ناصر حجازی ، از 18 ماه قبل مقاومتی جانانه داشت با بیماری سرطان ریه ، دردی جانکاه که تا توان داشت برابرش جنگید اما سرانجام در بیمارستان کسری تهران، جان به جان آفرین تسلیم کرد
او رفت و ماند خاطره مردی که پس از انقلاب تکفیرش میکردند چون مدام صورتش را اصلاح میکرد و کراواتش را همیشه بر گردن میبست. او که عادت نداشت از عقاید مذهبی دستاویزی بسازد برای رسیدن به پلههای بالاتر... «خوب یا بد، من عادت دارم حرفم را رک بزنم. عادت ندارم مجیزگو باشم...»
شاید هنوز یک ماه نگذشته از روزی که این جملهاش را شاید برای دهمین بار برایمان تکرار میکرد. ده بار برای ما و شاید هزاران بار برای همسرش، آتیلا، آتوسا، سعید و همه خانواده حجازی.
قصه تکراری سالهای تلخ حذف از تیم ملی به بهانه قانون عجیب 27 سالهها، حسرت برگهای که برای سیمای ظاهریاش امضا نشد تا او بماند و غم تلخ همیشگی سوختن فرصت بازی در منچستر انگلیس.
دهه 60 و سفر طولانی به شبه جزیره هندوستان. سفر طول دراز برای اثبات توانایی. رفتن برای خالی نماندن سفره از روزی. رفتن به هند و بنگلادش برای خوردن نان دسترنج خود، برای مردی که برای دستهایش تبعید شده بود.
او که هیچ وقت خاموش نماند و همیشه نالید. از زشتیهای فوتبال گفت و به زمین و زمان تاخت تا نشان دهد از عقایدش عقب نمینشیند. درست یا غلط، او حرفش را میزد و زیر بار زور هم نمیرفت ... و نرفت.
خواه بهای این لجاجت، حذف از تیم ملی باشد، محرومیت از کار در لیگ ایران و یا حتی ممنوعالتصویری برای گفتن از درد نان مردم ایران.او ماند و گفت و تا روز آخر گفت . گفت غمم از درد بیماری نیست که عقاب را غم مرگ، ملالی نیست. مرگ، او را فرصتی ست برای پرواز. رفتن و رهایی از غم دیدن کلاغهای در حال پرواز.
او رفت و حالا قاب عکسش مانده در دست، یا آویزان روی دیوار.
ناصر حجازی ، از 18 ماه قبل مقاومتی جانانه داشت با بیماری سرطان ریه ، دردی جانکاه که تا توان داشت برابرش جنگید اما سرانجام در بیمارستان کسری تهران، جان به جان آفرین تسلیم کرد.
نظرات بينندگان: ۱ نظر انتشار يافته ۰ نظر در صف انتشار ۰ نظر غيرقايل انتشار
آريوبرزن بويراحمدي
۱۳۹۰-۰۳-۰۳ ۰۷:۵۹:۰۴
امروز همه غمگينيم!
غمگين براي اسطوره!
براي تو! براي ورزش! و از همه بيشتر براي اخلاق! درد مشترك وگمشده امروز همه ما! براي آن چه كه همين روزها يكي برايش گريست و خيلي ها به او خنديدند!
ناصر خان! قهرمان! آخرين پروازت بي نشست بود اما قلبهاي شكسته ما روح بزرگت را همراه مي شوند تا اوج ملكوت.تا خدا ! (2793)