برخلاف آنچه شعار ميدهيم، مكانيزم همسرگزيني در اين ديار به شدت عيبناك و بلكه مختل شده است، كه اگر چنين نبود، چنان نميشد. راههاي همسرگزيني تقريباً بسته است. اين را من نميگويم، آمار طلاق ميگويد.
تاريخ انتشار: چهارشنبه ۷ مهر ۱۳۸۹ ساعت ۱۵:۴۵
نويسنده : عليرضا خاني
تيترآنلاين - اگر پسفردا كه پنجشنبه است، در سر راه خود به خانه سه كارناوال عروسي ديديد يقين داشته باشيد كه يكي از آن سه زوج به زودي در محضر طلاق حاضر خواهند شد و بياعتنا به نذر و نيازهاي والدينشان از هم جدا ميشوند. اين را من نميگويم، همين پريروز كه يكشنبه بود روزنامه «ايران» به نقل از مركز آمار سازمان ثبت احوال كشور نوشت كه در تهران، از هر 3 ازدواج يكي به طلاق ميانجامد.
اين آمار يكي از شگفتانگيزترين اعداد سالهاي اخير است و به نظر ميرسد ركوردي را نه در ايران كه در كره زمين به ثبت رسانده باشد.
خاصه كه، اين نسبت تا چهار سال پيش يك به هفت و تا پارسال يك به چهار بود و اينك يك به سه شده است و اگر بر همين روال پيش رود، عنقريب يك به دو خواهد شد كه باور نكردني است.
در باب عوامل مؤثر بر اين وضع، قطعاً علماي علم اخلاق و علمالاجتماع و روحانيون
” شخصيت افراد به طرز غريبي چند لايه شده و اين چندلايگي در زير لباسهاي تقريباً متحدالشكلي در خيابانها حركت ميكند. نمود بيروني افراد، تقريباً هيچ نشاني از شخصيت و درونيات(!) و تعلقاتشان بروز نميدهد “
و واعظان و خطبا و متوليان فكر و فرهنگ سخن بسيار گفته و بسيار خواهند گفت و به يقين آنها بهتر ميدانند چرا جامعه چنين حركت نامأنوسي كرده است و خوب است بگويند و لاپوشاني نكنند كه چشم بستن بر حقايق، چيزي را تغيير نميدهد. اما چند نكته كماهميتتر را اينجا ميآوريم كه در كنار بقيه مسائل، اگر به آنها هم نگاه شود ـ شايد ـ مسير اين رودخانه را بتوان اندك تغييري داد. شايد هم نه.
اول ـ اول بايد قبول كنيم كه برخلاف آنچه شعار ميدهيم، مكانيزم همسرگزيني در اين ديار به شدت عيبناك و بلكه مختل شده است، كه اگر چنين نبود، چنان نميشد. راههاي همسرگزيني تقريباً بسته است. اين را من نميگويم، آمار طلاق ميگويد.
شخصيت افراد به طرز غريبي چند لايه شده و اين چندلايگي در زير لباسهاي تقريباً متحدالشكلي در خيابانها حركت ميكند.
نمود بيروني افراد، تقريباً هيچ نشاني از شخصيت و درونيات(!) و تعلقاتشان بروز نميدهد. جلوه بيروني همگان تقريباً مثل هم است، اما در پس اين نمود خارجي، شخصيتهاي به شدّت متفاوتي خفتهاند.
دوم ـ جامعه درونگرا شده است. افراد نميخواهند يا بيم دارند كه آنچه هستند را بروز و ظهور دهند. سعي ميكنند نوعي شخصيت و ادبيات و حتي ديدگاهها و نظرهاي رسمي را كه در رسانهها به عنوان هنجار تبليغ ميشود،
” جامعه درونگرا شده است. افراد نميخواهند يا بيم دارند كه آنچه هستند را بروز و ظهور دهند. سعي ميكنند نوعي شخصيت و ادبيات و حتي ديدگاهها و نظرهاي رسمي را كه در رسانهها به عنوان هنجار تبليغ ميشود، از خود نشان دهند. “
از خود نشان دهند. بدينسان، همه در چشم همديگر، مثل هم مينمايند و گمان ميبرند از يك جنس و يك سرشتند، و به كار هم ميآيند، اما پس از كنار رفتن عرصه رسمي، عرصه ديگري نمودار ميشود كه حكايت از فاصلههاي وحشتناك دارد.
سوم ـ آنچه با عنوان «شناخت» قبل از ازدواج مطرح است، انگار بكلي وجود ندارد. هنوز روابط پيش از ازدواج و ارتباط دختر و پسر در منظر و مرآي قواي نظميه جرم محسوب ميشود و از آن طرف هم سخنرانان پيدرپي دم از شناخت ميزنند. وانگهي، به فرض كه اين مشكل هم نباشد، به دليلي كه در بند دوم گفته شد، همگان در عرصه رسمي ـ هر جايي جز خانه ـ خيال ميكنند بكلي شبيه هماند و در عرصه غيررسمي معلوم ميشود كه بكلي شبيه هم نيستند و اين است كه مفهوم شناخت را در اين برهه به فرايندي بغايت دشوار و چه بسا محال تبديل كرده است.
چهارم ـ بسياري از مسئولان، بدون هرگونه محاسبه و جانبسنجي، سعي ميكنند آمار ازدواج را مانند آمار توليدات ايرانخودرو سال به سال بالا ببرند. هيچ فكري هم براي اين نكردهاند كه اين آمار بالا بردن به ضرب و زور تشويق و وام و تبليغ در سريال تلويزيوني و هزار شيوه و شعبده ديگر، به طريق اولي، آمار طلاق را بالاتر ميبرد و نميانديشند كه قبل از هر چيز بايد علماي قوم را جمعكنند و اطباي اجتماعي را گردآورند و فكري براي اين شيوه بيمار و
” در كجاي دنيا شهرداري وام ازدواج ميدهد؟ بويژه نزديك انتخابات! آيا آنها كه بيجهت خود را وسط اين معركه مياندازند، حاضرند مسئوليت آمار طلاق را هم بپذيرند؟ “
نارسا و عليل «همسرگزيني» كنند و آسيبهايش را ـ اول ـ بشناسند و ـ آنگاه ـ درمان كنند و بعد به فكر بالا بردن آمار بيفتند.
چرا هر نهادي به خود اجازه داده است كه صرفاً به خاطر ميل يا تشخيص شخصي مديرش، بدون توجه و علم نسبت به ظرايف و دقايق اين موضوع پيچيده اجتماعي، تبليغ ازدواج كند و حتي تسهيلات بدهد؟ در كجاي دنيا بانك براي اينكه پولي به نام قرضالحسنه از مردم بگيرد و سود هم ندهد، ازدواج را وجه المعامله ميكند؟ و از تصاوير شاخه نبات و حلقه و نور خورشيد بهره ميبرد؟ (چند سال پيش يك پيرزن 90 ساله برنده سرويس كامل جهيزيه در قرعهكشي يكي از بانكها شد).
در كجاي دنيا شهرداري وام ازدواج ميدهد؟ بويژه نزديك انتخابات! آيا آنها كه بيجهت خود را وسط اين معركه مياندازند، حاضرند مسئوليت آمار طلاق را هم بپذيرند؟
پنجم ـ در جامعهشناسي نظريهاي هست به نام نظريه توقعات فزاينده (تد رابرت گار)، اين نظريه در پاسخ به اين پرسش كه چرا انسانها طغيان ميكنند، طرح شده است. در يك كلام اين طور گفته ميشود كه سرعت رشد توقعات انسانها از سرعت برآورده شدن آنها بيشتر است، بنابراين توقعات فزاينده منجر به نارضايتي و نهايتاً طغيان ميشود. اگر طلاق
” وقتي ساختارهاي اقتصادي و اجتماعي آسيب ببينند، اين آسيب مثل مهرههاي بازي «دومينو» روي هم ميافتد و ميرسد به بقيه ساختارهاي جامعه و چرا فكر كنيم كه نهاد خانواده را فرو نميپاشاند؟ “
را ـ لااقل بخشي از طلاق ها را ـ ناشي از طغيان بدانيم، بخشي از اين توقعات مادي است.
بسياري از اختلافات از آنجا آغاز ميشود كه يكي از زوجين وضع معيشتي خود را با خانواده ديگري قياس ميكند. تا اينجا موضوع طبيعي است، چرا كه ذات آدمي مقايسهگر است. در عين حال همسر يك مرد تحصيل نكرده و غيرمتخصص توقع ندارد كه مثلاً به اندازه همسر يك پزشك متخصص، از امكانات زندگي بهرهمند باشد. اما وقتي اوضاع برعكس شود و بسياري از خانوادههاي تحصيلكرده و رنج كشيده و متخصص، از افراد بي دانش و بي تخصصي كه به طريقي شگفت و مرموز صاحب ثروت هنگفت و زندگي افسانهاي شدهاند، نه گامها كه فرسنگهايي عقب ميافتند، ديگر هيچ ملاكي براي مقايسه نيست. و اينجاست كه زندگي معيشتي دچار فقر معيار ميشود و مقايسهها توجيهناپذير است. و ممكن است مثلاً همسر يك استاد يا فيلسوف فكر كند كه اگر شوهرش مانند همسايه كناريشان هيچ كار مشخص و تعريف شدهاي نداشت، از امكانات زندگي خيلي خيلي بيشتر بهره ميبرد!
اين اتفاق زماني ميافتد كه ساختارهاي اقتصادي و اجتماعي جامعه به هم ريخته و هيچ ملاك مشخصي براي توزيع ثروت در دست نباشد. توزيع ثروت با تخصص، دانش و شرافت افراد رابطه مستقيم نداشته و چه بسا بخشي از بيدانشترين و بيتخصصترين
” بسياري از مسئولان، بدون هرگونه محاسبه و جانبسنجي، سعي ميكنند آمار ازدواج را مانند آمار توليدات ايرانخودرو سال به سال بالا ببرند. هيچ فكري هم براي اين نكردهاند كه اين آمار بالا بردن به ضرب و زور تشويق و وام و تبليغ در سريال تلويزيوني و هزار شيوه و شعبده ديگر، به طريق اولي، آمار طلاق را بالاتر ميبرد “
آدمهاي جامعه در زمره مرفهترين افراد قرار گيرند. وقتي ساختارهاي اقتصادي و اجتماعي آسيب ببينند، اين آسيب مثل مهرههاي بازي «دومينو» روي هم ميافتد و ميرسد به بقيه ساختارهاي جامعه و چرا فكر كنيم كه نهاد خانواده را فرو نميپاشاند؟ زماني از پشت تريبون روزنامههايمان رجز ميخوانديم كه در غرب بنياد خانواده بر باد است و ما مظهر استحكام خانوادهايم، اما اينك از همه آنها عبور كردهايم و موضوع، حساسيتش را نيز از دست داده است! انگار گرفتار نوعي شكلگرايي محض شدهايم؛ فرماليسم. اينكه ديواري بچينيم و برويم و آمار ديوارهايمان را بالا ببريم، و اصلاً تصميم نداشته باشيم كه سر برگردانيم و ببينيم از اين ديوارهاي كج، چند تايش مانده و چند تا ريخته است.
موضوعات پيچيده و هزارلاي اجتماعي و رواني را با مقاطعهكاري اشتباه گرفتهايم. پنداري، حساسيت و نگراني جامعه هم در اين مورد بكلي از دست رفته است و آنچه در زماني نه چندان دور فاجعه تلقي ميشد، گويي اينك چنان عادي و طبيعي است كه حتي ارزش تيتر صفحه اول را هم ندارد. ببينيد؛ آن روز ـ همين پريروز ـ كه يك روزنامه تيتر ريزي گذاشت در مورد طلاق، عمده روزنامهها تيتر درشتشان «طلا» بود و قيمت طلا و اعتراض طلافروشان به ماليات. پس اصل «طلا»ست و موضوعاتي از قبيل فروپاشيدن ساختار خانواده، چندان اهميتي ندارد.
لااقل در نگاه رسانهها و همكاران خودمان. وقتي چنان است كه اتفاقي كه قبلاً فاجعه بود، اينك ارزش انعكاس هم ندارد، غمگنانه بايد پذيرفت كه اساساً صورت مسأله را هنوز درك نكردهايم و مسأله را هنوز طرح نكردهايم، چه رسد به اينكه عزمي باشد براي حل آن. جز اين است؟