حال اگر زبانم لال، آن خبيثان تعداد بيشماري از مجلّدات قرآن را بسوزانند لابد بايد تمام مطبعههاي كشور را بسيج كرد تا تصاعدي قرآن چاپ كنند! آيا مسأله اين بوده است؟
تاريخ انتشار: شنبه ۳ مهر ۱۳۸۹ ساعت ۰۸:۴۴
نويسنده : دكتر محمد علي فياض بخش
تيترآنلاين - اينكه هرازچندگاهي مخبّطي مجنون و يا شهرتخواهي نامتعادل در گوشهاي از اين دنياي بزرگ چيزي بگويد و كاري كند كه نظر همگان را به خود جلب نمايد، در دو سه دههي اخير به يك رويّه تبديل شده است. از فتنهي حسابشدهي سلمان رشدي در نگارش آيات شيطاني كه بگذريم، بقيّهي گامها نوعاً از سوي كساني بوده است كه تنها راه برانگيختن نگاهها به خود ميدانستهاند. اصولاً مواجهه با احساسات مذهبي اقوام در همهي طول تاريخ محكوم بوده است. قرآن تا جايي پيش ميرود كه مسلمانان را از دشنام به بتهاي مشركان منع ميكند و در همان حال عقل و منطق و جدال حسن را ميدان مواجهه با افكار معارض و معاند معرفي مينمايد. درافتادن يا نيفتادن در دامهايي كه هرچند وقت يك بار در عرصهي جراحتآفريني مذهبي و لطمههاي احساسي از سوي كساني پهن ميشود كه عددي در پهنهي عالم نيستند، خود زيركي و فطانت ميطلبد.
در غائلهي اخير قرآنسوزي در كليسايي در فلوريدا ـ كه انجام نشد ـ همهي ظاهر ماجرا به كشيشي بازميگشت كه دههي هفتاد زندگي افسردهي خود را پس از دو بار تعليق از خدمت در كليسا، در فلوريدا آغاز كرده است. اين كشيش قاعدتاً و براساس سلسله مراتب كليساي كاتوليك اكنون ميبايد در مرتبهي كاردينالي باشد؛ مرتبهاي نسبتاً بالا كه به علّت عدم برخورداري از تحصيلات كافي تئولوژيك وي، عليرغم سنّ و سابقه، از آن محروم مانده است. اكنون سؤال اينجاست كه با جنجالآفريني از سوي چنين شخصيتي، چه ميزان بايد براي او هزينه كرد؟ گفتم كه اين ظاهر ماجرا بوده است كه اصولاً قابل ذكر نبوده است. در عين حال منكر باطن اين ماجرا و غائلههايي از اين دست نيستم ـ ضمن آنكه از آن دستهاي هم نيستم كه چشمبسته هر اتفاق و تصادفي را به تئوري توطئه پيوند بزنم ـ اگر باطن ماجراي اخير را حسابشدهتر از كرّ و فرّ احمقانهي يك كشيش بدانيم نيز نحوهي برخورد به مراتب و به طريق اولي بايد حساب شده و متين و كارساز باشد.
شكي نيست كه نه جلوي ياوهگوييهاي شهرتطلبانهي آدمهاي مخبّط را ميتوان گرفت و نه از كنار احساسات مذهبي ميليونها انسان ميتوان گذشت. چاره چيست؟ آيا بايد هر روز واكنشي خشمآلود و فريادهايي برخاسته از احساسات لطمهديده را جواز داد، كه آخر ماجرا چه خواهد شد؟ دنياي زور و قدرت كه زير نقاب آزادي بيان و فكر، مجهّز به بالاترين روشهاي فريب و خدعه و تزوير است، آيا صرفاً با تظاهرات و فرياد و وااسفا از پاي مينشيند؟ آيا كساني كه حساب شده دام ميگسترند تا احساسات را شكار كنند، نهايتاً مسلّط بر صيد خود نخواهند شد؟ و آيا اگر دور از دام و دانهي صياد، صيد به تقويت بنيهي خود بپردازد و در صحنهي رويارويي، سلاح منطق و عقيده را ـ كه هيچگاه كند نخواهد شد ـ همواره در نيام آماده داشته باشد، آيا هميشه دست بالا را نخواهد داشت؟ وگرنه در اين دنياي ديوانه، نه فكرها را ميتوان به بند كشيد و نه زبانها و قلمهاي لگام گسيخته را.
اكنون نگاهي ديگر به جنجال قرآنسوزي اخير بيفكنيم: اين غائله چه خلقالسّاعه و زاييدهي فكر خبيث و بيمار يك كشيش باشد و چه دستپخت آشپزخانهي تئوري توطئه، پيامش چه بوده و چيست؟ آيا مشكل آن مردك مجنون و يا دستهاي مرموز پشت سر او تعداد تيراژ و شمارگان موجود قرآن در عالم است كه خواستهاند از تعداد آن در حد توان خود(!) بكاهند؟ و يا اين رذالت، پيامي سمبليك در يك جنگ اعتقادي دارد؟ اين سؤال را از آن جهت به ميان آوردم كه فهم و ادراك يك مشكل و مسأله اولين قدم در راهيابي به حل درست آن مسأله است.
در اين ماجرا يكي از حضرات مسئول تراز بالاي فرهنگي (منظورم از تراز، سمت اداري ايشان است) گفته بود: به ازاي هر يك جلد قرآن كه سوزاندهاند يك ميليون جلد قرآن چاپ ميكنيم.1 مرحبا! اين نشان از شناخت درست مسأله و طبعاً ارائهي بهترين راهحل است! حال اگر زبانم لال، آن خبيثان تعداد بيشماري از مجلّدات قرآن را بسوزانند لابد بايد تمام مطبعههاي كشور را بسيج كرد تا تصاعدي قرآن چاپ كنند! آيا مسأله اين بوده است؟
... گويند آقايي از جنس بنده ـ كه فوتبال نميشناسد ـ مربّي شده بود. داور بازيكن شمارهي 10 را از تيم وي اخراج كرد. دو بازيكن با شمارهي 5 به ميدان فرستاد! در مقابل شگفتي و اعتراض داور گفت: فعلاً شانس آوردهاي، دير نباشد كه 5 نفر شمارهي 2 و يا حتي 10 نفر شمارهي 1 را به ميدان بفرستم!