ما يكسري استراتژيها را براي خودمان در سياست خارجي مطرح كرديم كه در عمل يك مشت كليگويي و يكسري موضعگيريهاي كلي بيشتر نبودند
تاريخ انتشار: سه شنبه ۴ مرداد ۱۳۹۰ ساعت ۱۱:۲۱
صادق زيباكلام استاد دانشگاه و تحليلگر مسايل خارجي با وجود آنكه معتقد است كه نبايد اختلافات داخلي را در مسايل سياست خارجي و مسايلي كه با منافع ملي عجين شده دخالت داد، مشكل سياست خارجي كشور را فراتر از اين موضوع ميداند و تاكيد دارد كه سياست خارجي ايران بيش از هر موضوع ديگري نيازمند فراهم شدن فضاي نقد است و به گفته وي همانطور كه دولتها مختار هستند سياست خارجي خود را ترسيم كنند و گاه متمايل به شرق و گاه متمايل به غرب شوند اما به همان نسبت هم بايد اين اختيار را به رسانه، كارشناسان و صاحبنظران بدهند تا به نقد آن بپردازند تا بيش از پيش منافع ملي تامين شود.
آقاي هاشميرفسنجاني در مصاحبه اخيرشان ضمن انتقاد از عملكرد دولت به عنوان مثال گفتهاند كه به دليل مخالفت با آقاي هاشمي حتي سياست نزديكي با عربستان كه در زمان آقاي هاشمي ايجاد شده بود را به هم زدند و آقاي هاشمي ميگويند ما در رقابتهاي سياسيمان بايد همواره منافع ملي را لحاظ كنيم. سوال اين است كه دولت ممكن است به آقاي هاشمي پاسخ بدهند كه اتفاقا آن سياست درست نبود و به همين دليل بود كه من آن را ادامه ندادم و اصلا ارتباطي به مخالفت يا رقابت با آقاي هاشمي ندارد. خوب ملاك تشخيص اينكه كدام درست تشخيص داده بودند كدام است؟
همانطور كه خودتان هم در سوال مطرح كرديد ما دو رييسجمهور داريم يكي اكبر هاشميرفسنجاني و ديگري محمود احمدينژاد. اكبر هاشميرفسنجاني سعي ميكند در دوران رياستجمهورياش كشور را (يعني ايران اسلامي) را با عربستان نزديك كند و معتقد است كه اين كار درست است و خير و صلاح منافع ملي ايران در اين سياست است كه ايران و عربستان به همديگر نزديك شوند. دومي اين سياست را قبول ندارد و معتقد است كه عربستان اولين خاكريز، اولين سنگر و پرچمدار منافع استكبار جهاني و منافع آمريكا در منطقه است و ايران انقلابي، ايران ضدآمريكايي اساسا نميتواند با كشور و رژيمي مثل رژيم سعودي نزديك شود؛ بلكه براي حفظ دستاوردهاي انقلاب و پيشبرد منافع ملي كشور جمهوري اسلامي ايران بايد با كشورهاي ديگري كه همچون جمهوري اسلامي ايران رويكرد ضدآمريكايي دارند نزديك شود. جمهوري اسلامي ايران بايد به كشور ونزوئلا، كه رويكرد ضدآمريكايي دارد به توسعه روابط بپردازد.
پس به نظر شما كداميك از اين دو درست ميگويند؟ اين به نظر من سوال بسيار بسيار مهمي است. چون هر حكومتي، هر رييسجمهوري بالطبع خواهد گفت كه اين سياست خارجي را كه اتخاذ كردهام براي لحاظ كردن منافع ملي درستتر است. من هيچ ترديدي ندارم كه اگر ما از اصلاحطلبان، از آقاي حسن روحاني، دبير اسبق شورايعالي امنيت ملي و مذاكرهكننده ارشد هستهاي در دولت اصلاحات و تيم همراه او بپرسيم كه چرا سياست شما در آن هشت سال، در حوزه فعاليتهاي هستهاي كجدار و مريز بود تا منجر به يك رويارويي همهجانبه با گروه 1+5 نشود، به شما ميگويند براي اينكه منافع ملي ايران اينطور ايجاب و اقتضا ميكرد. در حالي كه درست هشت سال بعد آقاي احمدينژاد آن سياست را كنار گذارد و حاضر نشد رويكرد مصالحه و مماشات درخصوص فعاليتهاي هستهايمان را ادامه دهد.
آقاي احمدينژاد معتقد است كه روش درست در برنامه هستهاي ايران هماني است كه او تاكنون اعمال كرده است. روشي كه منجر به ايستادگي تمامقد در برابر غرب و گروه 1+5 شد و به گروه 1+5 و شوراي امنيت هم گفت برويد هركاري كه دوست داريد عليه جمهوري اسلامي انجام دهيد، ولي فكر نكنيد كه تهديدهايتان باعث ميشود كه اندكي از سرعت و عزم و اراده در پيشبرد برنامه هستهايمان بكاهيم.
كداميك از اين دو روش درست است؟ سياست تهاجمي آقاي احمدينژاد يا سياست تنشزدايي اصلاحطلبان؟ به نظر من بحث اساسي كه وجود دارد اين است كه همواره حق و درستي و صحت و سقم تشخيص از آن حكومت بوده است. يعني در طول سالهاي 76 تا 84، گفتيم آن سياست درست است. بعد هم وقتي آقاي احمدينژاد آمد و با تمام توان رودرروي مجامع بينالمللي
” مثلا ما ميگوييم استقلال، عمود خيمه سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران است. خب بنده از جنابعالي ميپرسم آيا كشورهاي ديگر غير از اين را ميگويند؟ آيا كشورهاي ديگر ميگويند اساس سياست خارجي ما بر نوكري كشورهاي ديگر استوار شده؟ “
ايستاد، گفتیم كه اين سياست درست است. مطبوعات، راديو و تلويزيون، دانشگاهيان، مجلس و نخبگان سياسي هم در زمان آقاي خاتمي سياست آقاي خاتمي را كموبيش تصدیق و تاييد كردند و در زمان آقاي احمدينژاد هم همان منابع و همان مراكز سياست آقاي احمدينژاد را تصديق كردند. اين مشكل به اين دليل در جامعه ما وجود دارد كه درحقيقت دولت عقل كل است و تشخيص آن بالاترين و بهترين تشخيص محسوب ميشود. فرقي هم نميكند دولت اصلاحطلب باشد يا اصولگرا. مثلا اگر دولت بگويد ما بايد در افغانستان اينگونه عمل كنيم، روابطمان با عراق آن گونه باشد، در رابطه با عربستان اين سياست را داشته باشيم و... حق با دولت است و همان بايد اجرا و عملي شود. ولي در جوامع ديگر اين وضعيت وجود ندارد.
چرا چنين تفاوتي ديده ميشود؟ براي اينكه در ايران همانطور كه عرض كردم حرف اول و آخر را رييسجمهور و دولت ميزند. اما در جامعهاي مثل فرانسه، تركيه و حتي پاكستان، حرف اول و آخر را دولت و مسوولان اجرايي نميزنند. درست است كه وزارت خارجه پاكستان، آرژانتين، برزيل، هند، فرانسه، سوئد حرف اول و آخر را در مورد تعيين تكليف سياست خارجي كشورشان ميزنند اما در كنار دولت و وزارت خارجه نهادهاي ديگري هم وجود دارد كه آنها هم ابراز نظر ميكنند، مستقل از اينكه ابراز نظرشان در جهت دولت يا عكس جهت دولت باشد. به عنوان مثال، در صفحات تلويزيون جمهوري اسلامي ايران بارها و بارها تظاهرات صدها هزار نفري مردم نيويورك و واشنگتن را ديدهايم كه آمدهاند در برابر كاخ سفيد جمع شدند و عليه جنگ آمريكا در افغانستان و عراق تظاهرات ميكردند و آن سياست را محكوم ميكردند. اما هيچگاه دولتها در آمريكا، انگلستان، فرانسه، تركيه، پاكستان و... مخالفان و منتقدان سياست خارجي كشورشان را مورد خطاب و عتاب قرار نميدهند. ولي شما در ايران تصور كنيد كه به طور مثال دولت جمهوري اسلامي ايران، خواه اصلاحطلب يا اصولگرا، سياستي را مثلا در رابطه با افغانستان اتخاذ كرده و عدهاي بخواهند در خيابان و جلو كاخ رياستجمهوري يا جلوي مجلس تظاهرات كنند و به آن سياست اعتراض داشته باشند، چه میشود؟ چيزي كه در ايران نداريم ولي در تركيه و ساير كشورها ميبينيم اين است كه آنها در مطبوعات ميتوانند سياست خارجي كشورشان را مورد انتقاد و نقد خيلي جدي قرار دهند و بگويند كه اين سياست برخلاف منافع ملي است. دانشگاهيان و مجلس هم همين امکان را دارند. چون فرض بر اين است كه كار مجلس فقط تصويب لوايح نيست بلكه شأن نزول مجلس شوراي اسلامي مهمتر از تصويب قوانين و درحقيقت نظارت بر عملكرد دولت است.
بنابراين به عقيده شما ما در حال حاضر جاي خالي نهادي كه به طور مستقل در سياست خارجي تعيينكننده باشد را احساس ميكنيم؟ نه، اگر بخواهيم درستترش كنيم اين است كه ما در ايران فقط و فقط يك مرجع براي تعيين تكليف سياست خارجي داريم و آن هم دولت است. در جوامع ديگر هم بالاخره تعيين سياست خارجيشان با دولت است، با وزارت خارجهشان است. با اين حال در اين كشورها مراكز ديگري هم هستند كه ميتوانند اين سياست را به نقد بكشند، به چالش بكشند و بگويند كه اين سياست خطا بوده، ولي در ايران چنين موقعيتي وجود ندارد؛ اولي را داريم كه دولت و وزارت خارجه است ولي دومي كه اين سياستها را نقد كند نداريم. سياست خارجي درآمريكا استراتژي ثابت و بلندمدتي است و دولتها چه جمهوريخواه و چه دموكرات تلاش ميكنند كه در مسير آن استراتژي حركت كنند و تنها اين تاكتيكهاي دولتهاست كه دستخوش تغيير ميشود. فكر نميكنيد نبود استراتژي ثابت و بلندمدت در دستگاه سياست خارجي ايران به خودي خود مشكلآفرين شده است؟ نه، من اين حرف شما را قبول ندارم كه سياست خارجي ما فاقد استراتژي ثابت و بلندمدت است. ظرف اين 32 سال گذشته، وزراي خارجه مختلفي از ابتداي انقلاب تا به امروز آمده و رفتهاند. اگر از آنها سوال شود خطوط كلي يا استراتژي كلان سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران چه بوده و روي چه اصولي استوار بوده است پاسخ همه آنها كموبيش يكسان است و همه خواهند گفت كه سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران بر اصل مترقي «نه شرقي و نه غربي»، بر حمايت و كمك از محرومان، مستضعفان به خصوص مسلمانان، بر عدم دخالت در امور كشورهاي ديگر، رابطه با كشورهاي آزاد و مستقل دنيا، و... استوار است. اين را هم دكتر ولايتي، هم دكتر كمال خرازي، هم منوچهر متكي، هم دكتر علياكبر صالحي و هم كسي كه بعد از آقاي صالحي ميآيد به شما خواهد گفت. شما معتقديد
” اشكال اين نيست كه چرا رييسجمهور اين سياست را اتخاذ ميكند اين حق رييسجمهور است اما اشكال در جايي است كه كسي نميتواند اين سياستها را مورد نقد قرار دهد. “
كه استراتژي در حوزه سياست خارجي در ایران ثابت است. ولي تاکتیکها متفاوت است. من ميخواهم بگويم گفتن كلياتي همچون «نه شرقي نه غربي» به عنوان استراتژي، دردي را درمان نميكند آن هم در شرايطي كه در اين سه دهه نه مطبوعات، نه دانشگاهيان و نه صاحبنظران مستقل در اين سياست خارجي نقشي نداشتند. فقط تصميمهاي فردي در دولتهاي مختلف بوده كه در اين سهدهه در مقاطع مختلف براي سياست خارجي تعيين تكليف ميكرده است. آيا به نظر شما ما ميتوانيم «نه شرقي و نه غربي» را براي دستگاه سياست خارجي ايران يك استراتژي در نظر بگيريم؟ من ميخواهم به نكته ديگري اشاره كنم، شما ميگوييد ما استراتژي نداشتيم يا نداريم بنابراين مشكل سياست خارجي جمهوري اسلامي همين فقدان استراتژي بوده است، در حالي كه من معتقدم مشكل اين بوده كه ما يكسري استراتژيها را براي خودمان در سياست خارجي مطرح كرديم كه در عمل يك مشت كليگويي و يكسري موضعگيريهاي كلي بيشتر نبودند. تركيه هم ميگويد نه شرقي نه غربي، پاكستان هم ميگويد نه شرقي نه غربي. يك كشور از ميان 190 كشور عضو سازمان ملل را پيدا كنيد كه سياست خارجياش غير از اين چيزهايي باشد كه جمهوري اسلامي ايران ميگويد. مثلا ما ميگوييم استقلال، عمود خيمه سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران است. خب بنده از جنابعالي ميپرسم آيا كشورهاي ديگر غير از اين را ميگويند؟ آيا كشورهاي ديگر ميگويند اساس سياست خارجي ما بر نوكري كشورهاي ديگر استوار شده؟ شما ميفرماييد سياست خارجي ما بر اصل تفاهم با كشورهاي ديگر و عدم مداخله در امور كشورهاي ديگر است. خب اين را همه ميگويند. شما يك كشور پيدا كنيد كه بگويد ما استقلال هيچ كشوري را به رسميت نميشناسيم و سياست خارجي ما دخالت در امور داخلي ديگران است. اين حرفها را همه ميزنند. به نظر ميرسد از ديگر مشكلات سياست خارجي ايران، تاثيرگذاري دیدگاههاي شخصي باشد. نظر شما چيست؟ من حرف شما را قبول دارم، منتها معتقدم تنها در جمهوري اسلامي ايران نيست كه تغيير دولتها منجر به تغيير در سياست خارجي ميشود. در ساير جوامع هم اينطوري است. سياست خارجي امروز دولت اسلامگراي تركيه آيا با سياست خارجي 10سال پيش اين كشور، زمانيكه نظاميها در كار بودند يكي است؟ پاسخش اين است كه خير، تركيه ظرف چند سال اخير كه اسلامگرايان بر سر قدرت بودند، گامهاي بسيار بلندي را براي نزديكتر كردن خودش به كشورهاي اسلامي برداشته است. در آمريكا هم وقتي آقاي اوباماي دموكرات سر كار آمد، شاهد تغييراتي در سياست آمريكا بوديم. در فرانسه هم وقتي دستراستيها به قدرت رسيدند ما شاهد آن بوديم كه پاريس به واشنگتن نزديك شد. من مساله اساسي را قبض و بسطها و تغيير و تحولات در سياست خارجي نميبينم. اين كاملا طبيعي است كه كسي مثل آقاي هاشميرفسنجاني خواسته باشد كه با عربستان نزديك شود و كسي مثل آقاي احمدينژاد خواسته باشد به جاي اينكه به عربستان نزديك شويم به هوگو چاوز نزديك شود. به نظر من اين كاملا طبيعي است، اين حق آقاي احمدينژاد است كه به عنوان رييسجمهور براي سياست خارجي تعيين تكليف بكند و حق آقاي هاشميرفسنجاني است و حق آقاي خاتمي است به عنوان رييسجمهور منتخب مردم. جان كلام اين است كه نهادها، ارگانها و مراكز ديگري هم بايد باشند تصميمي كه آقاي هاشمي ميگيرد، آقاي خاتمي ميگيرد يا آقاي احمدينژاد ميگيرد را نقد كنند. مهم اين نيست كه جهتگيري سياست خارجي يك رييسجمهور چيست، مهم اين است كه بتوان آن سياستها را مورد نقد قرار داد. آيا اين حق براي دولتها وجود دارد كه دستاوردهاي دولت سابق را نقد کنند؟ بله. روساي جمهور جديد ميتوانند اين كار را بكنند منتها اگر آزادي تجزيه و تحليل باشد، اگر ديگران بتوانند در مسالهاي به نام سياست خارجي، اظهارنظر كنند، آن وقت به روساي جمهور پاسخ داده خواهد شد كه مثلا شما اشتباه ميكنيد ميرويد ته دنيا و ميلياردها دلار در كشوري سرمايهگذاري ميكنيد بلكه ما بايد تمام تلاش و تقلايمان برقراري ارتباط با افغانستان، اعراب و اساسا همسايگانمان باشد. اينها بايد اولويت ما باشد. اشكال اين نيست كه چرا رييسجمهور اين سياست را اتخاذ ميكند اين حق رييسجمهور است اما اشكال در جايي است كه كسي نميتواند اين سياستها را مورد نقد قرار دهد.