روايتي از تاريخ ؛ يک مشت احمق چاپلوس و کودن در اطراف من بودند
22 اسفند 1388 ساعت 15:09
رضا خان: يک مشت احمق چاپلوس وکودن دراطراف من بودند که بلااستثناء همه اعمال ورفتارمرا تاييد مي کردند.
تيترآنلاين - بايد عرض کنم مردم نه تنها از استعفاي رضا و رفتن او از مملکت ناراحت نشدند و در برابر مداخله متفقين براي مجبور کردن رضا به استعفا عکس العمل نشان ندادند، بلکه در کمال چشم سفيدي ابراز خوشوقتي و خوشحالي هم کردند و روزنامه ها هم که تا سوم شهريور 1320 دعاگوي رضا بودند شروع به هتاکي و فحاشي نمودند! رضا از اين تغيير حالت مردم خيلي ناراحت بود. آقاي «محمود جم» که پيرمرد سرد و گرم چشيده اي بود به رضا گفت که نبايد ناراحت باشد اين خاصيت عوام است که در ايام قدرت حکام مجيزگوي آنها هستند و در ايام ضعف پنجه به روي آنها مي کشند!
در اين مسافرت کلارمونت اسکرين از کارکنان کنسولگري انگليس در کرمان که خيلي روان فارسي صحبت مي کرد همراه ما بود و فوق العاده احترام و تکريم مي کرد و تمام تلاش و سعي او اين بود که رضا احساس راحتي کند. قرار ما اين بود که به جزيره موريس برويم.
آقاي کلارمونت اسکرين بعدها کنسول انگلستان در تهران و وزير مختار انگلستان در تهران شد و از پادشاه انگلستان عنوان پرطمطراق «سر» گرفت. رضا از احترام اسکرين خيلي راضي بود واسکرين شب ها در کابين رضا مي نشست و براي او از تاريخ ايران صحبت مي کرد. شب دوم رضا مرا هم صدا کرد تا کنارش بنشينم و داستانهاي اسکرين از تاريخ ايران را گوش کنم.
واقعاً جالب است که يک انگليسي مثل بچه هاي جنوب شهر تهران فارسي حرف بزند و بهتر از هر ايراني تاريخ مملکت ما را بداند. رضا خيلي از دامنه اطلاعات اسکرين تعجب کرده بود. يک شب به من گفت بيخود نيست که اينها بردنيا حکومت مي کنند.اسکرين علاوه بر فارسي به زبانهاي اردو که مخصوص هندي ها بود و زبان پشتو که مخصوص افاغنه بود و زبان ترکي هم خيلي عالي حرف مي زد. (با خود من ترکي صحبت مي کرد که نگو و نپرس).
چون خيلي با ما خودماني شده بود. يک شب رضا روي عرشه کشتي ازاو پرسيد چرا انگليسي ها مصرانه از او خواستند تا خاک ايران را ترک کند.
اسکرين گفت: اين کمترين تنبيهي است که لندن براي اعليحضرت رضا شاه درنظر گرفته است. ما انگليسي ها خيلي وفادار هستيم. با آنکه اعليحضرت رضا شاه نسبت به انگلستان کم لطفي کرده و در ميانه راه خود را به آلمان نزديک کردند معهذا انگلستان حاضرنشد اعليحضرت را مجازات جدي کند. اميدوارم در آينده اعليحضرت محمدرضا وليعهد جبران مافات کرده و در برابر اين گذشت و بزرگواري دولت فخيمه انگلستان خدمتگزار صادق پادشاه انگلستان باشند.
در طول سفر کلارمونت اسکرين خيلي معلومات به ما مي داد؛ تا اينکه يک روز رضا به او گفت به خدا قسم که اگر مثل تو يک نفردر دربار خود داشتم سرو کارم به امروز نمي کشيد.
يک مشت احمق چاپلوس وکودن دراطراف من بودند که بلااستثناء همه اعمال ورفتارمرا تاييد مي کردند.
رضا مطابق عادت مألوف صبح ها که ازخواب بلند مي شد به اندازه يک پشت ناخن ترياک استعمال مي کرد و ايضاً شب ها هم!
ملوانان هندي که با ترياک آشنا بودند وقتي بوي ترياک ازکابين رضا بيرون مي زد پشت درکابين ازدحام مي کردند تا از بوي ترياک کيفور شوند! کاپيتان انگليسي و يکي دو صاحب منصب عمده هم که با رضا طرح دوستي ريخته بودند به کابين او مي رفتند و يکي دوبست مي زدند.فايده اين مسافرت يکي هم اين بود که چند نفر ازخدمه «کشتي بندرا» تا رسيدن ما به مقصد ترياکي شدند! وقتي به بمبئي رسيديم به يک کشتي بزرگتر به نام «برمه» منتقل شديم.
کشتي برمه يازده هزارتني وازنظر ظاهربيشتراز دو برابر کشتي قبلي ما به نظر مي رسيد. اين کشتي عظيم متعلق به شرکت هندرسون انگليس بود که رضا هم مقداري از سهم آن را درگذشته خريده بود، و در واقع رضا از سهامداران اصلي خط کشتيراني هندرسون بود. چند نفر از پارسيان هندوستان هم جزو سهامداران اين خط کشتيراني بودند.
منبع : خاطرات تاج الملوک همسر رضا شاه
کد مطلب: 138
آدرس مطلب: http://titronline.ir/vdcficdyaw6dm.giw.html?138