برگزارکنندگان این برنامه از فرط آزمندی به جای 3000 صندلی برای 4000 صندلی بلیت گران بفروشند و کودکان نازنین مردم را در یک محوطه تنگ گرد آورند و در نهایت نادانی و جهالت و بی رحمی حتی اجازه ندهند پهلوی مادرهایشان بنشینند!
تاريخ انتشار: چهارشنبه ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۱ ساعت ۱۱:۱۴
نويسنده : خسرو معتضد
اگر این خانم به بچه ها می گفت یکی یکی و بدون شتاب سالن را ترک کنند آسمان به زمین می آمد؟ فرمانده نیروی انتظامی چند روز پیش به صدا و سیما توصیه کرد برنامه های شاد و سرگرم کننده ای بسازد که افسردگی و دلمردگی از جوانان دور شود. وی افسردگی و پریشان حالی و ناامیدی را علت افزایش جرایم دانست.
گفته های مشارالیه بسیار عالمانه و ارزنده است؛ البته ایشان خشکسالی را هم از علل نارضایی و مشکلات مردم دانست که من امسال خشکسالی ندیدم و بارندگی های بهار امسال صحراها و بیابانهای کشور را صد چندان سرسبز و خرم و باطراوت کرده است، اما اگر صد و چهل پنجاه جوان خراسانی بلند می شوند با یک تور رسمی و شناخته شده برای گردش و سیر و سیاحت در مناطق استان بزرگ خراسان از شهر خارج می شوند، آنان را به اتهام اینکه با هم فامیل نیستند توقیف کرده اتوبوس را هم به توقفگاه هدایت می کنند؛ این اجبار جوانان به خانه نشینی بلیات و عوارض بسیار بدی در پی دارد که وقتی نتوانی در استان گشتی بزنی اعتیاد به کراک، شیشه، کریستال و انواع مواد در پناهگاه ها و سردارها و پستوها در انتظارت است و چه بسا شر و مفسده ای بسیار بزرگتر حادث می شود.
در زمان مظفرالدین شاه حاکم تهران دستور داد خیابان لاله زار، زنانه و مردانه شود. اما فروشگاه ها و مکانهایی که خانمها از آن جاها احتیاجات خود را می خریدند در سمت شرقی خیابان بود. در حالیکه پلیس دارالخلافه دستور داشت، اذن عبور از خیابان قسمت غربی را به خانمها بدهد. پس از مدتی خانمها مجاز شدند در قسمت شرقی خیابان تردد کنند و آقایان به قسمت غربی رفتند اما کافه ها و رستورانها و بستنی فروشی ها در شرق خیابان بود و دوباره مقررات تغییر کرد و سرانجام این دستور بی جا لغو شد. نبود تفریحات و سرگرمی ها در کشور سبب می شود یک مجری زن برنامه های کودک تلویزیون که تنها هنر او این است که صدایش را ریز و زیر و میو میو می کند و من هیچ هنر خاصی در هنرنمایی ایشان ندیده ام و حتی یک دستور درست و حسابی به کودکان نمی دهد که مثلاً دست خود را پس از رفتن به آبریزگاه بشویید یا دهانتان را پس از غذا خوردن یا هنگام صبح مسواک بزنید. وقتی به خرمدره می رود «شو» اجرا کند برگزارکنندگان این برنامه از فرط آزمندی به جای 3000 صندلی برای 4000 صندلی بلیت گران بفروشند و کودکان نازنین مردم را در یک محوطه تنگ گرد آورند و در نهایت نادانی و جهالت و بی رحمی حتی اجازه ندهند پهلوی مادرهایشان بنشینند!
در خبرها خواندم 400 هزار تومان هم برای برقراری نظم و امنیت به صندوق پلیس خرمدره واریز کرده اند، اما این برنامه به قدری بی نظم و ترتیب و هر کی به هر کی بوده که به جای سه مدخل خروجی، فقط یک در را باز کرده اند تا چهار هزار نفر نوباوگان و اولیای آنها خارج شوند و طفلکی بچه ها برای پیوستن به مادران خود به گونه ای هجوم آورده اند که سه چهار تن زیر دست و پا رفته و مرده اند و چند نفر هم به حال مرگ به بیمارستان انتقال یافته اند و چند کودک را که حالشان وخیم تر بوده به بیمارستان زنجان انتقال داده اند.من وقتی شرح حال کودکان مقتول و مصدوم را خواندم مرتعش شدم. نوگلان زیبا و نوشکفته و دوست داشتنی که در سراسر جهان مورد علاقه و احترام مردم اند در اینجا یا مورد آزارهای سادیستی قرار می گیرند یا خاله شادونه که من نمی دانم ایشان چه هنری جز نازک کردن صدای خود دارد و وقتی به ولایتی می رود که در آنجا هیچ وسیله سرگرمی و تفریح و تفرجی برای کودکان وجود ندارد و با به جا گذاشتن چندین قربانی که من مطمئن هستم نفرین آنان و مادرهایشان دامان عوامل این حادثه را خواهد گرفت.
مگر زبان این خانم که می گوید و در مقام دفاع از خود دلیل می آورد که پس از پایان برنامه این حادثه رخ داد لال بود که قبل از آنکه تشریفش را ببرد با همان شیرین زبانی و صدای نازک خود (گویا از فرصتی که تلویزیون در اختیارش گذاشته حسن استفاده می کند، تور ایرانگردی گذاشته. قرار است شهر به شهر ایران برود و...) آری با همان شیرین زبانی خود که به نظر من بسیار بی مزه است و تکراری و به سن و سال ایشان هم نمی خورد، به بچه ها می گفت: «نازنینان من، سرجایتان بمانید و یکی یکی از سالن خارج شوید.» یا به متصدیان سالن دستور می داد همه درهای سالن را باز کنید و مراقبت نمایید بچه ها به مادرهایشان ملحق شوند. خیر این کار را نکردند، چون عجله داشتند زودتر به گروه بپیوندند و حق و حقوق بابت شو و شیرین زبانی را مطالبه کنند. واقعاً که این پول لعنتی، چه ها که نمی کند.
فرماندار و مسؤولان شهر خرمدره هم بر خلاف آنچه ادعا می کنند در این حادثه مقصرند. اجتماع چهار هزار نفر کودک و اولیای آنان در یک سالن نباید از نظر آنان دور بماند.اگر یک گروه سیاسی می آمدند و در آن سالن تشکیل جلسه می دادند باز هم آقایان بدون توجه و دقت شب جمعه خود را می گذراندند؟ چگونه یک گروه وارد شهری می شوند، 4000 نفر را در یک فضای 3000 نفره جا می دهند؟ کلمه زشتی مانند «می چپانند» را ناچارم به کار ببرم.در پایان فاجعه همه چراغ به دست می گیرند که شعر کی بود، کی بود، من نبودم دستم بود، تقصیر آستینم بود، را بخوانند؟
جناب فرماندار در خواب تشریف داشتند؟ حالا هم آمده اند، سالن را مهر و موم کرده اند که چه بشود؟ چند هفته بعد، چند ماه بعد، باور کنید به هفته و ماه نمی رسد. هفته بعد این مهر و موم و لاک باز می شود و باز هم امثال خاله شادونه پیدا می شوند و برای این مشتی اسکناس چرک دست قربانی خواهند گرفت. من از این خانم و نیز مدیر برگزاری این مراسم می پرسم: ناخدای هر کشتی وظیفه وجدانی دارد هر گاه کشتی در آستانه غرق شدن قرار گرفت تا تخلیه تمام نفرها در کشتی بماند. شما که به نامتان 4000 موجود مظلوم و بی گناه را گردآوردند و با اداره بد سالن باعث مرگ آنان شدند زبانتان مشکلی داشت؟ چرا به بچه ها تذکر ندادید، آرام و بانظم سالن را ترک کنند و به مادران خود ملحق شوند؟