تيترآنلاين - سايه تكدي‌گري برتصوير روشن پايتخت - نسخه قابل چاپ

سايه تكدي‌گري برتصوير روشن پايتخت

ايران , 13 شهريور 1389 ساعت 11:40

كل درآمد يك گدا در روز، ممكن است در حالت خوشبينانه به 20 يا 30 هزار تومان برسد و كل درآمد ماهانه او بين 600 تا 900 هزار تومان مي‌شود


تيترآنلاين - دو ‌تايي كنار ديوار آجري پياده‌رو، نبش ميدان نشسته‌اند. پسر كه 20 ساله مي‌نمايد سر بر شانه زن ميانسال گذاشته است. صورت زن، درياي غم و رنگ پسر زرد و نزار است. يك ساعتي از افطار گذشته است. ناخودآگاه روبه‌رويشان پا سست مي‌شوي. بغضت مي‌گيرد. بالاخره اراده‌ات را جمع مي‌كني و راه مي‌افتي. نرفته برمي‌گردي، روبه‌رويشان مي‌نشيني به نگاه. صداي فس‌فس بيني و گلوي پسر جوان نشان مي‌دهد كه بيمار است. كاري جز پرسيدن نداري.

-‌ مادر و پسرين؟
پسر همان طور كه سر روي شانه زن دارد، با ريتم يك‌دم و بازدم فس‌فس چشم باز مي‌كند و مي‌بندد.
-‌ ببخشين مزاحم شدم (همزمان دستت 500 توماني تا شده را تو دست پسر مي‌گذارد)، چرا اينجا نشستين؟
پسر دوباره چشم باز مي‌كند، اين بار رو به اسكناس. پوزخند مي‌زند. پانصدي دوم را كف دستش مي‌گذاري، دستش را بالا مي‌آورد، اسكناس‌ها را مي‌بوسد و جلو سينه زن مي‌گيرد.زن اسكناس‌ها را بر مي‌دارد، او هم مي‌بوسد و لاي لباسش مي‌گذارد. دوباره، اين بار از زن مي‌پرسي:
-‌ مادر و پسرين؟ چرا اينجا نشستين؟
زن پاسخ مي‌دهد:
-‌ بله، مادر و پسريم.
و انگار كه تا به‌حال بارها به اين سؤال بي‌ربط پاسخ داده باشد ادامه مي‌دهد:
-‌‌ بيكاريم، بي پوليم، مريضيم، گرسنه‌ايم، مجبوريم جلوي مردم دست دراز كنيم. از كمكت ممنونيم، خدا خيرت بده...
بقيه حرف‌هايش را نمي‌شنوي. تكرار مكررات است. يك ساعت ديگر، از همان مسير برمي‌گردي. به نبش آجري ميدان كه مي‌رسي، آن صحنه رمانتيك سر بر شانه پسر و مادر را نمي‌بيني. حالا خش‌خش جاروي كارگر شهرداري به‌جاي صداي فس‌فس بيني پسر 20ساله گوش را پر مي‌كند. حالا دقايقي مي‌ايستي و فكر مي‌كني: كجا رفتند؟ چقدر پول نصيب‌شان شد؟ فقير واقعي بودند يا گدا‌هاي حرفه‌اي؟ مادر و پسر بودند يا همكار؟ چرا من به آنها پول دادم؟ حالا پول مرا به ارباب‌شان مي‌دهند يا خرج خودشان مي‌كنند؟ و...
سؤالات پي‌در پي به سراغت مي‌آيد چون نمي‌داني ماهيت كاري كه آن دو نفر مشغولش بودند و كمكي كه تو كردي چه بود. حسرت مي‌خوري كه چرا بيشتر سؤال پيچ‌شان نكرده‌اي و بالاخره مي‌گذري و مي‌روي پي كار خود. اما اين، تنها يكي از صحنه‌هايي است از گدايي در شهري كه ساعات زيادي از شبانه‌روزت را در خيابان‌ها و معابر آن مي‌گذراني.
خيابان‌هاي پولساز پايتخت
چه اهميتي دارد كه حالا بنويسيم گدايان در روز چقدر پول در مي‌آورند؟ مي‌نويسيم تهران شهري است كه در آن گداها هم پول در مي‌آورند، تقريباً بدون زحمت. اگر گدايي را يك شغل ببينيم (ظاهراً از نظر مديريت شهري چنين است چون هيچ اقدامي براي مبارزه با آن نمي‌شود) چه كسي اين شغل را به رسميت بشناسد، چه نشناسد گداها هم مثل دارندگان بقيه مشاغل براي كار خود فكر مي‌كنند. آنها هميشه در حال فكر كردن و ابتكار هستند. هميشه فكر مي‌كنند كه چگونه كار خود را رونق ببخشند. گداهاي تهران به تعداد سواران و پيادگان خيابان‌ها مشتري دارند. آيا مشتري واژه مناسبي است؟ آيا آنها كالا يا خدماتي عرضه مي‌كنند و مردم چيزي از آنها مي‌خرند؟ گدايان هر لحظه در اين فكرند كه اعتبار و اعتماد فروخته شده خود را چگونه بازيافت كنند تا بتوانند آن را يكبار ديگر به مردم بفروشند.
به‌گفته دكتر قاضي پژوهشگر علوم اجتماعي در اين باره مي‌گويد:«كساني كه گدايي مي‌كنند كالاي مهمي را در ويترين شغل خود مي‌گذارند كه فقط يكبار مي‌توان آن را فروخت اما صد بار مي‌توان آن را رنگ كرد و در ويترين گذاشت.»
گداها با زحمت پول در مي‌آورند چون بعد از فكر كردن و طراحي راهي كه اعتماد عابران را جلب كنند، در شهر راه مي‌افتند. آنها كيلومتر‌ها در تهران پياده‌روي مي‌كنند تا دستي را كه جلو ديگران مي‌گيرند خالي بر نگردد. تعريف قضيه اين است: «من فقيرم، كار ندارم، بنابراين تو از پولي كه از كار كردن به‌دست مي‌آوري به من بده.» گاهي البته صفحات حوادث رسانه‌ها، خبري را مبني بر دستگيري يا لو رفتن گداهاي ميليونر منتشر مي‌كنند يا ناگهان دوربين تلويزيون از خانه اشرافي پيرمردان گداي بنز سوار تصاويري نشان مي‌دهد، اما اقتضاي شغل گدايي، تظاهر به فقر است. تصوير فقر چشم عابران را پر كرده تا زشتي شغل گدايي و دست دراز شده گدا ديده نشود.
گلورزي كارشناس ارشد مديريت شهري در اين باره مي‌گويد: «شك نكنيد كه تصوير گدايي كردن يك هموطن در خيابان‌هاي پايتخت، تصوير قشنگي نيست. شايد بتوانيم به تصاوير ترافيك يا خرابي آسفالت‌ها يا نماي زشت ساختمان‌ها در تهران عادت كنيم اما در تصاويري كه با عواطف ساكنان پايتخت سر و كار دارد بايد حساس باشيم.»
دكتر آقا‌جاني استاد دانشگاه و پژوهشگر علوم اجتماعي معتقد است: «بسياري از خانواده‌ها فرزندان خردسال خود را از خيابان‌هايي كه گدايي مستقر دارد عبور نمي‌دهند چون نمي‌دانند درباره تصويري كه فرزندشان مي‌بيند چه پاسخي بدهند. آسيب اجتماعي كه عمل گدايي و وجود توده گداها در شهر به پايتخت مي‌زند بسيار بيشتر از آن چيزي است كه در ظاهر ديده مي‌شود. گدايي خود يك آسيب اجتماعي است اما بر پيكره اعتماد جامعه نيز آسيب مي‌زند. نخستين آسيب اين كار، اين است كه چرا در پايتخت ثروتمندي، بايد چنين شيوه‌اي براي پول درآوردن رواج داشته باشد. دومين آسيب آن از بين رفتن اعتماد مردم است چون مردم به‌دليل احساسات انساني و اجر اخروي قصد دارند به افراد فقير كمك كنند اما حرفه گدايي و گدايان حرفه‌اي، دست كمك‌كنندگان را سست مي‌كند.»
چرا پول مي‌دهيم؟ چرا ندهيم؟
دقيقاً هر بار كه گدايي روبه‌روي شما سبز مي‌شود، چه به او پول بدهيد، چه ندهيد هميشه با خود درگيري پيدا مي‌كنيد كه چرا پول بدهم؟ چرا ندهم؟ ظرف كمتر از يك ثانيه سيل دلايل پول دادن و ندادن به گداها در مغزتان رديف مي‌شود و تا برآورد شما از درستي پول دادن و ندادن نتيجه بدهد، گاه ضمير ناخودآگاه شما بدون هماهنگي با ذهنتان، دستور پول دادن يا رفتن و توجه نكردن را صادر مي‌كند. بعد، شما مي‌مانيد و حسرت كه كاش به او كمك مي‌كردم يا كاش پول خود را هدر نمي‌دادم و به فقير واقعي مي‌دادم.
بعضي افراد در مواجهه با گدايان، رد مي‌شوند و هيچ پولي نمي‌دهند، برخي در ظاهر و رفتار گدا دقت مي‌كنند بلكه بهانه‌اي براي اعتماد كردن پيدا كنند و از اين طريق صدقه‌اي بدهند، برخي كمي گفت‌وگو مي‌كنند و پولي مي‌دهند و عده‌اي ديگر، براي خود معيارهايي دارند و براساس آن به گدايان كمك مي‌كنند. براي نمونه شهروندي كه هميشه به گداهاي مسن كمك مي‌كند،مي‌گويد: «اگر پيرمرد فرتوت و از كار افتاده‌اي از من تقاضاي كمك كند، چه معلول باشد چه سالم، چه واقعاً فقير باشد چه گداي حرفه‌اي، به او كمك مي‌كنم چون فكر مي‌كنم براي امثال او راه ديگري براي امرار معاش وجود ندارد. من خودم با اين‌كه جوانم به سختي كار مي‌كنم و لقمه ناني درمي‌آورم چطور مي‌توانم به پيرمرد يا پيرزني فرتوت توجه نكنم و فكر نكنم كه او احتياج دارد؟»
امكان ميليونر شدن يك گدا
حالا كه مديريت شهري با وجود يك انبار پر از مصوبه، براي گدايي گدايان فكري نمي‌كند نگاهي به يكي از حواشي گدايي خالي از لطف نيست.
اگر گدايي در شبانه روز 10 ساعت كار كند و در هر ساعت دو هزار تومان به‌دست بياورد چه اتفاقي مي‌افتد؟ شايد هم بيش از دو هزار تومان كسب كند دكتر قاضي مي‌گويد: «عامه كساني كه مي‌خواهند به گدا پول بدهند، هدفشان از سر باز كردن او است و به همين دليل پول خرد يا اسكناس كم رقم مي‌دهند.» از سكه 25 توماني شروع مي‌شود تا اسكناس 200 توماني و برخي 500 به بالا هم مي‌دهند.
كل درآمد يك گدا در روز، ممكن است در حالت خوشبينانه به 20 يا 30 هزار تومان برسد. اگر گداي باندي نباشد و ناچار نباشد كه به رئيس خود كميسيون بدهد كل درآمد ماهانه او بين 600 تا 900 هزار تومان مي‌شود و احتمال اين وجود دارد كه در انتهاي سال، چنين گدايي هم ميليونر شود.


کد مطلب: 867

آدرس مطلب: http://titronline.ir/vdcebf8vijh8p.9bj.html?867

تيترآنلاين
  http://titronline.ir