اکنون چندي است که بر تصاوير برخي صحنهها در مجلس، صداي ممتد بوق شنيده ميشود تا الفاظي که نمايندگان ملت در يک جلسه علني و رسمي بر زبان ميآورند، احساسات عمومي را جريحهدار نکند و يا باعث بدآموزي مخاطبان تلويزيون نشود
تاريخ انتشار: دوشنبه ۲۶ دی ۱۳۹۰ ساعت ۱۲:۰۶
ترديدي نيست که آسيبشناسي يک جامعه، نماياندن دردهاي آشکار و پنهان آن جامعه است، براي آنکه توجه متخصصان علوم اجتماعي و رفتاري به اين حوزه جلب شود و از انبان دانش و تخصص خود، چارهاي جستوجو کنند و به درمان آن همت گمارند. از اين رهگذر عنوان «بددهني ملي» بر اين نوشته، نبايد توهين تلقي شود، بلکه انگشتنهادن بر يک بيماري است که چند وقتي است است علائم آن از زير پوست جامعه بيرون زده و بهصورت جوشها و تاولهايي برروي پوست جامعه امروزما، خود را نشانميدهد.
اگر چندي پيش، دست بر گوش و چشم کودکانمان ميگذاشتيم تا در عبور از خيابان، زشتگوييهاي عابران را نشنوند و اشارههايشان را نبينند؛ اگر نوجوانان را از رفتن به ورزشگاهها منع ميکرديم تا مبادا در بازگشت از يک مسابقه فوتبال 90دقيقهاي، انباني از واژهها و اصطلاحات درشت و زشت را با خود به خانه بياورند و اگر شکايت به مدير مدرسه فرزندانمان ميبرديم که «اين اصطلاحات چيست که در بازگشت از مدرسه بر زبان پسران و دختران ما جاري ميشود؟»، اکنون چندي است که بر تصاوير برخي صحنهها در مجلس، صداي ممتد بوق شنيده ميشود تا الفاظي که نمايندگان ملت در يک جلسه علني و رسمي بر زبان ميآورند، احساسات عمومي را جريحهدار نکند و يا باعث بدآموزي مخاطبان تلويزيون نشود؛ حتي مدتي است که پخش برخي سخنرانيهاي مسئولان از رسانه ملي نيز، دچار مميزي شدهاست و يا اصلا پخش نميشود؛ چرا که از برخي خط قرمزهاي صداوسيما نيز عبور کردهاست؛ رسانهاي که گاه حتي از کنار بددهني شخصيتهاي منفي سريالهايش نيز بهراحتي عبورميکند.
اين آسيب بزرگ جامعه ما، به نوشتههاي منتشرشده در برخي رسانهها نيز رسوخ کردهاست. کلمات درشت و زمختي که از بعضي قلمها تراوش ميکند، گاه حتي خصوصيترين عرصههاي زندگي افراد مشهور و شناختهشده را نيز نشانه رفتهاست؛ در اين زمينه نگاهي به مندرجات برخي رسانهها جالب توجه است؛ بهطور مثال، وقتي منتقدي روش يک فرد يا گروهي براي اداره يک نهاد اقتصادي را نميپسندد و با ادبيات و اصطلاحات اقتصادي آن را نقد ميکند، پاسخ آن با مشتي هرزهگويي و پردهدري دادهميشود.
روزگاي تنها ديوارنوشته مشهور در روستاها و شهرهاي ما اين جمله بود که: «بر پدر و مادر کسي لعنت که در اين مکان آشغال بريزد.» و آن هم حاصل يک ذهن مستأصل و درمانده و کمسواد بود که از زباننفهمي همسايهاش به تنگ آمدهبود؛ اما ديرزماني است که ديوارنوشتههاي منتسب به افرادي از اقشار باسواد، پيرامون برخي مواضع مخالفان، بيش از آنکه عابران و مشاهدهکنندگان را بهسمت مواضع اين ديوارنويسان متوجه کند، آنان را به تأسف واميدارد و احتمالا بر مظلوميت رقيب نيز ميافزايد؛ بهويژه که ديوارنويسي، مجال نقد سخنان و مواضع آن فرد را به ديوارنويسان پرشور نميدهد.
فهرست کردن رفتارهايي از اين دست، در سلوک و منش ما چندان دشوار نيست؛ اما همين مقدار کافيست تا به ما نشان دهد که اين آسيب، نه يک رفتار هيجاني سياسي، که يک «بيماري اجتماعي» است که البته برخلاف همه آموزههاي مذهبي و ملي ما، چندان بهطور اساسي مورد تقبيح و توبيخ قرار نگرفته و بلکه از طرق غير مستقيم، تشويق نيز ميشود و همين امر سبب شيوع گسترده آن شده است.