جان نويسنده به لب مي رسد تا در اين بازار بدون رونق مجوز نشر كتاب بگيرد
بظاهر جشنواره همايش ها سمپوزيوم و سمينارهايي برگزار مي شود و از مقام قلم و نويسنده تجليل مي گردد، ولي جان نويسنده را به لب مي رسانند تا در اين بازار سوت و كور و بدون رونق - كه مردم پولي براي كتاب خريدن در جيبشان نمانده است- مجوز نشر كتاب صادر شود
تاريخ انتشار: دوشنبه ۵ مهر ۱۳۸۹ ساعت ۰۸:۵۶
نويسنده : خسرو معتضد
تيترآنلاين - پيشينه نگارنده اين سطور، نويسندگي است. نويسندگي را دوست مي دارد. روزنامه نگاري، عالم عشق و عاشقي اوست، كمتر روزنامه اي است كه از او مقاله بخواهد. كارهاي نوشتني سنگين را كنار مي گذارد و دست رد نمي نهد. به بسياري از نويسندگان جوان از نظر فكري كمك مي كند، هر جوينده تاريخي كه منبعي، مأخذي بخواهد راهنمايي اش مي كند، اما اكنون سخت پشيمان است و اظهار ندامت مي كند، زيرا گويي نويسندگي در كشور جرمي سنگين است و نويسنده بايد طوري در چم و خم بروكراسي سرگشته شود كه پشيماني خود را اعلام كند! چاپ و نشر در ايران، هنوز پس از 180 سال كه از آغاز آن به صورت چاپي مي گذرد مانند طفل نوپايي است كه عده اي قصد دارند آن را تاتي تاتي كرده قدم به قدم جلو ببرند. بدبختي اينجاست كه سلايق مختلف است. عالم نشر معمولاً در اختيار بخش خصوصي است، اما ديوان سالاري بر خود حق مي دهد در تمام موارد آن مداخله و اظهارنظر كند حتي به نويسنده و محقق سليقه و طبع خود را تحميل كند.من يكصد و
” در اين مرز و بوم كه در كتاب مقدس آسماني مردم آن به خواندن و نوشتن امر شده اند، نويسنده فردي است خطرناك، مرموز، غيرقابل اعتماد كه ممكن است سطر به سطر و كلمه به كلمه كتابش خطرناك و فتنه برانگيز و فساد آلود و غيراخلاقي باشد! “
سي جلد كتاب نوشته ام كه به چاپ رسيده است بعضي در يك جلد، بعضي در دو و بعضي در سه و بعضي در چهار جلد. برنامه راديويي من هفته اي سه روزدر كشور پخش مي شود. برنامه تاريخي من پنج يا شش شب از هفته از تلويزيون پخش مي شود. اما هر زمان نوشتن كتابي - كه ماه ها بل سالها روي آن كار كرده ام- به پايان مي رسانم و تحويل ناشر مي دهم چهار ستون بدنم به لرزه در مي آيد زيرا كتاب بايد از هفت خوان مميزي عبور كند و اين هفت خوان هرچند گاه تغيير و تحول مي يابد. اي كاش چند نويسنده و مؤلف سالخورده و مجرب را مأمور مميزي مي كردند، هر كس مي آيد گذشتگان را قبول ندارد. بظاهر جشنواره همايش ها سمپوزيوم و سمينارهايي برگزار مي شود و از مقام قلم و نويسنده تجليل مي گردد، ولي جان نويسنده را به لب مي رسانند تا در اين بازار سوت و كور و بدون رونق - كه مردم پولي براي كتاب خريدن در جيبشان نمانده است- مجوز نشر كتاب صادر شود. هزينه ها روز به روز افزايش مي يابد. به تازگي مميزان مدرن شده اند و بايد «سي دي» يا همان لوح فشرده تحويلشان شود كه بخوانند. هزينه حروفچيني سر به فلك كشانده است، حروفچيني يك صفحه تقريباً از 600 تا 1200 تومان هزينه دارد ويراستاري و نمونه خواني هم هزينه هاي خاص خودش را دارد. تا بخواهد كتابي نوشته شود عمر نويسنده به سر مي رسد و پس از ويراستاري، حروفچيني، غلط گيري، نمونه خواني و تصحيح تازه اول گرفتاري است. كتاب بايد به كتابخانه ملي ارسال شود تا مشخصات آن ثبت گردد. گويا اين كار نبايد بيش از يكي دو ساعت
” به عنوان نمونه بنده در كتابي مي نوشتم فتحعليشاه مردي هوسباز بود و هزار زن داشت. روي اين جمله خط مي كشيدند و مي نوشتند پادشاهي ظالم بود، من مي نوشتم شرابخوار بود. مي گفتند ترويج فساد مي كند بنويسيد آب انگور يا دوغ آبعلي مي خورده است! “
زمان ببرد، اما روزها به طول مي انجامد كتابها فراوان است و ثبت كنندگان كم شمار از آنجا كه بر مي گردد بايد تحويل اداره كتاب وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي شود سپس آن را نزد مميزان ارسال مي دارند كه نام و نام خانوادگي و ميزان تحصيلات و تبحر آنان و اينكه خود چند كتاب نوشته اند از معلومات بشر امروز درباره كرات آسماني كمتر است!در اين مرز و بوم كه در كتاب مقدس آسماني مردم آن به خواندن و نوشتن امر شده اند، نويسنده فردي است خطرناك، مرموز، غيرقابل اعتماد كه ممكن است سطر به سطر و كلمه به كلمه كتابش خطرناك و فتنه برانگيز و فساد آلود و غيراخلاقي باشد! مميزي زمان معيني ندارد. زماني براي يك سازمان دولتي مهم و مؤثر كتابي نوشتم. ده دقيقه اي مجوز آن را گرفتند. زماني براي ناشر خصوصي نوشتم. اگر دنبال كار نبودم از سه ماه تا شش ماه و حتي تا يك سال كار به درازا مي كشيد! هر زمان گشايشي در كار نشر پديد مي آيد من نگران مي شوم، زيرا عمرو مي رود و زيد مي آيد و گشايشهاي عصر سلف خود را بدعت، خطرناك، دسيسه و توطئه مي نامد. هر زمان تنگي و مضيقه اي پيش مي آيد چون مي دانم بيشتر محض خود شيريني و خودنمايي است مطمئن هستم با سر و صداهايي كه بلند مي شود و اينكه روز به روز از رغبت مردم به كتاب خواندن كاسته مي شود انتظار فرج بعد از شدتي خواهد بيايد. آن زمان لجم مي گرفت كه يادداشتهاي بدون سرلوحه و آرم اداره مربوطه روي كاغذ پستي يا كاغذ مشق بچه هاي دبستاني عزوصول مي بخشيد (البته از طريق ناشر) كه صد و پنجاه تا سيصد مورد ايرادهاي اغلب
” من مي نوشتم «كاترين كبير در جواني زني زيبا بود» خط ميزدند مي نوشتند «كاترين كبير» در جواني بسيار بد گل بوده است. چلاق و كور هم بوده، سرش هم ريزش داشته طاس و كچل بوده است خودم را به آب و آتش مي زدم آن كه اين صفات و ظاهر را داشته «اليزابت اول» بوده، پس از شش ماه قبول مي كردند “
بي مورد بر متن كتاب دست نوشته بنده رديف كرده بود و اغلب بچگانه و ناشي از معلومات كم و سطحي و بنده مي رفتم چند روز وقت تلف مي كردم، در وزارتخانه مربوطه اين اتاق و آن اتاق مي رفتم و با منطق و دليل و استدلال ثابت مي كردم از آن سيصد مورد 290 مورد بي دليل است و ده مورد را چانه مي زدم و قبول مي كردم و به كتاب مجوز نشر داده مي شد. اين وضعيت كم كم بهبود پيدا كرد. بتدريج آدمهاي با صلاحيتي در آن حدود پديد آمدند و آن ايرادگيريهاي بچگانه را كنار گذاردند. به عنوان نمونه بنده در كتابي مي نوشتم فتحعليشاه مردي هوسباز بود و هزار زن داشت. روي اين جمله خط مي كشيدند و مي نوشتند پادشاهي ظالم بود، من مي نوشتم شرابخوار بود. مي گفتند ترويج فساد مي كند بنويسيد آب انگور يا دوغ آبعلي مي خورده است! من مي نوشتم «كاترين كبير در جواني زني زيبا بود» خط ميزدند مي نوشتند «كاترين كبير» در جواني بسيار بد گل بوده است. چلاق و كور هم بوده، سرش هم ريزش داشته طاس و كچل بوده است خودم را به آب و آتش مي زدم آن كه اين صفات و ظاهر را داشته «اليزابت اول» بوده، پس از شش ماه قبول مي كردند و مي پذيرفتند.بهانه ايشان اين بود مطالبي كه فسادانگيز باشد نبايد بنويسيد به هر حال روزها و سالها گذشت و ما سالخورده شديم. حالا مي گويند آقاي ... معاون جديد ارشاد دود چراغ خورده و كاركشته و دنيا ديده آمده بر مسند معاونت وزارتخانه در امور كتاب نشسته است. از جنابشان مي پرسم: كتاب «شب ژنرالها» تاريخ انقلاب اسلامي ايران براي چه بيش از دو ماه است براي چاپ سوم در مميزي گرفتار آمده است؟براي تجديد چاپ سوم كتابي از صدر تا ذيل مقامات آن را خوانده و تعريف مي كنند چه محظوري وجود دارد.