آقاي رئيسجمهور، نان شب کافي نيست، مردم ميخواهند فالوده را هم بشناسند!
غلامرضا كمالي پناه
ابتكار , 9 مرداد 1390 ساعت 14:00
تکرار اين نکته که مردم به نان شب محتاج نيستند، يحتمل به قصد اميدوارکردن جامعه است، وگرنه بعيد بهنظر ميرسد که رئيسجمهورِ زيرک از واقعيتهاي موجود بيخبر باشد.
حاکمي با وزيرش به فالوده خوردن مشغول بود. در همين حين پرسيد آيا در کشور کسي پيدا ميشود که تاکنون فالوده نخورده باشد؟ وزير پاسخ داد: قربان بسياري از مردم بهسختي نان شب خود را تهيه ميکنند و اصلاً نميدانند فالوده چيست. حاکم از سخن وزير روي درهم کشيد و گفت اگر نتواني ثابت کني، به خاطر اين دروغ عزلت ميکنم. طولي نکشيد که پيرمردي روستايي را پيدا کردند و به کاخ آوردند. وزير ترتيبي داد تا در حضور حاکم براي آن روستايي فالوده آوردند.
پس از اتمام خوردن، وزير از پيرمرد سؤال کرد که هيچ ميداني نام اين چيزي که خوردي، چيست؟ روستايي جواب داد در ده ما از اين چيزها پيدا نميشود؛ ولي شنيدهام که در شهر دو چيز زياد وجود دارد: يکي مسجد و ديگري حمام است. پس اينکه خوردم حتماً يکي از اين دوتاست. حاکم با شنيدن اين حرفها سخت شرمنده شد و خود را به خاطر غفلت و ناآگاهي از وضعيت مردم بهشدت سرزنش کرد.
رئيسجمهور محترم بهتازگي ادعاي بحثبرانگيز گذشتهي خود را تکرار کرد و فرمود: «خوشبختانه با اجراي هدفمندي يارانهها و پرداخت نقدي، کسي در کشور محتاج نان شب نيست.» حاجت به بحث نيست که هدفمندي يارانهها، جراحي بزرگ و بينظير اقتصاد ايران بوده که اگرچه با خونريزي و پيامدهاي ناگواري همراه شده، باوجوداين براي نجات اقتصاد «کجدارومريز» کشورمان نياز و بايسته بوده است. اينکه کمتر دولتي حاضر شده اينگونه با بيپروايي و بهجانخريدن همه نقدها و نقها و نارضايتيها دست به چنين کار هولناکي بزند، بر کسي پوشيده نيست. بيترديد همهي ايرانيان از موافق و مخالف، آرزوي موفقيت اين طرح را دارند و جسارت ناخدا را در به پيشراندن کشتي امور در درياي طوفاني و در ميان گرداب هايل و شب تيرهي حوادثِ پيشبينيناپذير تحسين ميکنند. اما در کنار همهي هنرمنديها، عيوب و نارساييهاي عياني وجود دارد که اين سخن رئيسجمهور محترم را به چالش ميکشد.
واقعيتهاي ملموس زندگي مردم بسيار روشنتر و گوياتر از آن است که بتوان آنها را انکار کرد. نگارنده چند ماه پيشتر در همين روزنامه پيشبيني کرد که اجراي اين طرح ميتواند براي دولت گرز سام باشد يا پاشنه آشيل. هرچند که قلباً دوست نداشتيم دومي باشد، اما همانگونه که نويسندهي روزنامهي کيهان چندي پيش نوشت، هُرم تورم و گراني اين طرح ميتواند «برفانبارها» را آب کند. منظور نويسندهي محترم از برفانبارها، هجدهميليون رأي از بيستوچهارميليون رأي آقاي احمدينژاد است و آن ششميليون را هم اصولگرايان واقعي و ثابت و تأثيرگذار بهشمار آورده که نقش راهبردي و زمامداري سايرين را برعهده دارند.
ممکن است اين تعبير اهانت به اکثريت مردم تلقي شود؛ اما نکته درستي در سخن آن نويسنده هم هست؛ يعني درد ناشي از خونريزي و عوارض اجراي طرح رفتهرفته بيشتر و بيشتر و اثر مسکّن يارانهي نقدي هم کمتر و کمتر ميشود. تکرار اين نکته که مردم به نان شب محتاج نيستند، يحتمل به قصد اميدوارکردن جامعه است، وگرنه بعيد بهنظر ميرسد که رئيسجمهورِ زيرک از واقعيتهاي موجود بيخبر باشد. همچنين اگر «نان» در معناي حقيقي آن مدنظر رئيسجمهور باشد، فاجعه است. سؤال ميشود که پول قبضها هم به کنار، آيا اين خانوادهها اجاره مسکن ندارند؟ بچههايشان شير و لبنيات نميخواهند؟ دوا و دکتر چه ميشود؟ در حسرت ميوهجات و شيرينيجات سماق بمکند؟ بهجاي تحصيل به گدايي و دستفروشي روي آورند؟ کفش و لباس را چگونه تهيه کنند؟ گوشت و مواد پروتئيني نياز ندارند؟ حسرت تفريحات را به گور ببرند؟ شويندهها و مواد بهداشتي و... چه ميشود؟
آقاي رئيسجمهور، فقر و بيکاري سرچشمهي اغلب ناهنجاريها و بيماريهاي اجتماعي است. نان بدون قاتق حرمت خانوادهها و عزت مرد خانه را لگدمال کرده است. چندي پيش، کهنمردي در تاکسي ميگفت: مرگ صد شرف دارد بر اين زندگي خفتبار.
پيرمرد با لحني محزون ادامه داد که شب وقتي به منزل ميروم، به بهانهي خستگي به رختخوابم ميروم و پتو را رويم ميکشم و از ته دل اشک ميريزم؛ زيرا شرمندهي زن و فرزند بودن بسيار دردناک است. از اين دسته آدمها در جامعهي ما کم نيست. يکي هم براي تأمين نان شب خود، به سرقت دست ميزند و ميگويد: «الضروريات تبيح المحظورات»؛ زيرا کار شرافتمندانهاي نيست که بتواند شکم بچههايش را سير کند. از طرف ديگر، بسياري از زنان بدسرپرست يا بيسرپرست براي تأمين نان شب بچههايشان يا اجارهلانههايشان، از سر اجبار به تنفروشي روي ميآورند؛ زيرا نهادهاي دولتي و حمايتي نتوانستهاند آنان را تحت پوشش خود قرار دهند و کار شرافتمندانهاي هم برايشان وجود ندارد.
آقاي رئيسجمهور، قصد سياهنمايي نيست، بلکه بيان واقعيتها براي حل مشکلات جامعه است. اينکه هيچکسي در اين کشور با شکم خالي نخوابد، افتخارآميز نيست.
همهي مردم آرزو دارند که زندگي خوبي داشته باشند. مردم هم مانند مديران ارشد خود دوست دارند تفريح سالم، لباس زيبا، خورشت مفيد، ميوه مرغوب و... در اختيار داشته باشند. آنان هم از زندگي توقع دارند و اين حق همه است. به گفته يک فيلسوف معروف «ديگري هم بهاندازهي خود ما حقيقي، واقعي و خاص است. زندگي براي او هم مانند شما مثل نور، روشن و مثل آتش، گرم است. دردها براي او هم مانند شما نفرتانگيز و لذتها بههمان اندازه شيريناند.»
آقاي رئيسجمهور، زير پوست جامعه برويد و دقيق شويد و ببينيد که چگونه آتشفشان خشونت و عصبيت فوران کرده، سيل بنيانکن فروپاشي خانوادهها به راه افتاده و خروشان است. معنويت و اخلاق و عشق يخ زده است، غول گراني و تورم آبرو و کرامت مردم را بلعيده است. گلهاي اعتمادِ بههم، پژمرده و جامعه به خارستان دروغ، تهمت، بياعتمادي و کلاهبرداري تبديل شده است.
در پايان ميدانيم سرتان شلوغ است؛ زيرا ادارهي کشوري هفتادميليوني که هرکس در آن ساز خود را ميزند، کار آساني نيست. با اينکه شما را دوست داريم؛ اما بدانيد که نان شب براي اين مردم خوب کافي نيست. آنان ميخواهند فالوده را هم بشناسند.
کد مطلب: 2868
آدرس مطلب: http://titronline.ir/vdcf.vd0iw6dccgiaw.html?2868