چند روز پيش خبري توجه ام را جلب كرد كه آقايي كه وظايفش با مسائل فرهنگي و تاريخي و باستاني مرتبط نيست، اين گونه تشخيص داده كه تنديس «آريو برزن» در ميداني در شهر ياسوج مركز عشاير دلير و غيور و مقاوم كهكيلويه و بويراحمد، جسمي زايد است و بايد برداشته شود. مجسمه «لئونيداس» از سرداران يوناني، فرمانرواي «اسپارت»، يكصد سال است در محل جنگهاي ايران و يونان نصب شده و هر سال چند ميليون گردشگر را كنار گذرگاه «ترموپيل» مي برند و با افتخار اين افسانه دروغين را كه او با سيصد «اسپارتي» جلوي عبور لشكر سيصد هزار نفري «خشايارشاه» را گرفت، در گوششان مي خوانند، اما اين آقاي «شهابي پور» كه من نمي دانم، چقدر تاريخ ايران را خوانده اند و آيا مي دانند حتي كتاب شاهنامه، كتابي ضد شاهان است و «رستم» نماد ملت ايران نيز قهرمان اسطوره اي آن، دستور برداشتن مجسمه «آريو برزن» قهرمان، سبب افتخار و سربلندي ايران را پيشنهاد مي كنند و دادستان ياسوج هم گويا موافقت كرده است! جالب اينجاست كه دادستان ياسوج اندك بودن حقوق رفتگرهاي ياسوج را بهانه مي كند و نياز بوستان ها را به توسعه فضاي سبز كه معلوم نيست، شقايق چه ارتباطي به شقيقه دارد و نيز ابراز نگراني فرموده اند كه چون ممكن است، مردم فرهنگ نگهداري اين تنديس ها را نداشته باشند، پس بهتر است برداشته شوند و از اساس، ساخت آن ها اسراف است! اين مقام مسوول لابد خود مي دانند، ادله و براهيني كه مي آورند، تا چه اندازه سست است و معلوم نيست مردمي كه كار و زندگي خودشان را رها كرده اند و خواهان حذف اين تنديس شده اند، چه كساني هستند؟ خدا عمر طولاني بدهد به حضرت آية ا... ملك حسيني، نماينده ولي فقيه كه مي توان نظر منطقي و معقول ايشان را بارقه اي از دانش و درايت آن مقام محترم و دورانديشي دانست كه درصدر كشور قرار دارند و همان طور كه بار ها و بار ها ابراز داشته اند، از تملق و چاپلوسي و نيز كارهاي غيرضروري ،به شدت دوري مي جويند. آية ا... ملك حسيني، نماينده ولي فقيه در استان كهكيلويه و بويراحمد مخالفت خود را با برداشتن مجسمه آريو برزن، قهرمان بزرگ پايداري ملت سرفراز ايران در برابر اسكندر متجاوز آدمكش و آتش زننده تخت جمشيد، چنين بيان كرده است: «آريو برزن از سرداران ايراني ضد ظلم، ضد تجاوز، ضد اشغالگري بوده و پاسداشت آن اشكالي نداشت.» درود بر آية ا... ملك حسيني و شهردار فرهيخته ياسوج كه در برابر كوته فكري ها و سخنان و كارهاي عبث پايداري مي كنند. شهردار هم گفته است: «جابه جايي تنديس آريو برزن به هيچ وجه امكان پذير نيست، زيرا نمي شود با احساسات مردم به اين راحتي بازي كرد. او بخشي از هويت فرهنگي و تاريخي ماست. بسياري از كوچه ها و محله هاي شهر به نام شهدا نامگذاري شده است. آريو برزن، نه شاه بود و نه به كسي ظلم كرد.» سخن كوتاه كنم، تأسف بار است در حالي كه بيگانگان از كشورهاي قلدر گرفته تا مزدوران كوچك و ضعيف آن ها عليه استقلال و تاريخ و فرهنگ ايرانيان توطئه چيني مي كنند، در داخل نيز به دستاويزهاي مختلف عليه فرهنگ، تاريخ و هويت ملي ما- كه از هويت اسلامي ما جدا نيست- موضعگيري مي شود و موجبات ناخشنودي و خشم عشاير غيور و شريف و سرفراز قلب ايران، يعني همان منطقه اي كه «آريو برزن» سيلي بر گوش «اسكندر» متجاوز نواخت را فراهم مي آورد.
نظرات بينندگان: ۲ نظر انتشار يافته ۰ نظر در صف انتشار ۰ نظر غيرقايل انتشار
آريوبرزن بويراحمدي
۱۳۹۰-۰۴-۱۲ ۱۱:۵۳:۱۳
آريوبرزن قعاً يك واقعيت تاريخي است چرا كه در حافظه شفاهي تاريخي مردم سرزمن من - كهگيلويه و بويراحمد -ثبت و ضبط است. نامگذاري چندين منطقه جغرافيايي با نامهايي عجيب و نزديك به آريوبرزن اتفاقي نمي تواند باشد.روستاي "آرو" در نزديكي گچساران، "تنگ آري" در "دشتروم ياسوج " و شايد از همه جالب تر "تنگه گجستان" كه برگرفته از كلمه "گجستگ" و به معناي "ملعون و خبيث" است نشان از يك رابطه تاريخي منطقه با اين حادثه دارد چنانكه در متون پهلوي هم از اسكندر مقدوني با نام "اسكندر گجستگ" يا شده است.از طرفي عليرغم بي سوادي عميق و گسترده كه در منطقه بوده است مردم كما بيش از اين نام و واقعه اطلاع دارند و به نوعي به آن افتخار مي كنند.
اما برويم سراغ موضوع تلخ برخورد با مجسمه آريوبرزن:
بهتر است آقايان ابتدا تعريفي از شهيد و شهادت بياورند كه چه در عرف و چه در دين. از هر دو منظر دلاوري چون آريوبرزن را نتوان شهيد كيان و ناموس اين سرزمين به حساب آورد.آيا هزراران هزار ايراني كه در طول تاريخ خونبار اين سرزمين در برابر متجاوزين ايستاده اند و جان شيرين خويش را تقديم شرافت و عزت كرده اند شهيد نيستند ؟ جواناني كه در نبردهاي خونيني چون "چالدران" و "جنگهاي خونبار و متاسفانه خفت بار ايران - روس" جان از دست دادند را چه مي توان ناميد جز شهيد راه وطن؟ بستگي و دلبستگي به تاريخ و تمدن ايران تقابل و منافاتي با دين مبين اسلام نداشته و ندارد.اين كه برخي به خطا تاريخ و تمدن ايران را از ورود اسلام در نظر مي گيرند خود را در نبرد نابرابر با علم و فرهنگ و وجدان عمومي جامعه قرار مي دهند و نتيجه شكست و طردشان خواهد بود.
اما نكته مهم ديگر ورود برخي به حوزه هايي است كه هيچ ارتباطي با آنها ندارد. آيا صرف در اختيار داشتن منصب و قدرت و موقعيت مي تواند مجوزي براي ورود و از آن بدتر ارائه نظر و دستور تحكمي آن هم به نام مردم باشد؟ متاسفانه تفكيك قوا و تفكيك حيطه كار و وظيفه هنوز هم در كشور قانودار اما نه چندان قانونمند ما محل دعواست. دادستان محترم هم بهتر است به جاي صدور حكم بر اساس درخواست و ناخوشنودي يك نفر به نام عموم و در مقام مدعي العموم به فكر پيگيري "قطع درختان كهنسال بلوط" توسط پيمانكار مرتبط با همين نهاد باشند كه مدعي العموم در آنجا معنا و واقعيت دارد. موضوعي كه در سطح بين المللي هم بازتاب داشت و عليرغم قول و وعده ها به فراموشي سپرده شد.بهتر نيست ايشان و ديگر مسئولين در فكر چاره اي براي انبوه مشكلات مردم و جوانان باشند تا ريشه برخي ناهنجاريهاي خوفناك و اسفناك كه در آستانه تبديل به يك بحران بزرگ است بخشكانند. نگراني هاي همچون ميانگين يك قتل در هر دو هفته در استان و آمار بالاي طلاق و خودكشي كه هيچ گاه هم حاضر با بيان آنها نيستند اما بواسطه كوچك بودن منطقه و ارتباطات فاميلي و قومي زياد همه از آن مطلع و براي همگان ملموس است.
يك نكته كه شايد از نظر برخي -بويژه ديگر هموطنان عزيز در خارج از شهر ياسوج- دور و مغفول مانده رقابتهاي از هم اكنون آغاز شده ي انتخاباتي مجلس است كه برخي از اين جريانات و اتفاقات در اين مسير و براي تخريب شهردار قبلي ياسوج است كه رسماً حضور خود را براي انتخابات آتي اعلام داشته است و از ناحيه سپاه و دادستان مورد تاييد نيست و قبلاً هم پرونده سازيهايي عليه ايشان انجام داده بودند .
كاش اين امكان مي بود كه در برنامه اي زنده و در برابر همگان كساني كه اين چنين به راحتي و تنها به واسطه قدرت و اختيار چند روزه در چنين مسائل حساس و تاثير گذار فرهنگي و اجتماعي دخالت و موجب رنجش خاطر مردم و آسيب ديدن اعتماد عمومي به اين مراكز و نهادها مي شوند حضور مي يافته و به سوالات و ابهامات پاسخ مي داند تا ميزان آگاهي و علاقه آنها به تاريخ و فرهنگ اين سرزمين هم معلوم و عيار آنها هم به دست مي آمد.
اين گونه پيشامدهاي ناگوار نشان از يك تفكر بيمار و خطرناك در كشور است كه شايد بر اساس تئوري "مبارزه با ايراني گري و باستان گرايي" شكل و رشد يافته است و مي بايست مسئولين امر و مجلس محترم هر چه سريعتر با هر دو جريان متقابل برخورد نمايند تا هيچ از يك دو وجه روشن و زيباي "ايراني- اسلامي" اين سرزمين پاك آسيب نبيند. كاش جناب آقاي هدايتخوا – نماينده محترم بويراحمد و دنا- كه عضو كميسيون فرهنگي هم مي باشند! و منطقاً و بر اساس تكليف در چنين موردي بايد ورود پيدا مي كردند نظر خود را روشن و شفاف با مردم در ميان مي گذاشتند تا بدانيم كه حضور در چنين كميسيوني چه معنا و مصداقي دارد.
خارج از موضوع و داخل پرانتز (راستي جناب آقاي هدايتخواه عضو محترم كميسيون فرهنگي – استانمان سينما ندارد آن هم در قرن 21– محض اطلاع و شايد كمي شرمندگي!)
بهتر است مسولين بالادست با برخورد قانوني و قاطع با اين افراد كه با تصميمات خودسرانه مصداق مشخص "سو استفاده از مقام " هستند، وجدان و احساس زخم خورده جامعه را التيام بخشند و رضاي خدا و خلق خدا را براي خود بخرند.
چو ايران نباشد تن من مباد (3121)