روستاييان آذربايجان شرقي خوب فهميده اند مديرکل آموزش و پرورش آذربايجان شرقي گفت: در روستاهاي اين استان، 2 هزار کلاس درس بدون دانش آموز است. مديرکل آموزش و پرورش نتوانسته به چرايي اين پرسش پاسخ دهد، اما من کار ايشان را آسان مي کنم. خيلي هم آسان مي کنم. براي اينکه روستاييان عزيز آذربايجان شرقي هم فهميده اند، آدم از درس خواندن و به مدرسه رفتن به جايي نمي رسد! آنها هم دانسته اند دوره «توانا بود هر که دانا بود/ ز دانش دل پير برنا بود»، گذشته است و آدمي که مدرسه مي رود، پررو مي شود، توقعاتش زياد مي شود، چشمش باز و گوشش شنوا مي شود و دنيا به او خوش نمي گذرد! آنها هم فهميده اند يک من ماست چقدر کره ميدهد! سرگذشت و سرنوشت آدم هاي درس خوانده و فهميده به گوششان رسيده است. از گوشه و کنار مي شنوند در همه جاي دنيا وقتي فردي به مرحله استادي و پختگي مي رسد تازه دوران فرآوري علمي و استفاضه ديگران از اوست. اينجا دسته دسته و هنگ هنگ و تيپ تيپ، استادان دانشگاه را معلوم نيست به چه دليل و بهانه اي بازنشسته مي کنند و مي فرستند کنج خانه! يکي نيست بپرسد جانشينان اينها کجا هستند؟ علماي دانشگاهي شما کجا هستند که اين دود چراغ خورده ها را تند تند بازنشسته مي کنيد؟ آخر استاد دانشگاه که بازنشستگي ندارد. فاضل و دانشمند و محقق هرچه سالخورده تر و باتجربه تر شود، ارزش تفکراتش بيشتر مي شود. پريروز در روزنامه نوشته شده بود: مرد جواني که مثلاً دانشجو بوده، چندي پيش به دختر همکلاس خود پيشنهاد دوستي کرده، چون دختر زير بار نرفته روز روشن سرپل مديريت تهران، او را به ضرب چاقو کشته است! گريه آور است. چرا رفتار عجيب و غريب و وحشيانه اين دانشجوي چاقوکش بررسي و تحليل نمي شود؟ مردي که به اصطلاح دانشجو هم هست اينقدر فهم و شعور ندارد که عشق، مجبوري و حسب الامري نيست، روز روشن سرپل مديريت، دختر دانشجوي بي گناهي را مي کشد و سه چهار سال بعد به دارش مي کشند و پرونده بسته مي شود و دو روز بعد به صورت ديگري باز مي شود يا کشتن يا اسيد پاشيدن يا... چقدر دردناک و شرم آور است! روستاييان آذربايجان شرقي مردمان فهميده اي هستند. آنها بچه هاي خود را به کلاسهاي درسي نمي فرستند،زيرا بچه در مزرعه از هفت سالگي يا هشت سالگي منبع درآمد دارد. کار مي کند و پول به خانه مي آورد. گوسفندبه چرا مي برد و وقتي تعداد گله گوسفندان زياد شد، پدر بچه مي تواند به تبريز يا تهران بيايد و ميلياردر شود و خودروي سه ميليارد توماني بخرد يا برود در برج ميلاد ناهار 170 هزار توماني بخورد! بر بخيل اش لعنت! پس بچه را ببرد مدرسه چه کار کند؟ استاد جلال الدين کزازي شود که درست در اوج شکوفايي علمي اش يک وزير يا رئيس دانشگاه که نام او را کسي نشنيده است، استاد خوش سخن باسواد را بازنشسته کند، بفرستد خانه سبزيکاري کند؟ بچه برود مدرسه ديپلمه شود، خانواده را در فشار بگذارد، در کنکور شرکت کند چهار سال عمرش تلف شود، بعد به فکر فوق ليسانس بيفتد. باز هم ميليونها تومان هزينه شود، فارغ التحصيل شود، بيکار کنار خيابانها راه برود و سر سفره پدر و مادر بنشيند؟ روستاييان آذربايجان شرقي! هزاران آفرين و صد بارک ا... به شما که بچه هايتان را به مدرسه نمي فرستيد و از سرگذشت درس خوانده ها عبرت مي گيريد. نمي دانم، آقايان مي دانند که دانشگاه محيط علمي است، محيط فرهنگي است، محيط سياسي نيست. محيط جناح بندي نيست. آقاي وزير، به جاي اينکه شهريه ها را تخفيف دهند و به جاي اينکه صدها هنرستان تأسيس کنند که اين همه دغدغه کنکور، جوانان را عذاب ندهد و آنان پس از اتمام دوره دبيرستان دنبال حرفه و فن بروند، پيوسته رشته هاي بي حاصل تأسيس مي کنند دختران و پسران را از شهرهاي خود به شهرهاي ديگر پرتاب کرده، هزاران واقعه و سانحه در سر راه آنان ايجاد مي کنند. بله، روستايي آذربايجاني متوجه شده پولهايي که براي شهريه راهنمايي و دبيرستان و دانشگاه فرزندانش مي دهد، پول دور ريختن است؛ بنابراين دو هزار کلاس دبستانهاي روستايي را رها مي کند و به فرزندانش يادآوري مي کند که فکر نان کنند که خربزه آب است!
مرجع : قدس
نظرات بينندگان: ۱ نظر انتشار يافته ۰ نظر در صف انتشار ۰ نظر غيرقايل انتشار
۱۳۹۰-۰۴-۲۷ ۰۹:۱۴:۲۱
متاسفانه نویسنده مطلب موضوع رو اشتباه برداشت کرده اند.
دوره توانا بود هر که دانا بود نگذشته، اگر اینطور بود، کشورهای غربی که از بر سر سلطه نظامی، اجتماعی، فرهنگی و .... اونها بر سرمون هیچ گونه تردیدی نیست ( به چز انکار که متاسفانه ره به جایی نمیبرد) نمیتوانستند توانا باشند.
اما دو مطلب که علت ماجرا هست در اینجا وجود دارد.
اول اینکه ما درس و بقیه هم و غم مان برای تولید ثروت و درامد هستش، ملت ایران در حال حاضر ملتی هستند که به داشته ها ی لوکس خود مینازند، و ما بدبختانه تولید سرمایه نداریم.
دوم اینکه درس خواندن ما مصداق یادگیری طوطی است، ما حفظ میکنیم و نمره میگیریم و نه اینکه یاد بگیریم مستقل فکر کنیم و تولید مطلب جدید نماییم.
دلیل این است. اما اینکه چرا مردم آذربایجان چنین تصمیمی گرفته اند، هر گونه دلیلی میتواند داشته باشد که دوستان فرهیخته میتوانند در مورد آن نظر بدهند ( که متاسفم از اینکه دانش اندک بنده در این خصوص همان بضاعت اندک هم نیست) به جز دلیلی که نویسنده این مقاله به آن پرداخته است (3217)