زندگي كدام نويسندگان براي سينماگران جذاب بوده است؟
اقتباس ادبي از پديدههاي مشترك دنياي سينما و ادبيات است كه دوستداران اين دو حوزهي هنري را به هم پيوند ميدهد؛ ...
تاريخ انتشار: چهارشنبه ۷ دی ۱۳۹۰ ساعت ۱۴:۱۱
اقتباس ادبي از پديدههاي مشترك دنياي سينما و ادبيات است كه دوستداران اين دو حوزهي هنري را به هم پيوند ميدهد؛ اما گاهي زندگي يك نويسندهي برجسته حتي فراتر از شاهكارهايش براي يك كارگردان جذاب ميشود تا جايي كه او تصميم ميگيرد آن را در قاب تصوير براي اهالي سينما روايت كند.
ايسنا فهرستي از فيلمهايي را تهيه كرده است كه به روايت زندگي توانمندترين شخصيتهاي عرصهي قلم پرداخته است:
«جين آستين» «جين شدن» نام فيلمي است كه در سال 2007 توسط «جولين جارولد» كارگرداني شد تا مخاطبان سينما هم با زندگي جين آستين، نويسندهي رمانهاي كلاسيكي چون «غرور و تعصب»، آشنا شوند. «آن هاتوي» هنرپيشهي معروفي بود كه در نقش جين آستين جوان ظاهر شد و داستان رابطهي عاشقانهي اين زن نويسنده را با «توماس لانگلويز لفروي» به تصوير كشيد. «جيمز مكاووي» بازيگر اسكاتلندي برندهي بافتا نيز نقش لفروي را به خوبي ايفا كرد. از ديگر هنرپيشگان اين اثر زندگينامهاي ميتوان به «جولي والترز»، «جيمز كورمول» و «مگي اسميت» اشاره كرد.
«بي.بي.سي فيلم» و «آيريش فيلم بورد» از كمپانيهايي بودند كه در توليد اين فيلم همكاري داشتند. «جين شدن» در گيشه به موفقيت چشمگيري دست پيدا كرد و در سطح بينالمللي فروشي 37 ميليوني دلاري داشت.
اگرچه رابطهي بين نويسندهي «اما» و لفروي كاملا به اثبات نرسيده، اما داستان اين فيلم از روي كتابي زندگينامهاي به قلم «جان اسپنس» روايت شد. علاوه بر اين، زندگينامهنويساني چون رادوويچي و تومالين نيز چنين رابطهاي را تصديق كردهاند.
«ارنست همينگوي» داستان زندگي ارنست همينگوي خالق «پيرمرد و دريا» نيز از ديگر سوژههاي جذاب بود كه اهل سينما را بر آن داشت تا فيلمي را بر اين اساس به روي پرده ببرند.
«ريچارد اتنبورو» كارگرداني بود كه تجربهي همينگوي در جنگ جهاني اول را با عنوان «در عشق و جنگ» در دنياي تصوير روايت كرد. «مكنزي آستين»، «كريس اودانل»، «ساندرا بولاك» و «مارگوت اشتينبرگ» بازيگران نامآشنايي بودند كه در اين فيلم نقشآفريني كردند.
داستان جذاب زخمي شدن همينگوي در ايتاليا طي جنگ جهاني اول و رابطهي عاشقانهي او با پرستارش «اگنس ون كروسكي» دستمايهي خوبي براي فيلم سال 1996 اتنبورو شد. «هنري اس. ويلارد» و «جيمز نيجل» كه تهيهكنندگي اين اثر زندگينامهاي را بر عهده داشتند، به همراه «آلن اسكات»، «ديميتري ويلارد»، «كلنسي سيگال» و «آنا هميلتون فلم» فيلمنامهي «در عشق و جنگ» را به نگارش درآوردند.
خالق «زنگها براي که به صدا درميآيند» به پرستارش شديدا علاقهمند ميشود اما اين رابطه عليرغم داستان فيلم به جايي نميرسد. اين زوج پس از اين كه همينگوي ايتاليا را ترك ميكند، موفق به ديدار دوباره نميشوند اما تاثير اين رابطه بر اين نويسنده تاحدي بود كه وي در رمانهاي متعددي از جمله «وداع با اسلحه»اش از آن ياد كرده است.
«ويرجينيا وولف» ويرجينيا وولف نويسندهي برجستهاي بود كه داستان زندگياش محرك خوبي براي «استفن دالدري» بود تا فيلم «ساعتها» را بسازد. علاوه بر نام وولف، نقشآفريني ستارههايي چون «نيكول كيدمن»، «مريل استريپ» و «جوليان مور» موجب شد «ساعتها» با استقبال گرم منتقدان ادبيات و سينما روبرو شود.
فيلمنامهاي كه «ديويد هر» براي اين فيلم به نگارش درآورد، برگرفته از رمان برندهي پوليتزر «مايكل كانينگهام» بود. داستان فيلم دربارهي سه زن است كه زندگي هركدام از آنها به گونهاي به رمان «خانم دالووي» وولف ربط پيدا ميكند. كيدمن در اين فيلم نقش خالق «خيزابها» را در دههي 1920 انگليس ايفا ميكند كه با افسردگي و بيماري رواني دست و پنجه نرم ميكند و در عين حال سعي دارد رماني را به رشتهي تحرير درآورد.
«ساعتها» در 9 بخش جوايز آكادمي اسكار از جمله بهترين فيلم نامزد شد و نيكول كيدمن براي بازي در نقش اصلي اين فيلم موفق شد اسكار بهترين بازيگر زن سال 2003 را كسب كند.
«اميل زولا» «زندگي اميل زولا» نام فيلمي آمريكايي بود كه در سال 1937 به كارگرداني «ويليام ديترله» براساس زندگي اين نويسندهي فرانسوي ساخته شد. داستان اين فيلم كه در زمان خود دومين اثر زندگينامهاي برندهي جايزهي بهترين فيلم اسكار شناخته شد، در قرن نوزدهم روايت شد.
«زندگي اميل زولا» دوستي اين نويسندهي مدرنيست با «پل سزان»، نقاش معروف، و تبديل شدن وي به يك نويسندهي حرفهاي را به تصوير ميكشد. اين فيلم كه محصولي از «برادران وارنر» بود، هم در گيشه و هم در نگاه منتقدان به موفقيت چشمگيري دست پيدا كرد، تاحدي كه در سال 2000 به عنوان اثري برتر از لحاظ فرهنگي، تاريخي و زيباييشناختي در فهرست گنجينهي فيلمهاي ماندگار ملي آمريکا به ثبت رسيد.
«لئو تولستوي» «كريستوفر پلامر» و «هلن ميرن» در سال 2009 در فيلمي به نام «آخرين ايستگاه» نقشآفريني كردند تا زندگي رماننويس معروف روس لئو تولستوي را به دنياي سينما معرفي كنند. «مايكل هافمن» كارگردان اين درام سينمايي بود كه داستان درگيري سوفيا، همسر تولستوي، (بابازي ميرن) و «ولادمير چركوف»، شاگرد اين رماننويس، را بر سر ميراث و حق چاپ آثار او به تصوير كشيد. اين اثر سينماي اقتباسي بود از رمان سال 1990 «جي پاريني» كه به ماههاي آخر زندگي خالق «جنگ و صلح» پرداخته بود.
خواهران برونته در سال 1946 كمپاني «برادران وارنر» فيلمي را با عنوان «فداكاري» توليد كرد كه به زندگي دو خواهر رماننويس پرداخت. اين اثر سينمايي پرحاشيه با كارگرداني «كورتيس برنهارت» زندگي اميلي و شارلوت برونته را روايت كرد. در اين فيلم «ايدا لوپينو» در نقش اميلي برونته، خالق «بلنديهاي بادگير»، و «پائول هنريد» و «اوليويا دو هاويلند» در نقش خواهرش شارلوت، نويسندهي رمان معروف «جين اير»، ظاهر شدند. «سيدني گيرنستريت» هم در «فداكاري» به جاي «ويليام ميكپيس تكري» ايفاي نقش كرد.
اين فيلم با سه سال تاخير به اكران درآمد و علت آن شكايت دو هاويلاند از كمپاني «برادران وارنر» بود.
وي در جريان اين دادخواست موفق شد و قبل از اينكه كمپاني سازنده موفق شود جايگزيني براي نقشش پيدا كند، پروژه را ترك كرد.
اما فيلم «فداكاري» به غير از نمرهي خوبي كه به خاطر تهيهكنندگي موفق و پايان جذاب آن دريافت كرد، بازتاب خوبي در ميان منتقدان نداشت؛ به عنوان مثال «نيويورك تايمز» اين اثر زندگينامهاي را نوعي ساده كردن قضايا خواند و «برادران وارنر» را متهم كرد كه دو نويسندهي بزرگ كلاسيك را همچون "زنان كوچكي" توصيف كرده كه از كمي ذوق و قريحهي ادبي هم بهره بردهاند. ديگر منتقدان هم اين فيلم را نوعي توهين به نبوغ ادبي اميلي و شارلوت برونته دانستند.
«مارك تواين» ديگر نويسندهي نامآوري كه فيلم زندگي او به سينما راه يافت، مارك تواين خالق شاهكاريي چون «تام ساير» و «هاكلبري فين» بود. «ايرونيگ رپر» فيلمسازي بود كه «ماجراهاي مارك تواين» را در سال 1944 براي كمپاني «برادران وارنر» كارگرداني كرد.
«فدريك مارچ» در نقش «ساموئل كلمنتس» و «الكسيس اسميت» در نقش همسر تواين هنرنمايي كردند. «ماجراهاي مارك تواين» سه جايزهي آكادمي جوايز قرن هفدهم را دريافت كرد.