در حال حاضر در شهر بزرگی مثل تهران، 40 درصد از زوجها در چهار سال اول زندگیشان به طلاق میرسند
تاريخ انتشار: چهارشنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۲ ساعت ۱۲:۱۰
دکتر محمود گلزاری روانشناس و عضو هیات علمی دانشگاه علامه طباطبائی تمرکز ویژهای بر مسائل خانواده و آسیبشناسی آن دارد. این روانشناس در گفت وگویی با پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری به بررسی مسائل و مضرات زندگی در «خانههای مجردی» پرداخته است.
وی در این گفتوگو ضمن بررسی علل شکلگیری این پدیده در ایران، به پدیدهی «تنهایی عاطفی» اشاره کرده و برخی راههای درمان و کنترل آن را نیز برشمرده است.بخشی از دیدگاههای این استاد دانشگاه چنین است:
حدود هشت عامل در روی آوری جوانان به زیست مجردی در شهرهای بزرگ نقش دارند و باید روی اینها کار جدی صورت بگیرد. یکی از مهمترین این دلایل، افزایش سن ازدواج است. متأسفانه با وجود جمعیت جوانی که داریم، سن ازدواج مدام بالا میرود. ما معتقدیم افزایش سن ازدواج در دختران به سبب تجردهای ناخواسته است. یعنی دختران میخواهند ازدواج کنند، اما نمیشود.در پسران اما بیرغبتی به ازدواج وجود دارد. میل به بزرگ شدن، جوان شدن و بال درآوردن و استقلال پیداکردن را اصلاً خداوند در وجود انسان قرار داده و یکی از زمینههای فطری ازدواج همین گرایش است؛ یعنی فراتر رفتن از آشیانه خانه پدری و تشکیل خانواده. حالا وقتی این نیاز و میل و گرایش برای پرواز از این آشیانه ظهور پیدا کرده و زمینهها و لوازمش هم مثل رشد جسمی، استقلال فکری، استقلال اجتماعی و یک مقداری تواناییهای تحصیلی و گاهی شغلی فراهم شده است، اما آن خانه دوم که باید سرمایهگذاری اصلی روی آن باشد -یعنی ازدواج- فراهم نیست، فرد در این وضعیت سعی میکند که این میل به استقلال را با رفتن به خانه مجردی پاسخ دهد. به همین دلیل اگر ما بخواهیم موج اقبال به خانههای مجردی را کم کنیم، باید مسأله ازدواج را جدی بگیریم.
دومین نکته، تفاوت نسلی است. همزمان با بزرگشدن کودکان از نظر سنّی، این تفاوتی که بین آنها و نسل قبل پیدا میشود، تا حد تعارض جدی است. نسل جدید افکارش، گرایشهایش و علایقش نسبت به مسائل مختلف تغییر کرده و گاهی حتی این فاصله فاصله قرنی است. در گذشته شاید هر 50 سال یک نسل بود، اما امروزه فرزندان در مواجهه با سرعت رشدی که در جهان وجود دارد و اطلاعاتی که مدام عرضه میشود، به سرعت از پدر و مادر فاصله میگیرند. پدر و مادر از طرفی همچنان پای در سنتها دارند؛ نه تنها در سنتهای مثبت، که در تعصبها، در نشناختن روحیات نوجوانان و جوانان، و پافشاری برای اینکه آنها را مثل خودشان کنند. اغلب آنها حتی خودشان هم «فرزند زمانه خود» نیستند. درگیر شدن پدر و مادر با فرزندان حتی به خاطر مسائلی ساده مثل آرایش موی یک پسر تا لباس یک دختر برای تحمیل کردن دیدگاههای مختلف بر فرزندان صورت میگیرد.من به عنوان یک روانشناس میگویم که محدود کردن شدید و اجازه ندادن به فرزندان برای استقلال، باعث این چنین عصیانهایی میشود. این «تفاوت نسلی» تبدیل میشود به «تعارض نسلی» و گاهی هم به «گسست نسلی». گاهی این شکاف نسلی پدیدهی خانههای مجردی را ایجاد میکند و افراد احساس میکنند که باید از جایی که مرتب در معرض ملامت و نصیحت هستند، دور شوند.
مسأله بعدی که در شرایط کنونی بسیار مهم است، مهاجرتهای تحصیلی است. ما حدود چهار و نیم میلیون دانشجو داریم. بعضی از این دانشجویان در شهرهای خودشان دانشجو هستند، ولی بخش عمدهای به شهرهایی غیر از شهر خودشان میروند. از این تعداد، بخش عمدهای خوابگاه ندارند و به پانسیونها میروند یا اینکه ناچارند در خانههای مجردی سکونت کنند.
مسأله بعدی افزایش طلاق است. در حال حاضر در شهر بزرگی مثل تهران، 40 درصد از زوجها در چهار سال اول زندگیشان به طلاق میرسند. کل طلاقها در کشور در سال 91 بین 19 تا 20 درصد و اغلب در سن جوانی بوده است. در طلاق، زنان جوان بیشتر از مردان صدمه میبینند. دختران زیادی به ما مراجعه میکنند که بعد از گذشت مدتی از طلاقشان، به دلیل ناراحتیهایی که دارند یا به دلیل نگاههای غمانگیز و ملامتبار خانوادهشان یا به دلیل برخی مسائل دیگر، گرایش به زندگی در خانههای مجردی دارند. یکی از راههایی که بهخصوص دختران پس از طلاق پیش میگیرند، خانههای مجردی است و خانوادهها هم بعد از مدتی به خاطر اختلافات و درگیریهایی که با فرزندشان دارند یا به سبب مسائل مالی، دیگر مثل قبل چندان مقاومتی برای نرفتن آنها به خانههای مجردی از خودشان نشان نمیدهند.واقعاً این مسأله جدی است که ما قبل از ادواج کم کار میکنیم و بعد از طلاق هم اصلاً کار نمیکنیم! یعنی اگر 40 درصد یا 30 درصد از جوانان ما در شهرهای بزرگ به طلاق میرسند، با جوان طلاق گرفته و به خصوص دختران طلاق گرفته چه باید کرد؟ تنهاییهای ایشان، ناامنیهای اجتماعی، مشکلات خانوادگیشان، با اینها چه باید کرد؟ ما برنامه جدی برای بعد از طلاق نداریم.
مسأله بعدی، الگوبرداری از اطرافیان است. این مسأله دارد زیاد میشود و حتی به سمت هنجارشدن پیش میرود. بنده این عواملی را که عرض کردم -تأخیر در سن ازدواج، تعارضهای نسلی، استقلالطلبی، مهاجرت تحصیلی، مقاومتنکردن خانوادهها، افزایش طلاق، الگوبرداری از دوستان و هنجارشدن زندگی مجردی- از مهمترین عوامل افزایش پدیدهی خانهی مجردی میدانم.
ناراحتیهای فردی و اجتماعی خانههای مجردی زیادتر از آن است که بشود نادیدهشان گرفت. برخی را من میشمارم: یکی از مهمترین آنها احساس تنهایی است. درست است که ابتدا حس استقلالطلبی و ماجراجویی وجود دارد، اما پس از مدتی افراد دچار احساس تنهایی میشوند. از پدیدههای رو به گسترش جهان معاصر در شهرهای خیلی بزرگ، همین حس تنهایی است. این حس را به دو قسمت کردهاند؛ «حس تنهایی عاطفی» که آدم احساس میکند کسی را ندارد تا با او درد و دل کند و حرف بزند. گاهی هم «حس تنهایی اجتماعی» که شخص در جمع است، ولی احساس میکند با کسی هماهنگ نیست. حس تنهایی باعث بسیاری از مشکلات است؛ آدمها را به افسردگی میکشاند و گاهی حتی زمینههای گرایش به خودکشی را ایجاد میکند. به همین دلیل آمار خودکشی در زیستهای مجردی بسیار بیشتر از خانوادههاست.
مسأله دیگر، گرایش به انواع و اقسام اعتیادها است که دیگر الان رایجترینشان، اعتیاد به انواع مواد مخدر یا اعتیاد به الکل یا اعتیاد به اینترنت است. یک لپتاپ دارد و در خانه مجردی اعتیاد به اینترنت پیدا میکند که دست کمی از اعتیاد به مواد مخدر ندارد و همان آسیبها را دارد؛ مثل ناتوانیهایی جنسی، مثل شرایط روحی بد. اینها جزو زمینههایی است که در خانه مجردی خیلی بیشتر است، چون این افراد هم احساس تنهایی میکنند و هم کنترلی رویشان نیست و هم حمایتهای اجتماعی از آنها کم میشود.مسأله بعدی، کاهش مهارتهای اجتماعی است. در جمع است که افراد یاد میگیرند چگونه از خودشان دفاع کنند، چگونه حرف بزنند و چه واژگانی را به کار ببرند. اصلاً بعد از یک مدت تنهایی آدم احساس میکند که حتی گنجینه واژگانش هم خیلی محدود شده و مهارتهای ارتباط اجتماعیش کاهش یافته است.
گرایش به رفتارهای پر خطر جنسی؛ به خصوص اگر خانه مجردی محلی باشد که طرف احساس کند دور از چشمان دیگران میتواند برخی رفتارهای انحرافی را انجام دهد و با بعضیها ارتباط داشته باشد. متأسفانه گاهی افراد دیگر هم از طریق اینترنت یا از طریق رابطههای خیابانی به خانههای مجردی کشیده میشوند و ما میبینیم که ایدز دارد به صورت خطرناکی زیاد میشود. صاحبنظران میگویند ایدز مثل یک بمب ساعتی است در ایران، و ما حواسمان نیست که الگوی ایدز دارد به طرف الگوی رفتار جنسی تغییر میکند. خواب خیلی زیاد و بیش از اندازه که آدمها را کسل میکند و از فعالیت میاندازد. گرایش به گروههای سیاسی ویژه و به عرفانهای کاذب؛ در بررسی زندگی مدعیان به عرفانهای کاذب دیدهاند که اینها تنهاییهای طولانی داشتهاند. عارفان بزرگ ما اگر تنهایی داشتند، کوتاهمدت بوده. اگر سفارش کردهاند به اعتکاف، سه روز است.