110 سال پيش، عالم نمايي بي خرد در هفته نامه فارسي زبان «حبل المتين» نوشت: فرنگيان قاطر بارکشان ما شرقيان اند
تاريخ انتشار: دوشنبه ۱ شهريور ۱۳۸۹ ساعت ۱۵:۱۷
نويسنده : خسرو معتضد
تيترآنلاين - تمام بنادر توريستي و گردشگاه هاي ترکيه پر از گردشگران خاورميانه اي، اوکرايني، اروپاي شرقي، آسياي مرکزي، رومانيايي، ايتاليايي، آلماني، انگليسي و آمريکايي اند. فهرست بالا بلندي از صدها هتل هفت، شش و پنج ستاره ترکيه درکوش آداسي، بدروم، آنتاليا، جزاير مارماريس و استانبول سايت هاي اينترنتي را پر کرده است. ترکيه از جهانگردي ارتزاق مي کند، ترکيه نفت ندارد، آن همه معادن زرخيز ايران را ندارد، گاز ندارد توريسم گردشگري و ميراث فرهنگي و تاريخي، وسيله ارتزاق ترکهاست. هتلهاي ترکيه از اوايل خرداد پر از مسافرند مسافراني که هر کدام دست کم 1500 دلار به تورها مي پردازند (گاهي تا 2000 تا 2500 دلار) پانصد، هزار، دو هزار دلار هم خرج سوغات مي کنند. امسال ترکها که محبوبيت زيادي در ميان اعراب خاورميانه پيدا کرده اند، مسافران عرب بسيار يافته اند که با خوشحالي و امتنان به ترکيه سفر مي کنند و يورو دلارهاي خود را بي مضايقه در ترکيه خرج مي کنند. يافتن جايي در تورهاي ترکيه بسيار دشوار است، مسافران در صف قرار گرفته اند. هواپيماهاي ترکيه پروازهاي متعددي از تهران به شهرهاي مختلف ترکيه دارند. در اطراف ترکيه درياهاي سياه، مديترانه، اژه، مرمره با کرانه هاي طولاني خود مسافران را به سير و سياحت فرا مي خوانند. ايران از ترکيه پهناورتر است تمدن ترکيه آميزه اي از تمدن روم شرقي (بيزانس)، تمدن مسيحي مربوط به پيش از سال 1453 سال تصرف استانبول توسط سلطان محمد دوم فاتح است و تمدن اسلامي پس از سال 1453 که به بخش غربي و شمال شرقي ترکيه نيز راه يافت. دو تمدن از دو عنصر اروپايي بيزانسي و عنصر آسيايي ترکان عثماني که مرکز اداري و نظامي حکومت آنها شهر انگوريه يا آنقره بود و بعد به استانبول رسيد و دژهاي مستحکم استانبول را فروپاشاند و ترکان عثماني سلسله اروپايي بيزانس را که عناصر مختلطي از روميان و يونانيان بودند نابود کردند و سلسله آل عثمان را بنا نهادند. 110 سال پيش، عالم نمايي بي خرد در هفته نامه فارسي زبان «حبل المتين» نوشت: فرنگيان قاطر بارکشان ما شرقيان اند. زحمت مطالب و تحقيق و اختراع و اکتشاف و انکشاف، بيرون آوردن انواع مواد از اعماق معادن تاريک خطرناک با آنان، ساخت انواع ماشين آلات با آن تيره بختان و لذت زندگي و استراحت و به سر بردن در باغهاي دلگشا و خوشگذراني و آشاميدن شربتهاي شيرين و اغذيه گوارا از آن ماست. فرنگيان در حقيقت بارکش ايرانيان اند. حيف عمر نيست که به مطالعاتي که ديده را نابينا و جسم را فرسوده و عمر را تلف مي کند بگذرد! کار ما ايرانيان شادي و خرمي است و تلذذ و انبساط. تماشاي گردش ماه و تلالو ستارگان در شب و برون جستن آفتاب درخشان در بامداد از افق آسمان و سير در آفاق را نفس. شعر و شاعري را درياب و سخن شيرين و حلاوت معاني را اهل ايران بهترين اعضا و جوارح اند و اهالي خارجه بدترين آنها که ليلاً و نهاراً بايد در فکر صنايع و کارخانه ها و کشتيها و تعميرات و نقشها و شکل ها و خروج معدنها و طلاها و نقره ها و مس ها باشند به جهت اهل ايران. آقا جان من، خارجيان بارکش ايرانيان اند. چرا مي خواهيد بار را به دوش خود ايراني بگذاريد و خبر نداشته باشيد. اين معني اذيت است به اهل ايران اما هوشيار مرد دلسوز ديگري در سفرنامه ابراهيم بيک از اولين کتابهاي بيدارکننده ملت چنين پاسخ مي دهد «امروز بازار ما ز زلف و سنبل کاکل کساد است، موي و ميان در ميان نيست. کمان ابرو شکسته، چشمان آهو از بيم آن رسته است و... امروز استماع سوت راه آهن در کار است نه نواي عندليب گلزار، باده عقل فرساي را به ساقي بي حيا واگذار، تجارت وطن را ترقي و رواج ده حکايت شمع و پروانه کهنه شده از ايجاد کارخانه شمع کافوري سخن ساز کن، صحبت شيرين لبان را به دردمندان واگذار، سروري از چغندر آغاز کن که مايه شکر است. » (سفرنامه ابراهيم بيک ص 115 ) به ترکيه رفته بودم. در ساحل درياي زيباي اژه که گرچه زيباست، اما هيچ حال و هواي درياي مازندران (کاسپين) خودمان را ندارد، روي شن ساحل نشسته بودم و در فکري غمگينانه غوطه ور چرا سواحل درياي خزر (کاسپين)، اگر مديترانه شود مايه رنج و اندوه بل خشم بعضي از ماست؟ چرا بايد ايراني به ساحل اژه و درياي سياه و مديترانه و مرمره و درياي سفيد برود و خرج کند؟ چرا مانند ترکها اينقدر جدي، سختکوش و لايق در صنعت توريسم نيستيم، چرا اين همه استراحت مي کنيم، اين همه تعطيلات داريم اين همه نفت به وابسته ايم و عايداتش. چرا در سايه نشستن و گردش روزگار نگريستن را دوست مي داريم؟ چرا به جاذبه هاي گردشگري ميهنمان بها نمي دهيم. (ديگران نمي دهند نه ما مردم) چرا تلاش و کوشش ثروت خيز از آن ديگران و تنبلي و طفره رفتن و امروز و فردا کردن شيوه ماست. ابري آمد و آفتاب را پوشاند و افسوس ها خوردم که چرا ايران بهشت عبيرآميز را رها کرده ام و به سرزميني ديگر آمده ام که اگر سواحل آن مديترانه خوانده شود نه مايه رنج و اندوه و خشم مردمانش، بلکه مايه سربلندي و خوشبختي تلقي مي شود.