زمانی که از زندان آزاد شدم در موتور جست وجوی گوگل با جست وجوی اسم جمشید، اسم من بالاتر از اسم جمشید مشایخی بود
تاريخ انتشار: يکشنبه ۸ تير ۱۳۹۳ ساعت ۲۰:۳۵
برای من که این همه سال در بازار ارز فعالیت میکنم هیچ دورانی، دوران طلایی نبوده. یک صراف همیشه در خطر است. شبیه یک مرغ که هم سرش توی عزا بریده میشود و هم توی عروسی. زمانهایی که وضع درآمدی دولت خوب است، کسب و کار رونق دارد، اجازه فعالیت به ما داده میشود.
پیام نو نوشت:
جمشید میرابی معروف به جشمید بسم الله به بیان سر گذشت زندگی و تفسیر خاص خود از مدیریت اقتصادی کشور از دوران تعدیل تا دوران احمدی نژاد پرداخته است.
روزنامه تعادل گفتگویی با جشمید بسم الله انجام داده است که در ادامه میخوانیم:
جمشید بسم الله از کجا آمد؟ چه طور شروع کرد؟ از خیلی زمان های قدیم که من این کار را شروع کردم طبق عادت همیشگی کارم را با بسم الله الرحمن الرحیم شروع میکردم. تا اینکه کمکم این قضیه جا افتاد و من شدم جمشید بسم الله.
پایه اصلی کارم از سال ۶۶ تا ۷۲ در بازار بورس بود نه در بازار ارز. آن زمان به صورت کامل در بازار ارز نبودم. در مقاطعی که احساس میکردم نرخ ارز به سمت بالا میرود، خرید میکردم و در مقاطع دیگر میفروختم.
همیشه بچه ها وقتی وارد مدرسه میشوند شغلهایی برای خودشان انتخاب میکنند مثل خلبانی، پزشکی و… من هم از بچگی دوست داشتم خلبان هواپیمای جنگی بشوم و هیچ وقت فکر نمیکردم وارد بازار ارز شوم.
دیپلم علوم تجربی دارم. ولی در زمینه بورس طی این سالها سعی کردم تمام آمارهای بورسی را مطالعه کنم. به راحتی می توانم بگویم به اندازه یک فوق لیسانس اطلاعات از بازار بورس دارم و میتوانم تحلیل کنم.
تازه دیپلم گرفته بودم که آن زمان با یکی از دوستانم که الان پزشک است رفتیم کارگری در شهرک اکباتان. ساعت حدود دو بعدازظهر بود که متوجه شدم در کنار کار بیل مکانیکی از ما میخواهند بیل بزنیم. خیلی عصبانی شدم و اعتراض کردم، بدون اینکه حقوقمان را پرداخت کنند ما را بیرون انداختند.
برادر بزرگم در آن زمان در بازار طلا بود. رفتم پیش برادرم در بازار و بعد از چند روز اسم فردی را شنیدم که در بازار زبانزد خاص و عام بود. اسمش آقای خسرو خالصی بود. از بزرگان سکه و طلا. آن زمان و خیلی آدم شریف و با خدایی بودند. یادم نمیرود با ماشین مزدا ۱۰۰۰ قدیمی که داشت مرا به چهار راه استانبول برد و با بازار ارز آشنا کرد.
کارم را با ۲۵هزار تومان پولی که از دوستم قرض گرفته بودم شروع کردم. در آن زمان با آن ۲۰۰ تا ۲۵۰ دلار میتوانستم خرید کنم. بعد از یک ماه کار کردن ۵ هزار تومان سود داشتم. سود بازار برای من خوب بود آن روزها ولی خالی از ضرر هم نبود.
یادم میآید یک گروه مشتری داشتیم به اسم «فیوج». آنها نه ایرانی بودند و نه پاکستانی، چیزی مابین بودند و کار اصلی آنها جیب زنی بود. یک بار ۱۴۰۰ دلار از جیب من زدند. چند بار به این صورت زمین خوردم و بعد باز شروع کردم. شاید تنها چیزی که مرا در آن سالها نگه داشت علاقه من به شغلم بود.
ضرر و زیان کار شما باعث نشد که از بازار عقب بکشید؟ سال ۷۲-۷۳ بود که طرح تعدیل اجرا شد. این همان شروع برنامه یارانه های سال ۹۰ بود که با بی برنامگی شروع شد. قاچاق ارز به شدت افزایش پیدا کرده بود. تورم خیلی بالا رفته بود. یادم هست سکه از ۱۳ هزار تومان به ۶۵هزار تومان رسید. کار کردن در آن شرایط خیلی سخت بود به دلیل اینکه سوءاستفاده های زیادی در بازار صورت میگرفت. در آن شرایط تصمیم گرفتم آن مقدار پولی را که دارم در شرکت های خودروسازی سرمایه گذاری کنم و شروع به خرید و فروش ماشین کردم. یادم هست از بازار مشوش آن روزها یکی از دوستان من ۱۰ برابر سرمایه اولیه اش سود کرده بود ولی من نتوانستم، از قدیم در بازار ارز گفته میشد که لازمه کار، پول زیاد نیست صداقت در رفتار و گفتار است که باعث جلو رفتن میشود و شاید همین باعث شد که من از آن دوران با کمترین بهره بیرون بیایم.
دوران طلایی برای صرافان در این ۲۶، ۲۷ سالی که شما در بازار هستید چه دورانی بوده؟ برای من که این همه سال در بازار ارز فعالیت میکنم هیچ دورانی، دوران طلایی نبوده. یک صراف همیشه در خطر است. شبیه یک مرغ که هم سرش توی عزا بریده میشود و هم توی عروسی. زمانهایی که وضع درآمدی دولت خوب است، کسب و کار رونق دارد، اجازه فعالیت به ما داده میشود. مشتریها می آیند و معامله میکنند و عده یی در این میان پیدا میشوند که با جلب اعتماد یا پول شما را میبرند یا چک تقلبی و در زمانی هم که وضع مالی دولت بد می شود نخستین کسانی که ضرر میکنند صرافان هستند. خالصه اینکه صراف ها در دو حالت در خطر هستند.
این واقعیت داشت که ما چند سالی توانستیم نرخ ارز را ثابت نگه داریم؟ در زمان خاتمی بحث تک نرخی شدن ارز چند سالی مطرح شد. به نظرم این تکنرخی شدن بیشتر ظاهری بود ولی نوسانات خیلی کمتری داشت.
در آن زمان ما نفت ۲۵ دلاری میفروختیم و چرخ اقتصاد کشور در آن شرایط خوب میچرخید دلیلش هم این بود که تورم تا حد زیادی کنترل شده بود.
آن روزها نرخ ارز تقریبا ثابت مانده بود و ارز زیادی وارد کشور می شد. اواخر فعالیت خاتمی بود که یکسری ادعا میکردند که صرافان ازثابت نماندن نرخ ارز در آینده اطلاع دارند و میگفتند که صرافها شروع به خرید ارز و جمع کردن ارز از داخل بازار کرده اند.
همیشه این سوال برای من مطرح بود که یک صراف توان خرید چقدر دلار را دارد؟ یک صراف نهایتا بتواند ۱۰میلیون دلار بخرد. اصل این صحبت ها در رابطه با صرافها صحیح نیست. برای یک صراف گردش پولی خوب مهمترین نکته به شمار میرود. این نیست که دلار بخرند که از نقطه آ به نقطه ب برسند. صراف می تواند مثل یک طلافروش موجودی کار باشد. با شروع دولت احمدی نژاد طلایی ترین دوران ایران، خاکستری ترین دوران ایران شد. به این خاطر که موقعی که ایشان در مسند بود، ما نفت را به بالاترین قیمت ممکن میفروختیم و ثروت زیادی داشتیم ولی الان دقت کنید که چه چیزی داریم و چه به جا مانده است.
تصور دلار بالای ۳۰۰۰ تومان را میکردید؟ آن روزها وقتی دلار بین ۱۱۰۰ تا ۱۲۰۰ تومان در بازار معامله میشد من به جرات پیشبینی تا ۲۸۵۰ تومان را میکردم و برای این کار هم دلیل داشتم.
ببینید حدود ۱۰ سال بود که نرخ ارز تقریبا ثابت مانده بود. تورم حدود ۲۰ تا ۲۵درصد است و نرخ دستمزد هرساله بیشتر میشود.
نرخ تورم مصرفی هم در کنار آن در حال افزایش است و روی تورم تاثیر میگذارد. چاپ اسکناس هم داریم. همه اینها جمع شده بود و یک پتانسیل ایجاد کرده بود که آقای احمدی نژاد و تیم اقتصادی وی با عملکرد ضعیف و اشتباه به این قضایا دامن زدند.
مشکلات اقتصادی که الان هم میبینیم به جرات می توان گفت حاصل همان عملکرد است.
تیم اقتصادی آقای احمدی نژاد واقعا ضعف مدیریتی داشت به دلیل اینکه اگر فردی توان مدیریتی ندارد باید جای خود را به فردی صالح بدهد، مگر این میز چقدر ارزش دارد ۷۰میلیون ایرانی به این صورت دچار مشکالت اقتصادی شوند.
یک حاج آقا داشتیم که پشت میزش نوشته بود «خدا کند پستمان پستمان نکند» متاسفانه الان اینطور نیست. یعنی تو کشور ما اینطور نیست. یک نفر که پشت میز مینشیند، فقط میگوید من می توانم.
ماجرای دستگیری شما به چه صورت بود؟ شهریور ۹۱ دلار بین ۲۰۵۰ تا ۲۱۰۰ رسیده بود. بازار ارز ایران پر از سرو صدا بود. به نظر من مردمی بودند که کارشان این نبود، حتی خانومهای خانه دار می آمدند دلار خرید و فروش میکردند. آن زمان اینجا انبوهی از جمعیت بود که در بازار تردد میکرد و تردد در بازار افشار به سختی صورت میگرفت به نحوی که خود کاسب های بازار هم کنار نشسته بودند و فعالیت نمیکردند.
قبل از دستگیری فکر نمیکردم بازار امنیتی شود و ماموران نیروی انتظامی وارد بازار شوند. خود ما به مردم میگفتیم دلار نخرید، فردا امثال ما را دستگیر میکنند. آنها رفتند و ما بازداشت شدیم، چون فکر کردند ما قیمتها را بالا میبریم. من ۱۳ مهر بود که بازداشت شدم. آن روز حدود ۹۰ نفر بازداشت شدند. همان روز دلار ۳۶۶۰ تومان بود.
همان روزها بود که معاون اول رییس جمهور اسم من را یعنی همان جمشید بسم الله را آورد و عامل تعیین نرخ بازار معرفی کرد.
عنوان اتهامی من اخلال در نظام ارزی کشور بود. حدود سه ماه و نیم بازداشت بودم. اصلا مسخره است! شخصی بخواهد نرخ ارز را در یک کشور تعیین کند. در هر کشوری بالاترین قدرت نظام ارزی آن کشور را بانک مرکزی دارد، اصلا شخص توان نرخگذاری روی ارز را نمیتواند داشته باشد.
آن روزها حتی شایعات اینقدر زیاد بود که میگفتند جمشید بسم الله با چند نفر از برادرهایش شبکه مافیایی ارز تشکیل داده اند.
شروع فعالیت دوباره شما بعد از آزادی از چه زمانی بود؟ من از ابتدای سال جدید کارم را شروع کردم. منع فعالیتی نداشتم. به انتخاب خودم برای مدتی کنار رفتم و بعد از مدتی احساس کردم باید به بازار برگردم. از زندان هم استفاده کردم. با شروع دولت روحانی بازار ارز به سمت پایین حرکت کرد تا زمانی که آقای سیف اعلام کرد ۲۹۱۰ تومان کف قیمت بازار است. به نظرم آقای سیف کار درستی انجام دادند. دلار ارزان به اندازه دلار گران برای اقتصاد مضر است. دلار ارزان واردات و قاچاق را افزایش میدهد. به نظرم دنبال جزییات کار سیف نباشید. باید این کار انجام می شد که بازار به ثبات برسد و ما طی زمان به این ثبات می رسیم.
آخرین حرف ها زمانی که از زندان آزاد شدم در موتور جست وجوی گوگل با جست وجوی اسم جمشید، اسم من بالاتر از اسم جمشید مشایخی بود. این در حالی بود که ایشان سال ها فعالیت هنری داشتند و این به لطف آقای رحیمی بود که من بالاتر از ایشان قرار گرفتم. آقای رحیمی باعث بین المللی شدن من شدند. در نهایت امیدوارم بازار ارز ایران بازار سالمی باشد و طی سال های آینده با ثبات بیشتری حرکت کند.