جامعهشناسان بر اساس آمار و تحقیق مطلب ارائه دهند که اعدام به عنوان یک مجازات چقدر در میزان کاهش جرم و جنایت موثر بوده اگر که اصلا موثر بوده باشد.
تاريخ انتشار: جمعه ۱۲ آذر ۱۳۸۹ ساعت ۱۷:۰۷
به گزارش تيترآنلاين در وبلاگ آواي موج ، مقاله اي با تحليل علمي بر مجازات اعدام درج شده كه خلاصه اي از آن به نظر بينندگان تيترآنلاين مي رسد.
بجای آن که به این سئوال بپردازم که آیا اعدام لازم است یا نه، به این پرداختهام که چه فرقی بین افرادی که مرتک قتل میشوند و افراد عادی یک جامعه وجود دارد با فرض اینکه ما داریم راجع به اعدام فقط برای کسانی که مرتکب قتل شدهاند حرف میزنیم .
امیگدلا یک قسمت اولیهی مغز است که مسئول کنترل غرایز، ترس، دفاع از خود، نیاز به غذا خوردن و نیاز به آمیزش و غیره میباشد. عملکرد امیگدلا بسیار به حافظهی شخص بستگی دارد. این خاطرات یک شخص هستند که باعث بروز احساساتی میشوند که چندان قابل توضیح برای خود شخص هم ممکن است نباشند.
مثلا امیگدلای کسی که در جنگ شاهد سوخته شدن دوستانش در اثر آتش خمپاره بوده، هر زمان که بوی غذای سرخ شده را استشمام میکند به یکباره تمام آن خاطرات به یادش میآید که ممکن است حالتی هذیان گونه هم به شخص دست دهد که به این وضعیت post trauma syndrome میگویند. در این حالت امیگدلا یک تجربهی جدید را توسط لینک بویایی به خاطرات گذشته مرتبط میکند و به اصطلاح زیادی فعال میشود.
امیگدلا توسط سروتونن (Serotonin) تحریک و توسط گلوتامیت (Glutamate) خاموش میشود. سروتونن یکی از هورمونهای اصلی و مهم مغز است. تحقیقات علمی در عرض 40 سال گذشته نشان دادهاند که:
1 - بین کمبود غیرعادی سروتونن و رفتارهای احساسی آنی همراه با خشونت رابطهی قویای وجود دارد.
2- پایین بودن بیش از حد دوپومین (یکی دیگر از هورمونهای بسیار مهم مغز) با اعتیاد رابطهی قویای دارد.
3- کمبود خیلی زیاد سروتونن در مغز به معنای این است که آن شخص توانایی بیولوژیکی اینکه بتواند تصمیم گیریای از سر تعقل انجام دهد اصلا ندارد و یا خیلی کم دارد.
دکتر بنجامین جانسن و همکارانش برای مدت بیش از 10 سال میزان سروتونن و دوپومین را در میان افرادی که به مجازات اعدام محکوم شده بودند، اندازه گرفته و حاصل تحقیقاتش را با ذکر یک مورد خاص در این مقاله ، تحت نام بیولژی خشونت، نوشته است که خواندنی است. در آن مقاله در باره موارد بالا هم مبسوط بحث کرده است.
به واسطهی تحقیقات مشابه، در دههی اخیر تعداد اعدام در امریکا خیلی کمتر از سابق شده است که بسیاری از قاتلها بیمار شناخته شده و به جای زندان به مراکز درمانی شبیه زندان فرستاده میشوند.
در امریکا یک هیئت منصفه متشکل از افراد عادی ولی سالم و صاحب شغل (بدون هیچگونه سابقهی قضایی و یا بیماری روانی) است که به طور تصادفی انتخاب میشوند. تصادفی بودن این انتخاب مابین همان گروه سالم و بدون مشکل خود معرف اینست که پس در کل میتوان به درستی فرض کرد که میزان هورمونهای مغز افراد هیئت منصفه در حد نرمال است.
اما در جوامعی که تصمیم گیرنده برای حکم یک شخص فقط یک نفر مي باشد به نظر منطقی میآید که هر از چندگاهی مثلا هر 6 ماه یکبار میزان هورمونهای مغز شخص باید اندازه گرفته شود تا مبادا سروتونن مغزش کمتر از حد نرمال باشد تا خدای نکرده مبادا تحت خشم آنی تصمیم به اعدام مجرم گرفته باشد. ولی امروزه این علم است که صحت و سقم یک ادعا را میتواند به درستی آشکار کند.
اولا باید بین دو نوع قتل از سر خشونتی آنی و قتل از سر نقشهی قبلی فرق گذاشت. دوماً: باید اهل فن، یعنی جامعهشناسان بر اساس آمار و تحقیق مطلب ارائه دهند که اعدام به عنوان یک مجازات چقدر در میزان کاهش جرم و جنایت موثر بوده اگر که اصلا موثر بوده باشد.
تازه این وسط دهها عوامل دیگر مثل سلامت روانی قاتل ،میزان درآمد، محیط پرورش یافته، فقر مالی و فرهنگی خانوادهی شخص، آزادی اسلحه، آزادی روابط جنسی و غیره هم به عنوان متغیر وابسته و مرتبط هستند که باید در نظر گرفته باشند تا اینکه نتیجهای معتبر ارائه شود.
من به شخصه این اطلاعات را ندارم و بدون داشتن این اطلاعات، در باره لزوم حذف و یا نگهداشتن مجازات اعدام در یک جامعه قضاوت علمی و منطقی ندارم. البته حسن این بحث شاید به این باشد که سیستمهای حکومتی کشورها در نهایت به یکسری تحقیقاتی که به اطلاعات بالا منجر شود تن در دهند.