الان اين ادبيات در بين جوانان ما خيلي رايج است و 90 درصد جوانان ما حداقل پنج يا ده تا از اين واژهها را بلدند و در ديالوگهاي روزانهشان از آنها استفاده ميکنند.
تاريخ انتشار: پنجشنبه ۲۰ آبان ۱۳۸۹ ساعت ۱۲:۳۷
تيترآنلاين - دکتر مجيد ابهري- رفتارشناس اجتماعي و عضو هيات علمي دانشگاه شهيد بهشتي تهران- مدتهاست درباره ظهور پديدههاي رفتاري بين جوانهاي امروزي تحقيق ميکند تيترآنلاين نظر شما را به اين گفتگو كه در شماره 281 همشهري جوان مي خوانيم :
دکتر ابهري اين گفتمان جديدي را که بين نسل امروزي شکل گرفته، ناهنجار ميداند و ميگويد: «زبان آرگو (زبان مخفي)، نوعي زبان کوچهبازاري، سخيف و پارکي است که در بين جوانها هميشه رايج بوده است اما اين زبان در نسل جديد با سرعت و شدت بيشتري در جريان است که ميتواند يک زنگ خطر براي فرهنگ عمومي جامعه باشد.»
آقاي دکتر، کي احساس کرديد که جوانها گرايش به سمت زبان آرگو دارند؟ اين احساس، هم به من، هم به آدمهاي ديگر هر روز منتقل ميشود. ما هر روز در دانشگاه، خيابان و تاکسي با جوانهايي روبهرو ميشويم که ميبينيم کليدواژههايشان براي گفتوگو عوض شده است و اين کليدواژهها هم زياد زيبنده يک جوان بافرهنگ، تحصيلکرده و خوب نيست.
از کي اين واژهها را جمع کرديد؟ تقريبا دو، سه سالي ميشود هر کجا که جمع جواني ميبينم مينشينم و با آنها درباره واژههاي جديدي که براي گفتوگوهاي روزانهشان کشف شده يا واژههايي که به نظر خودشان بامزه هستند حرف ميزنيم.
ظاهرا به نتايج خوبي هم رسيدهايد. بله، تا الان نزديک به هزار واژه جمعآوري کردهام که بعضي از اين واژهها ريشه ورزشي دارند.
مثلا: «طرف تو آفسايده يا رو اعصاب من اسکي ميره.» بعضيها هم تو حوزه کشاورزي هستند مثل: «شلغم، داره ديمي حرف ميزنه» و بعضيها ريشه در فرهنگ شهري دارد مثل: «طرف کلنگيه و...» بعضيها ريشه نظامي دارند مثل: «گروهبان گارسيا يا سهسوته» و از اين واژهها هر چقدر بخواهيد هست؛ ضمنا گسترش تکنولوژيها و رايانه هم باعث شده واژههايي مثل «طرف هاردش سوخته، مموريش قاتي کرده، آنتن نميده» و امثال اينها هم در بين جوانها اپيدمي شود.
الان کجاي گسترش اين واژهها خطر فرهنگي دارد؟ ببينيد، ما کل اين واژهها را در لايه يک زبان ميبينيم که بهاش اصطلاحا آرگو ميگوييم. آرگو زبان غيررسمي، مخفي، سخيف و کوچهبازارياي است که ممکن است معناي خاص يا بدي نداشته باشد اما حس بيادبي به اطرافيان منتقل ميکند. دقيقا عين همين حسي که در جوانهاي امروزي پيدا شده است. الان اين ادبيات در بين جوانان ما خيلي رايج است و 90 درصد جوانان ما حداقل پنج يا ده تا از اين واژهها را بلدند و در ديالوگهاي روزانهشان از آنها استفاده ميکنند.
خب، اين حس فقط به بزرگترها منتقل ميشود و جوانان خودشان حس اين را ندارند که بيادب شدهاند. بله، من هم اين را قبول دارم. الان جوانهاي ما از اين آرگوي زباني براي فهماندن منظورشان به يکديگر يا نشان دادن اهميت موضوع يا اينکه کس ديگري به غير از خودشان از موضوع صحبتشان سر درنياورد، استفاده ميکنند. براي همين خود جوانها نميدانند که نوع ادبياتشان بيادبانه شده است بلکه اطرافيانشان چنين حسي بهشان دست ميدهد.
چطور؟ مثلا الان يک پدر و پسري دارند با هم صحبت ميکنند. يکدفعه پسر به پدرش ميگويد: «خالي نبند ديگه بابا!» اين بلند حرف زدن با پدر نيست. پسر نميخواهد بيادبي کند يا اصلا نميداند که جملهاش بار بيادبانه دارد اما پدرش احساس ميکند که فرزندش چقدر گستاخانه دارد حرف ميزند.
خب، مگر پدرهاي ما خودشان از اين واژهها نداشتند؟ چرا. آنها هم در زمان خودشان و در محفلهاي جوانانه با زبان روز خودشان مثل زبان زرگري يا مطربي صحبت ميکردند اما آن واژهها به اين گستردگي که الان به وجود آمده، نبوده.
شما دليل اين گستردگي واژههاي آرگو را در چه ميدانيد؟ گسترش استفاده از اين واژهها در سريالهاي تلويزيوني و فيلمهاي سينمايي ميتواند يک دليل عمده و مهم باشد که کار بسيار نادرستي است و سريالها و فيلمها نبايد با پرداختن زياد به اين واژهها ،به آنها رسميت بدهند.
خب، آنها دنبال اين هستند با جوانها ارتباط برقرار کنند. راه برقراري ارتباط اين نيست. نميشود به بهانه ارتباطگيري با بخشي از جامعه کل جامعه را به سمت بددهني و بيادبي سوق داد. اگر اينطور باشد ما استادان دانشگاه هم از فردا به بهانه ارتباط با دانشجوها از واژههايي مثل اسکل، پخمه، دودره و ... استفاده ميکنيم و معلمها در رابطه با دانشآموزان هم از همين واژهها استفاده ميکنند. گويندگان اخبار هم براي اينکه مردم بهتر منظورشان را بفهمند لابهلاي جملهها اين ادبيات را به کار گيرند. به نظر من ارتباط با جوانها بهانهاي است در دست عدهاي که در سريالها و فيلمها بيادبيشان را تبليغ کنند.
شايد ديگر معادلي پيدا نميشود براي بعضي واژهها و مجبورند که از اين کلمات استفاده کنند. قبول ندارم. همه اين واژهها مدل مودبانه و تر و تميزتر دارند. شايد معاني واژههاي مودبانه به اين گستردگي نباشد ولي قطعا ميشود براي تکتک اين واژهها معادل مودبانهتر پيدا کرد. متاسفانه جوانها دنبال اين نيستند که از واژههاي مودبانه استفاده کنند؛ مثلا اگر جواني پشت سر يک ماشين ميايستد به جاي اينکه بگويد آقا، تشريف ببريد جلو، ميگويد آن جلو برو جلو! يا مثلا بگويد بيا با هم ساندويچ ميل کنيم، ميگويد ساندويچ بزنيم تو رگ. در حالي که در زمان ما آمپول و سرم و اينجور چيزها را ميزدند تورگ و وظيفه شما رسانههاست که با گسترش اين گفتمان سخيف مقابله کنيد و کاري کنيد که ديگر در فيلمها کلماتي مثل زاغارت و اسکل و اينجور چيزها استفاده نشود.
آقاي دکتر! يک نکته جديد؛ بعضي والدين هم به دليل اينکه با بچههايشان صميمي شوند، کاري کردهاند که اجازه دهند فرزندانشان با آنها به اين صورت صحبت کنند. بله، اين واقعيتي است که والدين براي اينکه با بچهها صميمي شوند با آنها يک گفتمان دوستانه برقرار کردهاند که اصلا مناسب نيست. سابق بر اين اگر ما به پدرمان ميگفتيم «تو»، مادرمان گوشمان را ميگرفت و ميگفت که با پدرت درست صحبت کن اما الان بچهها همانطور که با زبان آرگو با دوستانشان صحبت ميکنند، با همان زبان با پدرشان يا معلمشان هم حرف ميزنند که اين يک خطر جدي در خانوادههاست. الان متاسفانه يک اتفاق تلخي هم که افتاده، بچهها پدرها و مادرهايشان را به اسم کوچک صدا ميزنند که اين ديگر فاجعه است. فراموش نکنيم در سراسر قرآن وقتي لقمان با پسرش صحبت ميکند ميگويد: «يا بني» ؛(اي پسرم) يا وقتي پسر پدرش را صدا ميکند ميگويد: «يا ابتا»؛ (پدر جان). اين نوع صدا زدن و حرف زدن آموزه قرآن به ماست. هر واژهاي بار عاطفي دارد و قطعا اگر اين بار عاطفي رعايت نشود خانوادهها ضربه خواهند خورد.