تيترآنلاين - بنده هيچ نمي دانستم و پيش بيني نمي كردم كه تحريم آمريكا شامل حال من هم مي شود و من نيز در حيطه اين تحريم قرار مي گيرم. باور كنيد اصلاً منتظر نبودم! يكي دو سه روز پيش كه به كتاب و لوازم التحرير فروشي خيابان رفتم كه معمولاً خودكار و روان نويس و كاغذ مورد نيازم براي نوشتن را از او مي خرم، لوازم التحرير فروش وقتي از او فلان مارك خودكار روان نويس را خواستم، كلي قفسه ها را از نظر گذراند، باز هم كمي اين طرف و آن طرف را ورانداز كرد، دو دستش را به هم ماليد و پوزش خواهان گفت: متأسفانه اين جنس هم كه ژاپني بوده، شامل تحريم آمريكا واقع شده و ديگر به ايران صادر نمي شود.
بنده بسيار تعجب كردم كه قرار بوده تحريم شامل اقلام توليدات و كالاهايي باشد كه ايراني ها ممكن است با كاربرد آنها بمب اتمي بسازند.نمي دانستم خودكار و روان نويس ژاپني هم ممكن است در توليد بمب اتمي ايران به كار برده شود و به همين علت دولت ژاپن به توليدكنندگان ژاپني توصيه كرده از اين ايراني هاي ناقلا با آي كيوي بالا هر كاري ساخته است. صادرات خودكار و روان نويس را هم در اقلام تحريم قرار دهيد، چون ممكن است اين ايراني هاي آتش به جان گرفته زرنگ ناقلا، لاشه خودكارهاي بدون مصرف را پس از پايان يافتن مركب ببرند در ساختمان بمب اتمي شان مصرف كنند يك مرتبه با چشم بادامي ها نشسته ايم در توكيو سري صد و پنجاهم سريال «اوشين» را تماشا مي كنيم، ناگهان يكي از موشكهاي ايراني ها كه دارد مي رود ينگه دنيا اشتباهي فرود بيايد در ناكازاكي يا هيروشيما كار دست ما بدهد. فلفل نبين چه ريزه بشكن (يا بخور) ببين چه تيزه بچه بودم. حسين علاء نخست وزير شده بود. روزنامه ها به قد و قواره كوتاه و نحيف او ايراد مي گرفتند كه آقاي رئيس الوزرا چقدر كوچولو و ريزه ميزه و نحيف است.
«هفته نامه حاجي بابا» كاريكاتوري از نخست وزير جديد چاپ كرده بود كه با سفراي خارجي مقيم ايران جلسه معارفه برگزار كرده بود و آنها هر كدام ذره بيني به دست گرفته رئيس الوزراي كوتاه قد و نحيف و ظريف ايراني را از نظر مي گذراندند.
علاء كه مرد زرنگ خوش قريحه اي بود در پاسخ انتقادها از قد و قواره خود يك پاسخ داد كه اتفاقاً همه را قانع كرد و آن اين بود كه «بمب اتمي هم خيلي كوچك است اما همه از آن حساب مي برند.» وقتي اين فكرها را مي كردم، به اين انديشه هم افتادم كه اصلاً چرا بايد ما به خودكار توليد ژاپن نياز داشته باشيم؟ واقعاً خجالت آور است كه، براي خودكار و روان نويس هم ارز بدهيم و از كشوري در آن سوي قاره آسيا خودكار و روان نويس وارد كنيم.
پاسخ نوشت افزار فروش كه نمي دانم تا چه حد درست بود، مرا در دنياي انديشه ها به پرواز درآورد. از خود پرسيدم از حدود سال 1329 ه. خ يعني شصت سال پيش كارخانه اي در ايران خودكار توليد مي كند. توليدات اين كارخانه را كه خيلي هم معروف است، از نظر بگذرانيد. در طول اين شصت سال اين شركت و كارخانه اي كه جنس توليد مي كند، بدون ابداع، بدون ابتكار و بدون كمترين نوآوري همان جنسي را كه در سال 1329 يا سالهاي نزديك به آن، ليسانس توليد آن را در ايران به دست آورده بود توليد مي كند و به بازار عرضه مي دارد.
سه سال پيش در جلسه اي در يكي از سازمانهاي فرهنگي كه از بنده هم براي مشورت در يك مورد تاريخي- فرهنگي دعوت كرده بودند، جلوي هر يك از شركت كنندگان يك دسته يادداشت و يك خودكار ايراني گذاشته بودند. به مناسبتي خواستم مطلبي را يادداشت كنم. خودكار را برداشتم روي كاغذ مطلبي بنويسم، ديدم خودكار كار نمي كند. خشك است. چيزي از نوك آن نمي تراود. دومي را برداشتم، سومي را، چهارمي را، هر كدام يك عيبي داشتند. رشته صحبت را به دست گرفتم و گفتم: از همين جا شروع كنيد. آقاياني كه مي خواهند فلك را سقف بشكافند و طرحي نو در اندازند، از همين جا شروع كنند كه اين كارخانه محترم كه سالها تبليغ كرد تا جنسش را جا انداخت و در ايران كاملاً معرفي كرد، چرا توليدي اين چنين نامرغوب دارد؟ مگر اين كارخانه توليدات خود را رايگان عرضه مي كند كه اينقدر قلابي و بي مصرف است؟
هر يك از حضار خودكاري را كه جلويش بود برداشت و امتحان كرد و صحت عرايض من به ثبوت رسيد. عرض كردم وجدان كار نداريم، اشتياق به توليد و ابداع و ابتكار نداريم. قالبي 60 سال پيش وارد كشور شده هر سال ميليونها از آن توليد و به جان مصرف كننده مي اندازيم، عرض كردم كار من نويسندگي است، سالها بود با آن خودكاري نويس كه نوشتن با آن مانند كشتي گرفتن است و انگشت را عذاب مي دهد كار مي كردم و جانم به لب مي رسيد. يكي از بستگانم از سرزميني دور دست برايم خودكار مي فرستاد مشكلاتم در نوشتن بر طرف شد.
من عادت دارم با قلم و خودكار بنويسم. هنوز عادت به تايپ مقالات و نوشته هاي كتابهايم ندارم. هر سال آن خويشاوند دسته اي خودكار برايم مي فرستاد. هر بار مي ديدم ابتكار جديدي به كار برده اند. يك روز بدنه خودكار را با نوعي چرم يا پلاستيك مي پوشاندند كه انگشت صدمه نبيند. نوشتن با آن خودكارها آسان بود. خودكار را فقط براي سودآوري به بازار نمي فرستادند. معلوم بود محققان و متخصصاني آنجا نشسته اند تحقيق و ابداع مي كنند چگونه آن كس كه خودكار مي خرد راحت تر و آسوده تر بنويسد. بعد كه سيل واردات باز شد، از آن خويشاوند درخواست كردم زحمت نكشد. خودم در ايران مي توانم مشابه آن جنس را بخرم و نيازي به ارسال خودكار نيست. در هر حال راحت بودم تا اينكه چند هفته اي است دوستان چشم بادامي ما خودكارشان را از ما دريغ كرده اند كه بنده هم ديگر فضولي نكنم و اينقدر مقاله ننويسم. واقعاً نه بر مرده كه بر زنده بايد گريست كه كشور ما پس از شصت سال كه خودكار توليد مي كند، نيازمند جنس خارجي باشد. از همين جا بگيريد و برويد و بپرسيد چرا در توليد اغلب كالاها هنوز به مرحله مطلوب نرسيده ايم؟ چرا؟
نظرات بينندگان: ۲ نظر انتشار يافته ۰ نظر در صف انتشار ۰ نظر غيرقايل انتشار
۱۳۸۹-۰۶-۱۹ ۲۰:۱۱:۱۹
از هوش بالای شما بسیار خندیدیم و شاد شدیم...ممنون.....اقای نویسنده کمی مطالعه کنید و ببینید در خودکار مذکور چه موادی بکار رفته است...بعد شروع به نوشتن کنید.:)) (1137)
دم این آقای معتضد گرم که باز یک جوری هزینه هایش را تامین میکند با آن نرخ بالای فروش کتابهایش !
ولی من بدبخت بیچاره که نوعی از گونه نویسندگان هم هسنم چه کار باید بکنم با روند رو به رشد قیمت کاغذ و خودکار و روند رو به نقصان حق الرحمه و حق التحریر و الی آخر . . . . . . (1150)