قذافي ژست ضدامپرياليستياش را هميشه حفظ کرد اما اسنادي منتشر شد که او با سازمانهاي جاسوسي غرب همکاري تنگاتنگي داشت
تاريخ انتشار: چهارشنبه ۳۰ شهريور ۱۳۹۰ ساعت ۰۹:۰۳
هنگامي كه در پايان يك نمايشنامه پرده فرو ميافتد، تماشاگران زندگي معمولي خويش را از سر ميگيرند اما آنگاه كه پرده كار يك سياستمدار فرو ميافتد، زندگي تماشاگران به كلي دگرگون گشته و اي بسا مسير تاريخ نيز عوض شده است.( ريچارد نيكسون)
12 نوامبر 1970 مراسم خاكسپاري يك مرد بزرگ در يك كليساي كوچك. وصيت كرده بود بدون تشريفات و بدون حضور صاحب منصبان جهاني او را دفن كنند. جنازهاش در يك تابوت 72 دلاري و بر دوش يك شاگرد قصاب، يك پنيرساز، و يك كارگر مزرعه كه همولايتياش بودند، حمل شد و در كنار دختر عليل و عقب ماندهاش كه 22 سال پيش مرده بود، دفن شد. بنا بر وصيتش روي سنگ قبرش تنها يك عبارت نوشتند: شارل دوگل 1890-1970
در اين نوشتار مختصر قصد دارم مشي سياسي سرهنگ قذافي را با ژنرال دوگل، رهبر سالهاي سرنوشتساز فرانسه مقايسه كنم. از ژنرالي بگويم كه زيست تا ديگران آسودهتر زندگي كنند و سرهنگي كه با زيستن خود آسايش را از از ديگران گرفت. ژنرالي كه خواست تا ديگر بودن خود را ثابت كند و قذافي كه خواست تا برتر بودن خود را ثابت كند. آن يكي قدرت را دنبال ميكرد چرا كه فكر ميكرد بهتر از ديگران ميتواند قدرت را براي منافع كشورش استفاده كند. اين يكي اما قدرت را براي شخص خود دنبال ميكرد. آن يكي در صف طولاني منجيان فرانسه خود را نفر بعدي ميدانست، اين يكي اصلأ اجازه تشكيل صفي براي خدمت به ليبي قرار نميداد.
سياستمداران برجسته جهان در دوران دوگل اذعان کردهاند اگر دوگل نبود، فرانسه به عنوان يک کشور آزاد نميتوانست جان سالم بدر ببرد. مردي با اراده بسيار قوي که همواره ملتش را به بلنديها فرا ميخواند. از خويشتن به سادگي ميگذشت و به سادگي زندگي ميکرد اما با عظمت ميانديشيد و هر چه ميخواست براي فرانسه بود. اعتقاد داشت فرانسه بدون عظمت، فرانسه نخواهد بود. ملتش را به بلنديها فرا ميخواند حتي اگر اين بلنديها گنگ بودند. براي دوگل تنها مهم بود که ملت خود را درگير بالارفتن حس کند. او در دم نميزيست بلکه لحظه را به کار ميگرفت. ميگفت فرانسه را آزاد نکردم که از بابت جيره ماکاراني نگران باشد. از مسائل جهاني سخن ميگفت و از عظمت فرانسه.
دوگل در جنگ جهاني اول زخمي شد. گفتند مرده است و در رزمگاهش رهايش کردند. دشمن او را اسير گرفت. در جنگ جهاني دوم در بدترين شرايط هدايت کشورش را بر عهده گرفت و فرانسه را احيا کرد.
پيشبيني فوقالعادهاي در ديدن آينده داشت. قبل از جنگ جهاني دوم پيشبيني کرد آلمانها به سادگي خط دفاعي ماژينو را خواهند شکست و چند ساعته به پاريس ميرسند.
حاکمان فرانسه حرف او را گوش نکردند. همانگونه شد که دوگل پيشبيني کرده بود. پس از اشغال فرانسه هدايت کشورش را از لندن با استفاده از پيامهاي آتشين راديويي بدست گرفت. ملت را منسجم کرد. مردم به عنوان منجي به او درود فرستادند. پس از جنگ معتقد بود کشور نياز به يک قوه مجريه قوي دارد. به ديکتاتوري متهم شد. اما چهارچنگي به کرسي قدرت نچسبيد. از قدرت کنار کشيد تا مردم انتخاب کنند اما مطمئن بود مردم به او باز ميگردند.
به تعبير تاليران، آدمي در جنگ تنها يک بار ميميرد اما در سياست آدمي ميميرد تا دوباره زنده شود. دوگل در مورد سالهاي دور از قدرت ميگفت، از پهنه بيابان گذشتم. ژرفا را ديد تا ارزش در اوج بودن را دريابد. او مُرد تا زنده شود.
ناکارآمدي جمهوري چهارم باعث شد تا در سال 1958 مردم به دوگل طبق پيشبيني خود او دوباره رجوع کنند. جمهوري پنجم با قوه مجريه قوي بر سر کار آمد. دوگل در دوران صدارت هم تصميمگيري ميکرد و هم ديگران را بر ميانگيخت.
با همطرازان خود در دنيا نرم و با رقباي خود از موضع قدرت و تکبر برخورد ميکرد. اگر قدرتهاي بزرگ تصميمي را بدون مشورت با فرانسه ميگرفتند برميآشفت. در پيشبيني مسائل جهاني نيز بسيار زبردست بود. به شاه ايران خطر نداشتن استقلال را گوشزد کرد و در مورد اسرائيل گفت، اسرائيل در جنگ عليه اعراب پيروز ميشود اما در نهايت در دريايي از کينه و خشم غرق خواهد شد.
در تصميمگيري ولنگار نميانديشيد. ابتدا همه اطلاعات را ميگرفت. مشورت ميکرد و با تفکر زياد شخصأ تصميم قاطع ميگرفت. حواس او به افرادي که نامشان را بوقلمون صفت و عروسکهاي پوشالي گذاشته بود به شدت جمع بود. افرادي که براي حفظ موقعيت خود همه چيز را مطلوب نشان ميدهند و کشور را در تصميمگيري صحيح به بيراه ميبرند. او هرگز به وضع موجود راضي نبود و عظمت بيشتري براي فرانسه ميخواست.
به قول ساگارت، رئيس جمهور پيشين ايتاليا، دوگل مانند پيرزني بود که به آيينه نگاه ميکرد اما هيچگاه از آنچه در آيينه ميديد راضي نبود.
زماني را که به خانواده اختصاص ميداد خبري از سياست نبود. عشق به همسر و فرزندان در او موج ميزد. خانوادهاش مومن و ساده زيست بودند و آيين کليساي آنها هيچ يکشنبهاي ترک نشد. تمام تلاش همسرش ايجاد فضاي آرام در خانه بود. پسرش در جنگ جهاني دوم همدوش سربازان فرانسه جنگيد اما ميراثي از کشور بابت نقش پدرش طلب نکرد. تفريح ژنرال پيادهروي بود. در مسافرتهاي خارجي تمام علاقهاش بازديد از پرورشگاههاي کودک بود و ... ژنرال دوگل بشدت خودش بود.
در اين سو سرهنگ قذافي که 6 سال از سالهاي ديکتاتوري خود در دوران دوگل گذراند. با کودتاي نظامي به قدرت رسيد. دچار بيماري خودشيفتگي و عظمتطلبي بود. براي کسب محبوبيت ميليونها دلار براي مردم فقير خرج کرد. عظمتطلب بود اما نه براي ليبي بلکه براي خودش. عظمتطلبي او را واداشت تا انگشت در چشم قدرتهاي غربي کند و دلارهاي نفتي را صرف تجهيز تروريستها در اقسا نقاط دنيا کند. مهمترين حادثهاي که سرهنگ آفريد، حادثه لاکربي بود.
تهديد امريکا که جدي شد عوامل پرونده لاکربي را به غرب تحويل داد. سرنوشت صدام را که ديد تجهيزات هستهاي کشورش را بار کشتي کرد و آدرس کاخ سفيد را به ناخدا داد. ژست ضدامپرياليستياش را هميشه حفظ کرد اما اسنادي منتشر شد که او با سازمانهاي جاسوسي غرب همکاري تنگاتنگي داشت. اطرافيان يا بايد از او تعريف ميکردند و يا در صورت انتقاد از صفحه زمين محو ميشدند.
مردمش که گفتند ديگر تو را نميخواهيم، کنار ننشست بلکه با موشک به جنگ آنها رفت. حالا هم که مخفي است از جيرهخوارانش خواسته تا ليبي را به زمين سوخته تبديل کنند. تفريحش انباشتن دلارهاي نفتي، مشروب و زن بود و فرزندانش در ليبي امپراطورهاي کوچک ثروت و قدرت بودند.
قذافي و دوگل هر دو در پايان کار نمايششان سرنوشت مردم کشورشان را تغيير دادند.