قذافي باور نميكند جز عدهاي«موش و معتاد و مزدور» كسي با او مخالفت كند!
وي گفته كه «رئيس جمهوري نيست تا استعفاي خود را به صورت مخالفان پرتاب كند، بلكه رهبر انقلاب است و انقلاب يعني مبارزه تا آخر عمر»
تاريخ انتشار: يکشنبه ۸ اسفند ۱۳۸۹ ساعت ۲۲:۰۴
نويسنده : سيد محي الدين ساجدي
تيترآنلاين - اگر ملتها از هم درس ميگيرند و از تجربيات يكديگر در مقابله با حكومتهاي مستبد عربي استفاده ميكنند، اين حكومتها هم از يكديگر درس ميگيرند و سعي ميكنند اشتباهات همتايان قبلي خود را تكرار نكنند. نمونه بارز اين موضوع را ميتوان در قذافي ديد كه خود را نه رهبر ليبي، بلكه رهبر آفريقا و امام مسلمين و رهبر اروپا و آمريكاي لاتين ميخواند.
ارتشهاي مصر و تونس بدون شك در سقوط نظام ديكتاتوري و فرار و بركناري بن علي و حسني مبارك نقش مهمي ـ اگر نگوييم تعيين كننده ـ داشتهاند. هر دو ارتش بيطرفي اختيار كردند و دست از حمايت از رئيس و فرمانده كل خود شستند و او را در مقابل توفان تنها گذاشتند. اين ديكتاتورها هم چارهاي جز كنارهگيري از قدرت نداشتند.
عامل مهم، سطح و نوع روابط آمريكا با فرماندهان ارتشهاي مصر و تونس است. اين نفوذ تا آن حد است كه فرماندهان ارتش را در هر دو كشور متقاعد كرد كه با انقلاب همراهي كنند و قبل از آنكه مردم زمام امور را به دست گيرند، خود سوار بر موج شوند و اداره كشور را از دست ندهند. براي همراهي با انقلاب هم لازم است كه عدهاي قرباني شوند و به بخشي از خواستهاي مردم انقلابي توجه شود و تغييرات و اصلاحات به اجرا در آيد، ولي به گونهاي كه نظام از هم نپاشد.
بدين ترتيب، در تونس و مصر همان دولتهايي رهبري اصلاحات و تغييرات را به دست گرفتند كه تمامي اعضايشان در دوره ديكتاتوري و در مناصب لشكري و كشوري رشد كرده بودند و مورد اعتماد كامل ديكتاتورها قرار داشتند. البته نه اوضاع در تونس آرام شده و نه در مصر، مردم هر دو كشور برخواستهاي اصلي خود پافشاري ميكنند و دولتهاي جديد ـ قديم ناچارند امتياز بيشتري بدهند، چرا كه ميدانند از سركوب و قتل مردم طرفي نميبندند و مردم ديوار ترس را شكستهاند.
در ليبي، وضع فرق ميكند. با اينكه ميگويند «ابوبكر يونس جابر» فرمانده ستاد ارتش را خانهنشين كردهاند، چون حاضر نبود ارتش را در سركوب مردم شركت دهد، ولي واقعيت اين است كه قوام نيروي مسلح در ليبي را ارتش تشكيل نميدهد، بلكه قدرت اصلي در شش لشكر است كه همگي نامهاي پسران قذافي بر آنها نهاده شده است. همچنين آمريكا بر خلاف مصر و تونس، نفوذي بر رهبران ارتش و نيروهاي مسلح ليبي ندارد تا آنها را به بركناري رهبر خود قبل از پيروزي انقلاب به دست مردم متقاعد كند. دولتهاي اروپايي هم دو نگراني بيشتر ندارند: سرنوشت سرمايهگذاريهاي خود در ليبي و افزايش مهاجرت غيرقانوني در صورت سقوط قذافي.
پادشاه كشور نيمميليون نفري بحرين قول اصلاحات داد و زندانيان سياسي را آزاد كرد، يا پادشاه عربستان كمي پاشنه در خزانه را به روي مردم گشود، ولي قذافي هيچ قولي به مردمش نداد و فقط به صورتي مبهم از نوشتن قانون اساسي صحبت كرد و مطمئن بود كه اگر به پيروزي برسد، همين قولها را نيز زير پا ميگذارد.
42 سال حكومت بلامنازع در ليبي، از قذافي شخصيتي خود شيفته ساخته است كه باور نميكند جز عدهاي «موش و معتاد و مزدور» كسي با او مخالفت كند. وي گفته كه «رئيس جمهوري نيست تا استعفاي خود را به صورت مخالفان پرتاب كند، بلكه رهبر انقلاب است و انقلاب يعني مبارزه تا آخر عمر».
وي به مردم ليبي بشارت داد كه تا آخر عمر رهبرشان باقي ميماند.