در دوره صفویه اوهام و خرافات فقط خاص عامه مردم نبود، بلکه شیوع آن اذهان پادشاهان و فرمانروایان را نیز مبتلا کرده بود
تاريخ انتشار: سه شنبه ۱۶ آبان ۱۳۹۱ ساعت ۲۰:۱۳
در دوره صفویه اوهام و خرافات فقط خاص عامه مردم نبود، بلکه شیوع آن اذهان پادشاهان و فرمانروایان را نیز مبتلا کرده بود.
برخی ایرانیان در روزگار صفویه به ستاره شناسی و اطلاع از اوضاع و احوال و سرنوشت افلاک که توسط منجمان و اخترشناسان و پیشگویان صورت می گرفت، بیش از آنچه مهم بود و صحت داشت، اهمیت می دادند. بی شک اعتقاد به این گونه باورها و عقاید خرافی که به مرور به علم نجوم و هیئت و اخترشناسی افزوده شد، ریشه در ادوار گذشته دارد.
در میان اعراب و مغولان، به نجوم و ستاره شناسی ـ که همان علم کواکب است ـ توجه بسیاری می شد. تأسیس و ساخت رصدخانه ها در جای جای ایران به منظور کشف مناسبات و چگونگی استقرار هر یک از سیارات و ستاره ها و تأثیرات آنها بر امور زمینی از تولد و مرگ تا شفا و درمان بیماری و جنگ و صلح، نشان از این توجه دارد.
اشاره به مطالعات و تحقیقات دانشمندانی چون ابوریحان بیرونی، خواجه نصیرالدین طوسی و غیاث الدین جمشید کاشانی که خدمات بسیار ارزنده ای به علم نجوم نمودند، خالی از لطف نیست، اما به مرور زمان جنبه های جادوگری و پیشگویی علم نجوم و افلاک بر جنبه علمی آن غالب شد و عقاید پوچ و بی پایه و اساس بدان رسوخ پیدا کرد.
«ژان باتیست تارونیه» که در روزگار صفویه به ایران سفر کرده بود، در سفرنامه خود به اهمیتی که ایرانیان به منجمین می دادند، اشاره نموده و می نویسد: ایرانیان عموما به دانستن وقایع آینده بسیار مقید هستند و منجمین را مردمانی بزرگ می دانند و با آنها در کلیه امور مشورت می نمایند. شاه همیشه سه ـ چهار منجم همراه دارد که ساعت سعد و نحس را به او بگویند. در سال مقدار کثیری تقویم در ایران به فروش می رسد و این تقویم شامل طول و عرض و استقرار کواکب و به علاوه پر از پیش بینی جنگ و ناخوشی و قحطی و تعیین ساعات برای رخت نو پوشیدن،...، حجامت کردن، مسهل خوردن، مسافرت نمودن و امثال آنها. به این تقویم ها اهمیت زیادی می دهند و هر کس تقویمی داشته باشد تمام امور خود را از روی آن اداره می نماید.(ر.ک: سفرنامه تاورنیه، ص 615)
ویلیام فور هلندی نیز در یادداشتهای مسافرت به ایران، به این کتابچه های سالنامه مانند اشاره کرده است. (ر.ک: اولین سفرای ایران و هلند، ص 106) در این دوره اعتقادات ایرانیان به اجسام سماوی، بسیار موهوم بود و این اعتقادات در بین طبقات متوسط و پائین اجتماعی، بیشمار مشاهده می شد. افتادن ستاره ها، خسوف، کسوف، عبور شهاب و اموری دیگر اعتقاد داشتند و معتقد بودند: اولینشان درست روی سرشان قرار گرفته است.
آنها همچنین تصور می کردند: شهاب ها تیرهایی هستند که ملائکه آسمان اول به سوی شیطان که قصد ورود به منطقه ایشان را دارد، رها می سازند. (ر.ک: مشاهدات سفر از بنگال به ایران، ص 52) هرچند این عقیده و باور به ظاهر و از دید نمادین، بسیار جالب و زیبا می باشد، اما از نظر علمی و منطقی نمی توان آنرا به اثبات رساند و باور داشت.
در دوره صفویه اوهام و خرافاتی این چنینی فقط خاص عامه مردم نبود، بلکه شیوع آن اذهان پادشاهان و فرمانروایان را نیز مبتلا کرده بود. نقل شده است: اگرچه شاه عباس پادشاهی با کفایت و درایت بود، اما از اوهام تهی نبود. به نقل از قاسم بن مظفر، مؤلف «تنبیهات المنجمین»، منجم باشی شاه عباس، هنگامی که از نظرات اجسام سماوی خطری عظیم متوجه پادشاه شد، شاه عباس مصلحت دید حسب ظاهر از تحت و تاج چند روزی استعفا دهد و به سفارش مورخ یوسف نام مسیحی را بر تخت نشاند و او نیز سه روز شاهی کرد و بعد از آن او را به قتل رسانید و براساس ساعت سعد معین شده مجددا بر تخت نشست.(تاریخ نگارستان، ص 379ـ 380)
شاردن نیز در سیاحت نامه خود می نویسد: «اکثر ایرانیان به مانند کودکی که وابسته به دایه خود است، به منجمان و پیشگویان تعلق خاطر خارق العاده ای دارند.» او در خصوص حوزه اختیارات منجمان می گوید: «فی المثل، هنگامی که شاهنشاه در مسافرت می باشد، منجمان می توانند او را در دل شب از خواب شیرین بیدار کنند و به حرکت وادار نمایند. با اینکه وادار به اقامتش کنند، در حالی که میلی به توقف ندارد. اخترشناسان می توانند پادشاه را به جای عبور مستقیم به دور شهر بگردانند و یا اینکه از راه درازی برگردانند و به انجام صد گونه تکالیف شاق دیگر وادارش سازند تا بدین ترتیب از نحوست نجات یابد.
در این دوره، منجمین همیشه در دربار شاهی حاضر به خدمت و گوش به فرمان بودند. یکی از ستاره شناسان طراز اول، همواره در حضور شخص شاه بود و فقط اندرون شاهی از این حکم کلی مستثنا بود. منجم حضور مدام داشت و بر حسب احکام نجومی و قوه تشخیص خویش، ایام و لحاظ سعد و نحس را اعلام می کرد. اسطرلاب هر یک از منجمین در کمربند آنها و در یک قاب بسیار تمیز و ظریف که از کف دست بزرگتر نبود، قرار گرفته بود.(ر.ک: همان، ص 130) اما از میان پادشاهان دوره صفوی، شاه عباس اول به داشتن منجم در دربار اهمیت زیادی می داد و تعداد منجمانی که از شاه سلیمان حقوق می گرفتند بسیار زیاد بود.(ر.ک: تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در دوره صفویه، ص 375)