روايت روسي از اظهارات آقاي احمدينژاد دربارة 11 سپتامبر
6 مهر 1389 ساعت 20:52
حالا كه رئيسجمهور ايران به اعلام حقيقت تن داده، بديهي است كه بين ايران و ايالات متحده روابط و ملاحظاتي باقي نمانده است.
تيترآنلاين - محمود احمدينژاد، رئيس جمهور ايران طي سخنراني خود از تريبون شصت و پنجمين اجلاس مجمع عمومي سازمان ملل متحد از اين سازمان خواست گروه مستقلي براي تحقيق دربارة حوادث 11 سپتامبر 2001 تشكيل دهد.
به گزارش ايراس، وي در جريان اين سخنراني اظهار داشت كه اين تحقيقات امكان در نظر گرفتن ديدگاههاي مختلف درباره اين حوادث را خواهد داد. احمدينژاد همچنين سه فرضيه را در خصوص وقوع انفجارهاي 11 سپتامبر بر شمرد، يعني نفوذ گروه تروريستي به خاك آمريكا، ترتيب دادن اين جنايت توسط بعضي مسئولين دولتي آمريكا و حمله يك گروه تروريستي در حالي كه دولت آمريكا جهت استفاده از اين حمله به نفع خود به تروريستها كمك كرده باشد. تحليلگران از مدتها قبل تأكيد داشتهاند كه سرويسهاي ويژه نيرومند و نه طالبان غارنشين افغاني، عوامل اصلي انفجارهاي 11 سپتامبر بودند. طي ده سالي كه از آن زمان، همه از فرضيه دست داشتن سرويسهاي ويژه مجهول آمريكا در حوادث 11 سپتامبر با خبر شدند. در آستانه انتخابات رياست جمهوري آمريكا، رقيبان جمهوريخواهان درباره 11 سپتامبر يك فيلم مستند خوب ساختند كه بعد از تماشاي آن، فرضيه دست داشتن سرويسهاي ويژه در آن حوادث به عنوان حقيقت و نه حدس و گمان جلوه كرد.
با اين وجود بايد توجه داشت كه دو حقيقت وجود دارد. يك حقيقت براي انسانهاي انديشمند و حقيقت «رسمي» كه از تريبونها تبليغ ميشود. اين دوگانگي در مورد انفجار مجتمعهاي مسكوني در مسكو در سال 1999 قابل اطلاق است. همه ميدانند چه كسي آن خانهها را منفجر كرد، ولي اين گونه وانمود ميشود كه شامل باسايف عامل اصلي اين انفجارها بوده است. آنچه كه در رسانههاي آزاد امكانپذير است، در سياست رسمي مجاز نيست. اگر باراك اوباما به عنوان شهروند ايالات متحده از پشت تريبون سازمان ملل خواسته بود كه سازمان ملل در انفجار خانهها در مسكو تحقيق كند، مقامات روسيه واكنش بسيار تندي از خود نشان ميدادند. شايد حتي بازماندههاي نيروهاي موشكي راهبردی را به حال آماده باش در ميآوردند. در رابطه با اظهارات رئيس جمهور ايران همين امر مشاهده شد. فكر نميكنم كه او در آستانه سفر به نيويورك تمام حقيقت درباره حوادث 11 سپتامبر را فهميده و با شتاب آن را با محافل اجتماعي جهان در ميان گذاشته باشد.
ايران، كشور نسبتاً ثروتمندي است كه ميتواند در ايالات متحده شبكه توسعه يافته جاسوسي داشته باشد. لذا تهران حتي در روز 11 سپتامبر سال 2001 چيزهايي درباره اين حوادث ميدانست و روز 12 سپتامبر 2001 در اين مورد اطلاعات فراواني داشت. ولي چرا طي اين همه مدت ساكت بود؟ آنها به اين دليل ساكت بودند كه همه بازيگران سياست جهاني به مواضع رسمي آمريكايي پايبند هستند. طرح فرضيه ديگر به معني تيره كردن روابط با ايالات متحده است كه قواعد بازي موسوم به «تروريسم بينالمللي» را طراحي و تعيين كرده است. حتي دشمنان آمريكا مانند ايران به آن قواعد بازي پايبند بودند. حالا كه رئيسجمهور ايران به اعلام حقيقت تن داده، بديهي است كه بين ايران و ايالات متحده روابط و ملاحظاتي باقي نمانده است. به زبان آوردن جملات انتزاعي عليه رژيم صهيونيستي با طرح اتهامات صريح و آشكار عليه واشنگتن فرق ميكند. به عبارت ديگر، ايراد اتهام عليه امريكا يعني در نيمقدمي اعلام جنگ قرار داشتن.
در مقابل اين اتهامات، آقاي باراك اوباما دست و پاي خود را گم كرد و نتوانست پاسخي جز «پليد» اعلام كردن اظهارات محمود احمدينژاد پيدا كند. علت دستپاچگي او واضح است: اوباما در جريان مبارزه بر سر مقام رياست جمهوري به رأي دهندگان خود قول داده بود در حوادث 11 سپتامبر هم تحقيقات به عمل آورد و اين مسلئه يكي از پايههاي مبارزه انتخاباتي او بود. با اين وجود، بعد از آنكه وارد كاخ سفيد شد، فيلم مستند عليه جمهوريخواهان را فراموش كرد. ولي ناگهان آقاي محمود احمدينژاد آن وعده را يادآور شد و از پشت تريبون سازمان ملل موضوع ممنوعه را بيان كرد. ايران بعد از اين اظهارات بايد از نظر به اصطلاح جامعة جهاني «ترقيخواه» كاملاً مطرود شود و هر گونه روابط با آن بايد تحريم شود. خروج برخي هيأتهاي نمايندگي از نشست مجمع حين سخنراني آقاي احمدينژاد مؤيدي بر اين مسئله است. آيا آقاي احمدينژاد ميفهميد كه با بيان اين كلمات پا را از برخي خطوط قرمز فراتر ميگذارد؟
به نظر ميرسد، تهران عواقب اين اظهارات را خوب ميفهمد، زيرا تا كنون سخنرانان ايراني فقط به بحث درباره يهوديان و جهان تكقطبي بسنده ميكردند. اكنون ايرانيان دقيقاً ميدانند كه در آمريكا تصميم درباره وارد كردن ضربات به ايران در هفتههاي آينده اتخاذ شده است. الآن ديگر مهم نيست رئيسجمهور ايران از كاخ سفيد تعريف كند يا آن را متهم كند. وليايالات متحده بعد از به ميان آمدن دوبارة موضوع حوادث 11 سپتامبر از نظر تبليغاتي موقعيت خوبي ندارد. اگر آمريكا جنگ عليه ايران را شروع كند، اين جنگ به ظاهر جواب به اتهامات محسوب خواهد شد و از اينجا نتيجه گرفته خواهد شد كه همه اين اتهامات حقيقت دارد.
به علاوه، براي جنگ بهانه لازم است و حالا اگر بهانهاي براي حمله به ايران به دست آيد و حتي دستوري با امضاي رئيسجمهور پيدا شود، كسي آن را باور نخواهد كرد. لذا تصادفي نيست كه باراك اوباما دست و پاي خود را گم كرد. پيشگويي آغاز جنگ جهاني در سال 2010 امر عادي شده است. ولي نشانههاي مشخص مادي تداركات جنگي نيز وجود دارد. در تابستان سال جاري مصريها با تعجب زيادي ناوگان عظيم آمريكايي را مشاهده كردند كه از كانال سوئز عبور كرد. اسراييل نيز سوخت هواپيما زياد خريده است. روسيه از صدور سامانههاي ضدهوايي به ايران امتناع كرد كه اين امر با انتقادات مقامات ايراني توأم شد. همه اين شواهد جمعاً نشاندهنده نزديك شدن پايان سريع قضيه است. اظهارات رئيس جمهور ايران نيز در واقع به معني خراب كردن آخرين پلهاي پشت سر خود و قطع اميد از ادامه مذاكرات درباره مسأله هستهاي است. به عبارت ديگر، شرايط به آستانة آغاز جنگ نزديك شده است. در آينده نزديك معلوم خواهد شد، تا جنگ جديد چه فاصلهاي داريم. در حال حاضر آمريكاييها با مسأله كره شمالي هم روبرو هستند كه آنجا هم همه تداركات جنگي انجام شده است.
نويسنده: ميخاييل سالتان، پايگاه «آژانس اطلاعاتي روسي» - ايراس
کد مطلب: 1031
آدرس مطلب: http://titronline.ir/vdcg.w9qrak9zqpr4a.html?1031