نبايد سخن گفت ناساخته
احمد راسخي لنگرودي
روزنامه اطلاعات , 31 مرداد 1393 ساعت 20:19
آيا نسل جديد خداي ناكرده قدرت شنيدن و درك يك مطلب ساده شفاهي را هم ندارد و به همين خاطر گوينده را نياز ميافتد كه پيوسته از فهم او اطمينان حاصل كند؟!
هر يك از ما به طور روزمره در گفت و شنود با اطرافيان، كمابيش شاهد انواع تكيه كلامهاي رايج گفتاري ميباشيم. برخي از اين تكيه كلامها، چندان توجهمان را به خود جلب نميكند و به راحتي از كنارشان ميگذريم. اما پارهاي از آنها، سخت كانون توجهمان ميشود و درنگ و تأملمان را برميانگيزاند؛ با شنيدن آن به ما احساس خوشايند يا ناخوشايندي دست ميدهد. درصورت خوشايندي، بياختيار از آن تقليد كرده و بر زبان جاري ميسازيم. پارهاي از آنها نيز برعكس، پسندمان نميافتد، حتي موجب دوري و نفرتمان ميشود. گاه به واسطه آن تكيه كلام ناپسند، درست يا نادرست به ارزيابي اشخاص ميپردازيم و شخصيت فرد را از رهگذر آن ميشناسيم. حتي گاه به واسطه آن تكيه كلام، اشخاص را به ريشخند ميگيريم؛ و يا آن شخص را با آن تكيه كلام ميخوانيم!
رايجترين تكيه كلامهايي كه از گذشته نيز بر سر زبانها بوده و كمابيش امروزه نيز عدهاي در محاورات روزمره خود به كار ميبرند، عبارتند از: «خدمتتان عارضم كه»، «عرضم به حضورتان كه»، «حضورتان عارضم»، «خدمت شريفتان عرض كنم كه»، «آقايي كه شما باشي» و...
اين نوع تكيه كلامها در گذشته بيشتر رايج بود؛ اما امروزه در نسل جديد كمتر به كار گرفته ميشود. به كارگيري اين عبارات از آنجا كه نسبتاً احترامآميز و صميمانه ميباشد، اندك شائبهاي را در ذهن مخاطب ايجاد نميكند؛ اما تكيه كلامهايي را فراوان در لابلاي سخنان نسل جديد ميتوان شاهد بود كه قالب پرسشي به خود گرفته و در ذهن مخاطب شائبهبرانگيز است؛ از قبيل: «خب؟»، «ميدوني؟»، «ميدوني چي ميگم؟» يا «ميدوني چي ميخوام بگم؟» و يا «ميفهمي چي ميگم؟»، «توجه كردي؟!»، «گوشت با منه؟!»، «گرفتي چي شد؟»، «حواست هست؟»، «حواست با منه!؟» و...
استفاده از اين نوع تكيه كلامها در ميان نسل جديد چنان رواج يافته كه ديگر كمتر كسي است كه بدان توجهي نكرده و يا اساساً تأملي را برنينگيخته باشد. تكيه كلامي كه گاه در پس هر چند عبارتي، اعم از كوتاه و بلند، به صورت ناچسب خودنمايي ميكند و بيش از هر چيز، گفتار شفاهي را تحتالشعاع خود قرار ميدهد. مخاطب با شنيدن آن نميداند چه واكنشي بروز دهد، و اصلا نميداند گوينده انتظار گرفتن پاسخ «بلي» را دارد يا از سر عادت اين واژه يا عبارات پرسشنما را بر زبان جاري ميسازد. اساساً گوينده از بيان آن به دنبال چه هدفي است؟
معلوم نيست خاستگاه اين نوع تكيه كلامها چيست و در كجاست؟ علت يا مجموعه عللي كه اين تكيه كلامهاي پرسشي را وارد ادبيات كلامي نسل جديد كرده، كدام است؟ به نظر ميرسد گرتهبرداري ناروايي است از عبارات انگليسي: «do you understand» و «do you know» و... كه مهاجران ايراني و كتابهاي ترجمه وارد زبان محاورهاي نسل جديد كرده است.
اين نوع تكيه كلام در ادبيات كلامي ما كمسابقه و شايد بيسابقه باشد. حال سؤال اين است: مگر در ميان نسل جديد اتفاقي افتاده كه ضرورت به كارگيري اين نوع ادبيات ديده شده و عدهاي را رفته رفته به تكيه كلام تبديل شده است؟ آيا اين روزها مخاطبان گوش به سخنان طرفهاي گفتگوي خود نميدهند كه گويندگان در پي هر چند عبارتي اينچنين، زينهار به مخاطبان ميدهند و در قالب عبارات پرسشنما قصد توجه دادن به آنها را دارند؟ آيا گويندهاي كه اين واژه يا عبارت پرسشنما را بر زبان خود جاري ميسازد هيچ اعتمادي به قوه مدركه و نيروي فاهمه مخاطب ندارد كه در جاي جاي سخنان خود به دنبال آگاهانيدن شنونده است؟
به راستي آيا نسل جديد خداي ناكرده قدرت شنيدن و درك يك مطلب ساده شفاهي را هم ندارد و به همين خاطر گوينده را نياز ميافتد كه پيوسته از فهم او اطمينان حاصل كند؟! پنداري گوينده با اداي اين عبارات پرسشي ميخواهد به شنونده القا كند كه به موضوع بس مهم و پيچيدهاي ميپردازد؛ به لحاظ مفهومي چنان عنيف و درشت كه از درك اشخاص عادي خارج است! در حالي كه چنين نيست؛ متاسفانه معموليترين گفتهها و رايجترين مفاهيم نيز با همين واژگان و عبارات پرسشنما همراه ميشود. هيچ پيچيدگي و غموضي در سخنان گوينده ديده نميشود! به راستي در محاورات روزمره به چه موضوعي جز موضوعات معمولي پرداخته ميشود كه نياز به چنين التفاتي در آن ديده شود!؟ مگر موضوع گفتگوهاي روزمره ما همچون موضوع فيزيك كوانتوم، جدول پيچيده مندليف و يا فلسفه ديرفهم هگل است كه فهم ويژهاي را توسط شنونده نياز داشته باشد؟ حتي در كلاسهاي آموزشي نيز كه نوعاً با موضوعات سنگين و ديرفهم علمي همراه است، چنين تضميني از سوي استاد پيوسته گرفته نميشود.
اگرچه اين قبيل واژگان و عبارات به منزله تكيه كلام وارد ادبيات شفاهي اشخاص ميشود، اما آنچنان نيست كه در ذهن مخاطب بيتأثير باشد و خنثي تلقي گردد. شايد وجود چنين تكيه كلامهايي در ميان افراد كمسن و سال و اشخاص معمولي چندان پرسشبرانگيز و يا توهينآميز نباشد؛ اما بسا تكيه كلامهايي را در محاورات روزمره برخي از اشخاص اسم و رسمدار ميتوان شاهد بود كه از هر نظر درخور مقام و زيبنده شخصيتشان نيست، بلكه وصلههايي است ناچسب كه سخنشان را ناموزون و كلامشان را نزد مخاطبان ناساز جلوه ميدهد. اينان بيتوجه به نقش كلام در معرفي شخصيت، و بياعتنا به ارزيابي افكار عمومي مخاطبان، ناتراشيده و غربال نكرده سخن بر زبان جاري ميسازند و ارتباط گفتاري با زير مجموعه خود برقرار ميدارند. شايد واژه «ارتباط گفتاري» چندان درخور اين نوع گفتار نباشد؛ بهتر است گفته شود «رميدگي گفتاري»!
مدير يكي از سازمانها در پرگويي و تندگويي زبانزد بود. در جمع كاركنان كه قرار ميگرفت، بدون در نظر گرفتن حال و هواي مخاطب يا مخاطبان، متكلم وحده ميشد و گوي سبقت را از همگان ميربود. در گفتار تكيه كلامي هم داشت. در پس هرچند عبارتي، تكرار ميكرد: «توجه كردي؟!» حتي در كلام كوتاه نيز بياختيار اين تكيه كلام را به كار ميبرد؛ تا جايي كه شنونده را شنيدن چنين عبارتي سنگين و آزاردهنده ميآمد.
شنونده ناآشنا در برخورد نخست نميدانست در برابر پرسش تكراري او تكليفش چيست، در پاسخ به آن پرسش تكراري «آري» بگويد، يا با يك سر تكان دادن تكليف خود را ادا كند! بيشتر، اين حركات سر مخاطب يا مخاطبان بود كه چون يويوي كودكان در پس هر تكيه كلام او بالا و پايين ميرفت. مصيبت وقتي بود كه مخاطب از سر كنجكاوي و يا از سر مزاح پاسخ «نه» بر زبان خود مينشاند؛ آنجا بود كه او روي ترش ميكرد و خشمگين ميشد! طرفه اينكه در جمع همكاران، او به آقاي «توجه كردي» معروف شده بود و ديگر كسي غياباً نام اصلي او را به كار نميبرد.
در فرصتي چنين تكيه كلامي را به او يادآور شدم و گفتم كه به كارگيري اين عبارت در گفتگو با ديگران پسنديده نيست و شنونده خوش ندارد خود را پيوسته در برابر چنين پرسشي ببيند. او انتظار شنيدن سخني خوش و احترامآميز را از گوينده دارد و درصورتي دل در گرو سخنان گوينده ميبندد كه رديفي از كلمات زيبا و خوش آهنگ را شاهد باشد. مگر قرار است مخاطب توجهي به سخنان شما نكند كه مكرر از او تضمين ميگيريد؟ و اصلا مگر موضوع بسيار پيچيدهاي را مطرح ميكنيد كه مدام نگران فهم مخاطب ميباشيد؟ اين عبارت پرسشي ممكن است به منزله نوعي توهين به شنونده تلقي گردد؛ درنتيجه مانعي براي برقراري ارتباط خواهد شد.
وي ابتدا به اين دليل كه تاكنون كسي در اين خصوص به من چيزي يادآور نشده است، زير بار اين خرده نميرفت و از اساس منكر شد؛ اما سرانجام پذيرفت و به پيامد زيانبار تكيه كلامش پي برد.
داشتن تكيه كلام در عالم محاوره چنان كه گفته شد، شايد براي مردم عادي، زياده ناپسند جلوه نكند و افكار عمومي را برنينگيزاند، اما براي مسئولان رده بالاي سازمانها پذيرفته نيست. بهعلاوه ممكن است پيامدهاي زيانباري را در ذهن شنونده به همراه داشته باشد؛ چراكه اينان به اقتضاي مسئوليتي كه دارند، روزمره با افراد زيادي ارتباط دارند و در مجامع عمومي در پيرامون حوزه كاري و تحت مسئوليت خود زبان به سخن ميگشايند. شايسته نيست نياراسته سخن بگويند و ناخواسته گفتار را با تكيه كلامي ناپسند بيارايند. همينطور است اشخاص تحصيلكرده كه درجاتي از دانش را كسب نمودهاند. بر آنان است كه پيوسته كلام خود را بيارايند و واژگان خوش تركيب به كار ببرند. به گفته شاعر:
نبايد سخن گفت ناساخته نشايد بريدن، نينداخته
سخن فقط يك وسيله ارتباطي و انتقالدهنده صرف نيست؛ معرّف شخصيت و هويت آدمي است. نشان از توانايي بهرهجويي از اطلاعات و آگاهيها دارد. ميزان تسلط و آگاهي گوينده را به موضوع مينماياند. به علاوه، ميزان توانايي گوينده را در ايجاد پيوستگي اطلاعات و هماهنگي مضامين ميرساند. سخن، دارايي در دسترسي است كه ميتوان آن را هر جا كه باشيم به منزله شخصيت، بينش و منش خود به كار گيريم. اين حقيقتي است كه:
تا مرد سخن نگفته باشد عيب و هنرش نهفته باشد
از طريق سخن ميتوان به نوعي به شخصيت سخنگو پي برد و عيار فكري او را سنجيد. به گفته احمد بهمنيار «انسان حيواني است متفكر... و سخن نماينده فكر است و فكر (همان) انسان است. پس اگر بگوييم: انسان جز سخن نيست، سخني مطابق با واقع و حقيقت گفتهايم»؛ لذا بايد اين نماينده فكر را به درستي نمايندگي كرد و تا حد توان آن را از شوائب و آلودگيها پيراست. مخاطب را سخني تراشيده و خراشيده عرضه داشت تا در نهايت، ارتباطي خوب، مؤثر و احترامآميز را شاهد بود.
کد مطلب: 6453
آدرس مطلب: http://titronline.ir/vdcj.iemfuqextsfzu.html?6453