني كه فقط در تصوير امكان خيره شدن به آن وجود دارد، بيآنكه انتظار شنيدن سخني را داشته باشند و جاي كساني خالي است كه عرصههاي انديشه و جهاد و مبارزه را در كنار امام پيش ميبردند. ياد روزي ميافتم كه امام استوار و آرام در قاب پنجره ايستاد و با دستي برافراشته به ابراز احساسات و سلام نظامي پرسنل شجاع نيرويهوايي و هوانيروز پاسخ داد. هيبت و هيات اين پيوند چنان بود كه توان امراي ارتش شاه را شكست و فرداي آن روز ستاد مشترك نيروهاي مسلح آن را تكذيب كرد؛ تكذيبي كه هيچكس باور نكرد. نميدانم كساني كه تصوير دوبعدي امروز را به هر نيتي به نمايش گذاشتهاند تا چقدر با حس و حال جمعيت انبوه و مشتاق ديروز و نظاميان و سربازان پيوسته به انقلاب و جذبه معنوي و ماندگار امام همراه و آشنايند و قرار است چه امامي را به نسل امروز معرفي كنند. آنهايي كه انفعال خودشان را در سالهاي جواني از ياد برده و مثلا از سر دلسوزي براي نظام از كهولت سن و ذهن و عمل آن بزرگ ميگويند، ميخواهند چه انقلابي را معرفي كنند؟ آيا نميدانند كه به تعبیر مقام معظم رهبری، اين انقلاب بينام خميني در هيچ جاي جهان شناختهشده نيست؟