شنيدن خبر رشد ۶۵درصدي قتل ها توسط بستگان در يک دهه گذشته، واقعا تاسف بار است. تاسف اين که چرا روابط خانوادگي دچار يک از هم گسيختگي تدريجي شده است که براساس آن مهر و محبت جاي خود را به قهر و خشونت داده است
تاريخ انتشار: دوشنبه ۱۷ مرداد ۱۳۹۰ ساعت ۱۷:۰۵
آماري که اخيرا نيروي انتظامي از وقوع قتل توسط بستگان در کشور ارائه کرده است، بسيار نگران کننده و حکايت از افزايش خشونت در ميان خانواده جامعه است اين آمارها نشان مي دهد که کنترل ها و نظارت هاي خانوادگي در حال رنگ باختن است و در اين ميان کنترل هاي رسمي به وسيله قوانين و مقررات موضوعه نيز به طور موثري کارساز نبوده است. به عبارتي برخي کارکردهاي اجتماعي خانواده ها به دليل مشکلات روز افزون زندگي در حال تحليل رفتن است و امروزه خانواده اي که زماني مهد عطوفت و مهرباني بوده و حتي نقش حکميت را ياري مي کرده خود گرفتار نامهرباني ها، تنش ها و بدتر از همه خشونت هاي روزافزون شده است.
شنيدن خبر رشد ۶۵درصدي قتل ها توسط بستگان در يک دهه گذشته، واقعا تاسف بار است. تاسف اين که چرا روابط خانوادگي دچار يک از هم گسيختگي تدريجي شده است که براساس آن مهر و محبت جاي خود را به قهر و خشونت داده است و اين خشونت تا بدان جا پيش رفته است که اعضاي خانواده ها و فاميل حتي در صدد حذف يکديگر نيز برمي آيند و اين روند حذف طبق آمارهاي فعلي هر سال افزايش پيدا کرده است.
در آمار پليس آمده است که تقريبا از هر ۳فقره قتل در کشور يک مورد آن توسط بستگان نزديک مقتول به وقوع پيوسته و در سال ۸۹ حدود ۳۰درصد از قتل ها توسط بستگان بوده است. بر مبناي اين آمار انگيزه اختلافات خانوادگي در وقوع قتل با افزايش 8.4درصدي از سال ۸۰ به رقم 8.12درصد در سال ۸۹ رسيده است که نشان دهنده رشد قتل با اين انگيزه است.بد نيست به اين موضوع اشاره کنيم که در سال هاي نه چندان دور اختلافات خانوادگي همواره به کمک بزرگ ترهاي فاميل و ريش سفيدان حل و فصل مي شد، اما امروزه چنين پديده اي از جامعه رخت بر بسته است که دليل آن مي تواند پيچيدگي اختلافات خانوادگي ، بي توجهي کوچک ترها به نصايح و حکميت بزرگ ترها و منيت ها و غرورهاي کاذبي که در برخي جوانان وجود دارد باشد وقتي راهکارهاي سنتي درحال رخت بر بستن از جامعه است و احترام متقابل در بسياري از خانواده ها ديگر جايي ندارد نمي توان به حل و فصل اختلافات خانوادگي و گره گشايي از مشکلات زندگي به دست بزرگ ترها خوشبين بود و درست در چنين زماني است که افراد براي حل اين مشکلات يا به قانون متوسل مي شوند و يا خود ، خواسته و ناخواسته دست به اقدامي ددمنشانه مي زنند و عزيزترين کسان شان را قرباني جهل و غرور خود مي کنند.
در همين جاست که بايد متذکر شويم که درست است اين خشونت ها توسط افراد خاصي صورت گرفته است اما ريشه و منشاء آن ها بايد به درستي مورد واکاوي قرار گيرد که چرا خشونت در جامعه و به خصوص در ميان خانواده ها گسترش يافته است، بي ترديد بيکاري، فقر، مشکلات اقتصادي، اعتياد و طلاق از مهم ترين علل وقوع اين قتل هاست و خيانت ها نيز بعضا به واسطه همين مشکلات و همچنين بي توجهي به باورهاي ديني، دوستي هاي خياباني، ازدواج هاي عشقي رخ مي دهد ضمن اين که اخلاقيات نيز در برخي خانواده ها به دليل گسترش روز افزون فناوري و استفاده نادرست از اين فناوري رنگ باخته است و به دليل خلاء وجود نشاط در ميان خانواده ها چه بسا افراد به دنبال نشاط هاي کاذب و زودگذر برود که نتيجه آن اثرپذيري از بسياري از برنامه هايي است که با آداب، سنن، و اخلاق جامعه ما تناقض دارد و در چنين وانفسايي که فشارها بر افراد از همه سو وارد مي شود، چه بسا عده اي براي رهايي از اين فشارها به دليل عقده هايي که دارند به خشونت دست مي زنند. خلاصه اين که علل و عوامل وقوع قتل ها و به خصوص قتل هاي خانوادگي آن قدر گسترده و ريشه دار است که در اين مقال نمي گنجد و برنامه ريزان و مسئولان براي رفع اين مصيبت بزرگ بايد چاره جويي کنند وگرنه به جرات بايد بگوييم ريشه خانواده ها با روند فعلي خشونت ها آسيب جدي خواهد ديد.