عطش جنسی در جامعه ما، بیشتر مسئله متأهلین است تا مجردین
گفتگو با دکتر محمدتقی کرمی
مهرخانه , 2 آبان 1392 ساعت 9:47
فرهنگ جامعه ما عینیتهای مدرن را میپذیرد، اما ارزشهای مدرن را نمیپذیرد. در نتیجه مجرم درست میکند. وقتی مجرم درست کرد، فضای مجرمانه نیز ایجاد میکند
دکتر محمدتقی کرمی، عضو هیئت علمی گروه مطالعات زنان و معاون اداری دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی است. وی در حوزه مسائل مربوط به زنان و جوانان، مطالعات و پژوهشهای زیادی داشته است. در این مصاحبه جهت بررسی این امر که اساساً ما با مسئله شدن "امر جنسی" مواجهیم یا خیر، چرایی و پیامدهای آن، با ایشان به گفتگو نشستیم.
- به عنوان اولین سؤال بفرمایید ما اساساً میتوانیم از امر جنسی به عنوان یک مسئله در جامعه اکنون ایران نام ببریم؟
این مسئله که "امر جنسی" آیا در جامعه ما "مسئله" شده است یا خیر؟ و اینکه ذهنی است یا عینی؟ همگی سؤالاتی که باید در مورد آن پژوهش شود تا بتوانیم با داشتن اطلاعات کافی، کمی و کیفی در مورد آن اظهارنظر کنیم. بر همین اساس به نظر من شاید یک مقدار برای گفتن اینکه امر جنسی "مسئله" جامعه ماست، زود باشد، اما میتوانیم بگوییم نشانههایی وجود دارد که امر جنسی در حال حاضر "دغدغه و معضل" جامعه ماست. این التهاب جنسی نشانگانی دارد که در سطح بازنمایی ذهنی و زبانی در جامعه ما وجود دارد. برای مثال اگر بخواهم به چند نمونه از این نشانهها اشاره کنم، شامل این موارد میشود:
در یک جامعه اهل طنز مثل جامعه ما بیشتر شوخیها، حول "امر جنسی" میگردد. حتی طنز سیاسی و اخلاقی و جالبتر از آن گاهی نصیحتهای اخلاقی حول این محور شکل میگیرد. برای اینکه این موضوع واضحتر شود، من چند مثال میزنم. سینمای طنز 10 سال اخیر را که بررسی کنیم، ملاحظه میکنیم، شوخیهای جنسی ابزار مهمی برای خنداندن مخاطب شده است، که البته بیشتر هم مخاطب این طنزها مردان هستند. گرچه اخیراً به شخصه مشاهده کردم که از اشارههای جنسی در فیلمهای طنز، زنان بیشتر میخندند و واکنش نشان میدهند، که این نشان دهنده این امر است که این طنزهای جنسی برای مردان عادی شده و دیگر خندهدار نیست، اما در عوض تازه برای زنان جذاب شده است.
اما باید اشاره کنم که مسئله امر جنسی در جامعه ما عمیقتر از این است و تنها در قالب فیلمهای طنز نمیگنجد. دومین نشانهای که باید به آن اشاره شود، پوششهاست که امروزه به سمت ابراز نشانگان جنسی میرود. توجه داشته باشید که بین عریانی و ابراز نشانگان جنسی در پوشش و بدن تفاوت وجود دارد. مثلاً بسیاری از کسانی که تجربه سفر یا زندگی در غرب را دارند، معتقدند در حالیکه زنان غربی پوشش به مراتب بازتری دارند، اما پوششان نشانگان جنسی را به همراه ندارد، اما ما در جامعه خود شاهدیم که زنان جوان و متأهل خیلی بازاندیشانه و آگاهانه در حال استفاده از نشانگان جنسی هستند و آنها را در پوشش و آرایش خود نشان میدهند. نوع پوششها، میمیک چهره، استفاده از وسایل تزیئنی جانبی و زیورآلات پلاستیکی و خاص، راه رفتن، آرایش صورت و... همگی سمبلهایی هستند که در حال فاصله گرفتن از تیپ رایج زنانه بوده و این پوششها را جهتدار میکند.
سومین نشانه اقبال خانوادههای ایرانی به سریالها و فیلمهایی است که تابوشکن هستند. سریالهایی مانند حریم سلطان و ویکتوریا که ظاهراً مضمون خاصی ندارند و با سیل مخاطب و اقبال عمومی روبهرو میشود، اما به صورت زیرپوستی در حال انتقال انواع معانی و مضامین تابوشکن و هنجارشکن در حوزه خانواده و روابط خارج از خانواده است و دقیقاً بخاطر همین زیرپوستی بودن هم به مراتب مؤثرتر هستند.
نشانهها در این زمینه بسیار است، اما برای جلوگیری از مطول شدن سخن، من تنها به یک مورد دیگر اشاره میکنم و آن نگاهی به وضعیت کلی جامعه در فضاهای عمومی است. اگر دوربینی در یکی از این فضاهای عمومی کار گذاشته شود، ملاحظه میکنیم با چه میزان ابراز نشانگان جنسی در جامعه مواجهیم. برای مثال کافی است در یک واگن مترو یک خانم بدحجاب داخل شود. تمام فضا تحتتأثیر وی قرار گرفته و نگاهها به سمت او میرود. حتی کسی که میخواهد نگاهش را کنترل کند و خود را بیتفاوت نشان دهد، دارای نوعی بیتفاوتی آگاهانه است که عمداً سرش را طرف دیگر میگیرد، برای جلوگیری از تداخل نگاه. یعنی ما بیتفاوتی طبیعی نمیبینیم و کل جو در حال واکنش نشان دادن به آن خانم است.
بر اساس همه این مباحث میتوانیم نتیجهگیری کنیم که در جامعه ایران ما دچار معضل در زمینه "امر جنسی" هستیم.
- مسئله یا همانطور که جنابعالی اشاره کردید، دغدغه امر جنسی در حال حاضر بیشتر زنان را درگیر کرده یا مردان؟ چه گروههای سنی و طبقاتی بیشتر با آن مواجهند؟
اتفاقاً آنچه "امر جنسی" را بیشتر تبدیل به معضل کرده است، همین موضوع درگیری "طبقه متوسط" با این قضیه است. ببینید گاهی میگوییم فلان مسئله، مسئله جوانان مجرد است یا کارگران دور از خانواده یا ....، اما وقتی میگوییم مسئله امر جنسی، مسئله طبقه متوسط است، یعنی مسئله دیگر مجرد و متأهل و زن و مرد ندارد. به این معنا که این قضیه کل خانواده را در طبقه متوسط درگیر کرده است.
اهمیت و خاصبودگی این موضوع هم از آنجا ناشی میشود که ارزشهای و هنجارهای طبقه متوسط در جوامع مدرن، ارزشها و هنجارهای مسلط در جامعه هستند؛ یعنی طبقه متوسط گروه مرجع بوده و تغییر اخلاقیات و نگاههای آنان بر کل جامعه تأثیرگذار است. در واقع الگوهای آنان بلافاصله در جامعه منتشر میشود. برای مثال بحث مربوط به پوششهای تغییریافته و سرشار از نشانگان جنسی که قبلاً عرض کردم، محصول همین طبقه متوسط است که در حال حاضر به الگوی رایج سبک زندگی بسیاری از زنان و دختران تبدیل شده؛ الگویی که به زعم من کاملاً آگاهانه و بازاندیشانه انتخاب میشود.
- دغدغه شدن امر جنسی در میان خانوادههای طبقه متوسط دقیقاً دارای چه معنا و مصداقی دارد؟
در این زمینه تقریباً میشود گفت، "مسئله ارتباطات بیرون از خانه" مسئله اصلی خانوادههای ما در حال حاضر است، که آن هم مربوط به خانوادههای میانسال است. خانواده میانسال هم شامل زوجهایی میشود که 5 سال از شروع زندگیشان گذشته و تا 50 و 60 سال را هم شامل میشود. این موضوع را از کجا میتوان فهمید؟ از نگرانی زنان نسبت به ارتباطات خارج از خانه همسرانشان، از تجربه شخصی افرادی که به راحتی میگویند دیگر از دیدن روابط خارج از خانواده فلان دوست و آشنا متعجب نمیشویم و تازه اینکه بعضاً نه با یک نفر بلکه با چندین نفر این ارتباطات مشاهده میشود.
ضمن آنکه این مسئله در گذشته یک وجه جنسیتی هم داشت و مردانه تلقی میشد، در حالیکه الان ابعاد بیشتری پیدا کرده و آقا و خانم هر یک با کسی بیرون از خانه هستند.
نشانه دیگر این موضوع همان بحث اقبال خانوادههای ایرانی به سریالها و فیلمهای تابوشکن است که پیشتر به آن پرداختم. وقتی میبینیم که نشانگان جنسی در این فیلمها و سریالها در خانوادهها نه تنها مورد اقبال قرار میگیرند، بلکه مورد بحث و گفتگو هم واقع میشوند، به میزان عادی شدن آن پی میبریم. موضوعی که در زمینه تربیت نسل بعد، به واقع نگرانکننده است. وقتی بچههای ما با این مضامین و در این فضا بزرگ میشوند، در آینده اساساً جور دیگری نمیتوانند فکر کنند و چنین رفتارهایی برایشان کاملاً عادی و معمول میشود.
- در کنار بحث روابط خارج از زناشویی و عادیشدن بسیاری از سریالهای ماهوارهای که جنابعالی ذکر کردید، امروزه با موضوعی به نام روابط همخانگی (cohabitation) هم رو به رو هستیم و با وجود آنکه در این باره حتی آمار حدودی هم وجود ندارد، اما تجارب شخصی افراد از زندگیهای اطرافشان نشان میدهد، چنین پدیدهای شکل گرفته و در حال رشد میان جوانان است. از نظر شما این مسائل اساساً چگونه در جامعهای با پیشینه سنتی و مذهبی رواج یافته و واکنش خانوادهها و جامعه نسبت به آن چگونه خواهد بود؟
ببینید اینکه چگونه این اتفاق در جامعه سنتی و مذهبی افتاده، دلایل زیادی دارد که اینجا تنها به چند مورد آن اشاره میکنم. برای مثال ما چه تعداد دختر بالای 30 سال مجرد در حال حاضر داریم؟ یعنی از متولدین 58 تا 64 (ضمن اینکه ما از متولدین قبل از سال 58 هم دختر مجرد داریم، اما من فعلاً همین رده سنی را لحاظ میکنم(. در این میان با کنار گذاشتن افراد خاص (یعنی دخترانی که اساساً میلی به ازدواج ندارند) باید بررسی کنیم چه تعداد دختر مجرد وجود دارد که با گذران هر روز شانس ازدواج را بیشتر از دست میدهند. عددی که به نظر من حدود یک میلیون نفر است.
خود این مسئله میتواند موضوع ما را پیچیدهتر کند. این تعداد دختر که جامعه نسبت به آنها تغافل کرده است، جمعیت کمی نیستند و باید نیازها و شرایطشان مورد بررسی قرار گیرد. برای مثال اگر از این 1 میلیون نفر تنها 10 درصد بر صراط تقوا و پرهیز نباشند، این رقم میشود 100 هزار نفر.
همچنین تأکید میکنم که منظور من این نیست که این عده خدای نکرده دچار فحشای رسمی میشوند، بلکه میخواهم به این موضوع اشاره کنم که این تعداد دختر مجرد همین که خانوادهای را در معرض آسیب قرار میدهند، خود مسئله بودن آن و اهمیت پرداختن به آن را مشخص میکند.
از طرف دیگر امسال 140 هزار واقعه طلاق داشتیم. ضمن آنکه سالهای گذشته هم در همین حدود کمی کمتر آمار طلاق داشتیم. حالا لازم است آمار تمام زنان و مردان مجرد در اثر طلاق یا فوت همسر (زیر 40 سال در زنان و زیر 55 سال در مردان) را جمعآوری کرده و در کنار آمار دختران مجرد بالای 30 سال قرار دهیم. همچنین باید اشاره کنیم به جوانانی که مأیوس از ازدواج نیستند، اما در حال حاضر مسئلهشان ازدواج است.
حال در کنار تمام این آمار باید توجه کنیم به فرهنگ جامعه خودمان که با این آمار و ارقام چگونه برخورد میکند. واقعیت این است که فرهنگ جامعه ما عینیتهای مدرن را میپذیرد، اما ارزشهای مدرن را نمیپذیرد. در نتیجه مجرم درست میکند. وقتی مجرم درست کرد، فضای مجرمانه نیز ایجاد میکند. حالا این عینیتهای مدرن چیست؟ تحصیلات عالی و اشتغال زنان، آمار بالای طلاق و سن ازدواج بالا همگی از جمله همین عینیتها و واقعیتهای مدرن است که در جامعه ما پذیرفته شده، اما ارزشهای مدرن منطبق با آنها که پیامدهای خواه و ناخواه آن است، پذیرفته نمیشود. همخانگی و روابط عرفی جوانان پیش از ازدواج از همان ارزشهایست که جامعه نمیپذیرد و آن را به مثابه یک معضل مینگرد. در حالی که در غرب این روابط عرفی به عنوان نوعی از ازدواج پدیرفته شده و به شکل معضل نگریسته نمیشود.
نکتهای که من میخواهم اشاره کنم این است که وقتی در جامعه ای عینیتها در معرض تغییر است و پذیرفته هم میشود، اما فرهنگ همزمان تغییر نمیکند و ارزشهای مدرن با همان روند پذیرفته نمیشود، در ذهنیتها مجرم درست میشود. این فضای مجرمانه پیشرونده است. برای مثال من اگر روابط همبالینی (cohabitation) را جرم بدانم، وقتی مدتی به همین روال زندگی کردم، تفکری شکل میگیرد که ما را به آستانه جرمهای بعدی نزدیکتر میکند و به اصطلاح فرد احساس میکند دیگر آب از سرش گذشته و خودش را نیز به مثابه یک مجرم در نظر میگیرد که پس از انجام جرم اولیه (روابط همخانگی) حالا دیگر هر کاری میتواند انجام دهد.
بنابراین به این نتیجه میرسیم که ما عینیتها را پذیرفتیم، ولی به درست یا به غلط بر فرهنگ خودمان همچنان اصرار میورزیم. حالا این فرهنگ هم ابعاد درست دارد و هم ابعاد غلط، اما مسئله اینجاست که این عینیتها به تدریج یک سبک زندگی را ایجاد کرده و بسطش میدهند که نتیجه آن میتواند درست کردن مجرم در اذهان افراد جامعه و ایجاد فضای مجرمانه باشد.
- به لحاظ پیشینهشناسی، دلایل شکلگیری دغدغه شدن امر جنسی در جامعه امروز ما چه عواملی میتواند باشد؟
خب دلایل زیادی را در این باره میتوان بیان کرد. یکی میتواند همان بحث دوران گذار جامعه باشد. البته بنده دوران گذار را به معنای فلسفی آن در نظر نمیگیرم؛ یعنی نه به آن مفهوم ایدئولوژیک آن که مدرنیته امانتی است که ما در راستای رسیدن به آن باید این دوران گذار را طی کنیم و در آستانه رسیدن به آن هستیم، بلکه به این معنا که به آن اشاره میکنم که، آنچه در جامعه ما در حال رخ دادن است، در بسیاری از کشورهایی که مثل ما تجربه مدرنیته داشتند، حداقل وجوهی از آن اتفاق افتاده است. ضمن آنکه جامعه ایرانی خاصبودگیهایی نیز دارد که به آنها اشاره خواهیم کرد.
اما دلیل دوم میتواند این باشد که به هر حال جامعه ما در حال تجربه "تجارب" جدیدی است. به لحاظ جمعیتی ما در حال تجربه نوع جدیدی از ساختار جمعیتی هستیم که به شدت بر مسائل فرهنگی و اجتماعی جامعه تأثیرگذار است و در سؤال قبل بنده به نکاتی از آن اشاره کردم. نظریهای که شخصاً در این زمینه مدتهاست روی آن کار میکنم و در حال بسط آن هستم، موضوع "تأثیر گروههای سنی بر بالانس فرهنگی" است. من معتقدم وقتی یک خانواده بزرگ را در نظر میگیریم (به عنوان نمونهای که در نهایت بتوان آن را به جامعه تعمیم داد)، به عنوان یک هرم در شکل معمول دارای قاعده پهن است که به تدریج کوچک میشود تا در نوک آن کاملا ًباریک شود. اگر این شیب هرم جمعیتی تند نباشد، طبقات و لایههای جمعیتی این هرم همدیگر را بالانس میکنند؛ به این معنا که طبقه مسن و سالمند یک خانواده یا جامعه تمایل به ثبات ارزشها و محافظهکاری دارند. طبقات میانی مسائل اقتصادی و تثبیت شرایط زندگی برایشان مهمتر است و هر چه پایینتر بیایم، شور و حال و احساسات جوانی بیشتر مطرح میشود.
در شرایط نرمال دغدغههای هر لایه جمعیتی توسط لایه دیگر بالانس میشود. بدین ترتیب که لایه بالاتر این هرم محافظ ارزشها بوده و اجازه هنجارشکنی به جوانان را نمیدهند. لایههای میانی هم لایههای بالا را تعدیل میکنند و هم لایههای پایین. لایههای پایین نیز به طبقات بالا شور و انگیزه میدهند و در نهایت جامعه دارای وقار میشود. اجتماعیشدن و جامعهپذیر شدن در این جامعه به راحتی اتفاق میافتد و ارزشها تثبیت میشوند، اما اگر یک گروه جمعیتی یک باره نامتناسب رشد کند- در هر لایه این هرم که باشد- مسئلهساز میشود؛ چراکه ارزشهایش را به طبقات بالایی و پایینی منتقل میکند. در این حال نه تنها ارتباط سیال و متوازن میان طبقات برقرار نمیشود، بلکه این یک طبقه ارزشهایش را به دیگر طبقات تحمیل میکند.
این نگاه که بنده قبلا هم آن را در دیگر مصاحبهها عنوان کردهام، در واقع یک نگاه فرهنگی به مسئله جمعیتشناسی ایران طی سالهای اخیر است. حالا اگر بخواهیم آن نظریه "تأثیر گروههای سنی در بالانس فرهنگی" را در جامعه خودمان مصداقی مورد بررسی قرار دهیم، باید به عقب برگشته و مسائل جمعیتی را از سال 58 دنبال کنیم. در آن سال جامعه ما دچار یک انفجار جمعیتی شد که تا سال 66 ادامه داشت و منجر به پهن شدن بیش از اندازه قاعده هرم جمعیتی شد. این لایه پرجمعیت به همین منوال در هرم جمعیتی بالا آمد و ارزشها و مسائل و دغدغههای خودش را به کل جامعه و دیگر طبقات بالا و پایین در سطوح عینی و گفتمانی بسط داد و تحمیل کرد.
مصداقیتر اگر بخواهیم به مسائل این قشر نگاه کنیم، میبینیم با ورود این لایه جمعیتی به مدرسه، کمبود مدارس به ترتیب در مقاطع دبستان و راهنمایی و دبیرستان دغدغه اصلی جامعه شد و سپس کنکور و ورود به دانشگاه با بحران مواجه گردید و در نهایت با ورود این طبقه پرجمعیت به دوران جوانی، روابط دختر و پسر و ازدواج مشکل امروزه ما شده است.
با مروری کنیم بر سینمای دوران آقای خاتمی در حدود 10_12 سال پیش، خواهیم دید این سینما تماماً به مسائل دختر و پسر میپرداخت. موضوعی که ناشی از خواست زمانه بود. زمانهای که جامعه را با حدود 8 تا 10 میلیون دختر و پسر بین 15 تا 25 سال رو به رو کرده بود و سینمای آن دوران هم به ناچار رویکردی مطابق با همین جبر اجتماعی داشت. وقتی کارگردان و مخاطب از همین نسل هستند، بعید نیست که مسائل و دغدغههای خودشان به عنوان بزرگترین لایه جمعیتی در هرم را، به کل جامعه تحمیل کنند.
همچنین در مصاحبه دیگری 10 سال پیش عنوان کردم که دغدغه سینمای ما در 10 سال آینده موضوع "خیانت" خواهد بود. چرا؟ چون این نسل پس از مسئله "روابط و دوستیهای دختر و پسر" وارد مرحله ازدواج میشوند و از آنجایی که همچنان تا سالها (15 تا 20 سال پس از ازدواج) هم افراد در مرحله التهاب جنسی هستند، و از طرف دیگر با توجه به پرجمعیت بودن این نسل، روابط دوستانه میان خودشان پررنگ شده و حضور بزرگترها کمکم حذف میشود. بدین ترتیب ارزشهایشان، ارزشهای خاص خودشان میشود و به دنبال ریسکپذیری، تجربه جدید، تازگی، جذابیت، شانس بیشتر و دنیای دیگر خواهند رفت. موضوعی که در نهایت مسئله خیانت و امر جنسی را برای این گروه و در نهایت کل جامعه به عنوان دغدغه روز مطرح میکند.
ضمن انکه باید توجه داشته باشیم این گروه برای سالیان طولانی همواره مرجع بوده و خواستهایشان به عنوان خواستهای قالب اجتماع مطرح شده و همچنان مطالبهگر هستند. این نسل اساساً بار آمدهاند برای آنکه بخواهند، به محدودیت تن در ندهند و تجربه کنند.
در همین دوره میبینیم با وجود آنکه مشکلات اقتصادی وجود دارد، اما سطح رفاه و دسترسی هم بالاست و فراغت برای این نسل افزایش یافته است. این گروه مرجع در کنار همه این مسائل که برای نسل خودشان وجود دارد، بسیار هم نسبت به طبقات بالایی و پایینی خودشان تأثیرگذار هستند.
نکته سومی که من میخواهم به آن اشاره کنم، بحث وجود نیروهای بیرونی دامنزننده به این فضاهاست که الان نسبت به گذشته در جامعه ما فعالتر هستند. همچنین دو قطبی شدن فضای سیاسی و کاهش اعتماد رسانهای مردم حتی نسبت به اخلاق و ارزشها منجر به شکاف میان حاکمیت و مردم شده است. در واقع در این فضای دو قطبی، شما یا طرفدار نظام هستی یا نیستی. حالا اگر طرفدار نیستی، باید با هر آنچه نظام میگوید، دچار چالش شد و مخالفت کرد. در این حالت هر آنچه نیز مخالفان نظام بگویند، درست است. این میشود که سطح اعتماد نسبت به اخبار داخلی کاهش یافته و فرد حاضر است هر آنچه از رسانههای خارجی دریافت میکند را باور کرده و الگو قرار دهد. به عنوان مثال بسیار برای ما پیش آمده که خبری مربوط به دانشگاه در شبکههای اجتماعی منتشر شده و ما که منبع خبریم، میدانیم کذب است، اما وقتی تکذیب میکنیم کسی باور نمیکند. یعنی وقتی یک رسانه از منظر اپوزوسیون موضوعی را مطرح میکند، برای برخی بیشتر جدی گرفته شده و باور میشود.
نکته چهارم، تحلیل این مفهوم است که در بسیاری اوقات نیازهای طبیعی ما تابع وضعیت ذهنی ما نسبت به پاسخ دادن به آن نیاز است. برای مثال مطالعات نشان داده استفاده از سایتهای غیراخلاقی در کشورهایی که بیشتر محدود شده، بالاتر از دیگر کشورهاست. یعنی اینکه وقتی جوانی فقط نیم ساعت فرصت استفاده از اینترنت را دارد، سعی میکند از همان مدت کوتاه برای دیدن سایتهای غیراخلاقی استفاده کند، اما در کشوری که این امکان همیشه در دسترس است، این تمایل کاهش مییابد، زیرا فرد احساس میکند "خب همیشه هست و هر وقت خواستم میروم". در حالی که افراد در موضع محرومیت اتفاقاً ممکن است مصرفشان بالاتر بوده و چند برابر بیشتر شود. زیرا وقتی این "احساس" محرومیت نسبت به دسترسی به امر جنسی در ذهن یک گروه سنی یا جنسی شکل میگیرد، ممکن است چند برابر دیگران هم از آن استفاده کنند، اما همچنان این "احساس محرومیت" در ذهنشان وجود دارد. مثلاً آقای مجردی با چندین دختر ارتباط دارد، اما چون احساس میکند فضای امن قابل اتکایی ندارد، با موضوع همچنان حریصانه برخورد میکند.
نکته پنجم در زمینه دلایل دغددغه شدن امر جنسی، نحوه بازنمایی امر جنسی به عنوان یک عامل دامنزننده به آن است. پروژه فوکو و ادامهدهندگان راه او در سنت پساساختارگرایی مانند ژیژک و ... بسیار در این زمینه که چگونه امر جنسی معضل میشود و سپس به این راحتی حل نمیگردد، قابل تأمل است. امر جنسی در رسانه به صورت غیرواقعی بازنمایی میشود. با حسها، اشکال، ظواهر و بدنهای غیرطبیعی، دروغهای اغراق شده و در عین حال ظاهراً در دسترس!
ما با تصوری از امر جنسی رو به رو هستیم که در عالم خارج هرگز ما به ازای واقعی ندارد. این بلای عمومی انسان مدرن است که با یک تخیلی زندگی میکند که واقعیت ندارد. چون در این حالت فرد در واقعیت همواره در سودای آن تخلیلی است که واقعاً وجود خارجی نداشته و تصور آن تنها ناشی از نحوه بازنمایی دروغین رسانههاست. مشکل مردان متأهل ایرانی هم عمدتاً همین است.
- منظور شما از بازنمایی غیرواقعی امر جنسی، وجود اشکال پورنوگرافی آن است؟
نه فقط پورنوگرافی، بلکه تمام تبلیغات زیبایی و آرایش در همین راستاست. وقتی بیننده میبیند که در یک تبلیغ موهای مدل آن با یک حرکت 100 تا تاب میخورد، به این فکر میکند که پس چرا موهای زن من اینطور تاب نمیخورد؟ این اندامهای موزون، پوستهای شفاف و چهره متناسب که در این تبلیغات نشان داده میشود، برای فرد در نهایت سؤالبرانگیز میشود که پس چرا در عالم خارج اینها وجود ندارد؟ بدین ترتیب نیازی در ذهن فرد ایجاد شده که در عالم خارج "هیچ" پاسخی به آن وجود ندارد. توجه بفرمایید که هیچ پاسخی، نه آنکه بگوییم پاسخ کم است! چراکه اساساً آن امر، امری تخیلی است. در واقع وقتی فرد به لحاظ بصری به اوج برسد، دیگر نمیتواند به لحاظ لامسه آن حس را تجربه کند و اساساً نمیشود همزمان هم چشم و هم دست به آن حسی برسند که رسانه در حال نشان دادن آن است.
از همین منظر این الگو، الگویی غیرواقعی است. میگویند معتادها در سودای مصرف اولیه تا آخر به مصرف مواد ادامه میدهند، اما این حس مانند اعتیاد هم نیست؛ زیرا فرد حتی یکبار هم تجربه نکرده، اما فکر میکند، میشود تجربه کرد. این مسئله در جامعه ما وجود دارد و بسیاری از موارد و کیسها همین مسئله را دارند.
- سوال بعدی من در مورد پیامدهای این وضعیت است. در نهایت پیامدهای این دغدغه شدن امر جنسی در جامعه امروز ایران در حال و آینده چه میتواند باشد؟
در این زمینه باید بگویم که خود این شرایط یک وضعیت پیامدی است، اما اگر بخواهیم به جزئیات این پیامد اشاره کنیم، لازم است چند نکته را مد نظر قرار دهیم.
اولین مسئله این است که حداقل تا چند سال آینده در برخی از ارزشها و هنجارهای بومی خودمان یک تغییر ذائقه خواهیم داشت. برای مثال این تغییر میتواند رواج "همباشیهای عرفی" باشد و باید منتظر وجود میزان بالایی از همخانگیهای میان جوانان باشیم. این رواج را همین الان هم در دور و اطرافمان میبینم. مخصوصاً با توجه به اتفاقات عینی مانند آمار طلاق، با رقم گستردهای از زنان و مردان مطلقه و البته مجردانی که ازدواج نکردهاند روبهرو هستیم و از طرف دیگر بحث خانههای مجردی و تکزیستی که امروزه به شدت شاهد رواج آنیم، همگی به این قضیه دامن میزنند.
بدین ترتیب اگر بخواهم در یک کلام آن به آن اشاره کنم، در آیندهای نه چندان دور ما با تغییر در ساختار خانواده روبهرو خواهیم شد. در نهایت ابعاد خانواده کوچکتر شده و برخی هنجارهای آن تغییر مییابند.
در ادامه میتوانم به مسئله به حاشیه رفتن بسیاری از ارزشهای سنتی و دینی جامعه اشاره کنم که روز به روز کمرنگتر خواهد شد تا جایی که اصرار بر آنها ممکن است دیگر عملاً ممکن نباشد. برای مثال ممکن است ما شاهد از بین رفتن اهمیت موضوعی مانند بکارت باشیم که البته در حال حاضر نیز برای بسیاری بیاهمیت است.
همچنین ممکن است ما با یک دوپارگی اجتماعی روبهرو شویم. تأکید میکنم که منظور من دو قطبی شدن نیست، بلکه نسبت به امر جنسی و پیامدهای آن، جامعه به سمت و سویی خواهد رفت که به دو بخش متفاوت و گاهاً متضاد تقسیم خواهد شد. اتفاقی که در جامعه آمریکا افتاده است. مثلاً در آمریکا یک بخش مذهبی وجود دارد که نسبت به سقط جنین، همجنسگرایی و همخانگی حساس است، اما بخش دیگر کاملاً متفاوت فکر و عمل میکند. البته آنجا بسترهایش با این دوپارگی همخوان است، چون اساساً سنت و تاریخ ندارد، پس میتواند اهل تسامح و تساهل شود.
اما در جامعهای که ما داستانی از سعدی داریم، بر این اساس که "مردی، مادرش را با مرد بیگانه دید و مادرش را کشت، گفتند چرا مرد را نکشتی؟ گفت من اصل فتنه را کشتم!" یا مفهوم غیرت و مواردی از این قبیل که همگی همان خاصبودگیهای جامعه ایرانی است، نشان میدهد این مفاهیم، مفاهیمی چندهزار ساله است و ظرف چند سال با چند فیلم و سریال از بین نمیرود، اما به هر حال این دوپارگی برای فرهنگ و جامعه ایرانی ایجاد مشکل میکند.
همچنین همان مسئله مجرم شدن و مجرم ساختن از افراد که ناشی از تفاوت در پذیرش عینیتهای مدرن و عدم پذیرش فرهنگ و ارزشهای مدرن در جامعه ایرانی است، خود میتواند یکی دیگر از پیامدهای این وضعیت باشد. ایجاد فضای مجرمانهای که باز هم تأکید میکنم پیشرونده است.
نکته آخر نیز اشاره به این مسئله است که این موضوع فقط مختص تهران یا شهرهای بزرگ نیست، بلکه براساس مشاهدههای شخصی میتوانم بگویم که در حال حاضر ما حتی در روستاها هم شاهد تسامح افراد نسبت به روابط خارج از خانواده هستیم و حتی در آن نقاط این جور قضایا با تسامح و چشمپوشی و تذکر نادیده گرفته میشود. بسیاری از خردهفرهنگهایی که ما به عنوان پیامدهای این وضعیت در تهران مشاهده میکنیم، اتفاقاً خردهفرهنگهای پایتخت نبوده و مربوط به شهرهای دیگر است که به کلانشهرها نیز تسری پیدا کرده است.
- به نظر جنابعالی راهکارهای مقابله با این پیامدها و تبعات آن برای جوانان و خانوادهها چیست؟
به نظر من خانوادهها خود به دلایل مختلف نسبت به پیامدهایی که ذکر شد، مقاومت خواهند کرد و در این زمینه میتوانند اثرگذار باشند. من در جایی دیگر نیز به دلایل این مقاومت اشاره کرده و گفتهام به دلیل اینکه خانواده ایرانی خانوادهای اشرافی است، برایش اصالت و اخلاق و سنت و فرهنگ بسیار مهم است و نمیتواند به راحتی از اینها چشمپوشی کند.
همین الان شاهدیم همچنان خانواده ایرانی در حال بازتولید بسیاری از سنتهای قدیمی بوده و شبکههای فامیلی بسیار ارزشمند و قدرتمند هستند. این اشرافیت دارای کارکرد دو سویه مثبت و منفی است و در نهایت همین اشرافیت نسبت به این پیامدها مقاومت خواهد کرد. البته به نظر میرسد، مقاومتش اینقدر بالا نیست که بتواند از دوپارگی جامعه جلوگیری کند. ضمن آنکه به هر حال جامعه ما جامعهای دینی است و تحت هیچ شرایطی کل ارزشهای دینی نمیتواند کنار گذاشته شود و خانوادهها از آنها چشمپوشی نمیکنند.
همچنین در زمینه مسئله نیازهای جنسی جوانان و ارائه راهکار برای آنها به نظر من باید در نظر داشت به غیر از حدی از آن، همه این نیاز، نیاز واقعی نیست. اولین کار مهم میتواند این باشد که بازنماییها و اضطرابها را تعدیل کنیم. الان مسئله ما در حال حاضر بیشتر این است که کسی که همسر دارد، دنبال این مسائل است؛ و این امر نشان میدهد افراد به لحاظ ذهنی، عطش دارند و این بحث، فقط بحث مجردها نیست و در حال حاضر بیشتر مربوط به متأهلان است. ملاحظه کنید که در مورد ازدواج موقت بیشتر شاغلان این بخش، مردان متأهل هستند که هم پول و امکانات دارند و هم هراس نداشته و تجاربشان اتفاقاً خیلی هم آنها را شجاعتر میکند.
اما در مورد نیازهای جنسی در کل و برای افراد مجرد باید اشاره کنم که به هر حال هر انسان نیازمند یک رابطه منظم است و رابطه نامنظم عطشآور است، هر چند که مصرف هم بیشتر باشد. ضمن آنکه نامنظم بودن هم یک امر (mental) ذهنی است. در واقع "احساس" نیاز بخشی از آن ذهنیت است که باید به افراد آموزش دهیم که آن بخش را مدیریت کنند و بگوییم که این مدیریت بسیار کار سختی است و طرف دیگر قضیه هم این است که با ازدواج زمینههای داشتن یک رابطه سالم و منظم برای جوانان فراهم شود، اما در کنار این فراهم کردن امکان ازدواج، به نظر من باز مسئله مهمتر همین است که ما اطلاعرسانی کنیم و آموزش بدهیم که بسیاری از بازنماییهای رسانهای اساساً غیر واقعی است. مثلاً یک زن سالم نمیتواند دور کمرش فلان قدر باشد و اگر هم باشد، دیگر توانایی باروری و زایمان ندارد.
باید این اطلاعات را به افراد داده و با ایجاد یک نظام آگاهیدهی به مردان آموزش دهیم که زنی که چند بچه دارد و باروری پیاپی را تجربه میکند، قطعاً متفاوت از دختری بدون تجربه باروری است و در نهایت باید یکی از این دو را انتخاب کرد. مهمترین بخش این قضیه اصلاح بازنماییهاست و این عطش جنسی بالا در جامعه کاملاً ذهنی است که بیشتر هم این التهاب جنسی اتفاقاً در میان متأهلین دیده میشود. علاوه بر همه اینها، لازمه این موارد این است که این بحثها عنوان شده و من به عنوان معلم بتوانم حرفم را بزنم، نظرم را بگویم، به چالش کشیده شوم و در نهایت بتوانیم بدون هراس به بررسی و مطالعه و پژوهش در این زمینه بپردازیم.
در نهایت اینکه به نظر من این بحثها تنها فتح بابی در این زمینه است و افزایش پژوهشها و تحلیلهای کمی و کیفی جامعهشناسان نسبت به موضوع برای شناخت بهتر و پیدا کردن راهحل، واقعاً مورد نیاز است. ما احتیاح داریم که از معانی و انگیزهها بحث کرده و باید روندها را رصد کنیم، احتیاج داریم که بتوانیم سطوح عینی این داستان را با تمام اطلاعات و حواشی آن در دسترس داشته باشیم، تا بتوان در آن مورد اظهارنظر قطعی کرد.
- به عنوان آخرین سؤال به نظر شما آموزش مسائل جنسی در جامعه برای کاهش پیامدهای دغدغه شدن امر جنسی، تا چه حد مجاز است؟ چگونه و در چه سطحی باید باشد و در واقع چه سقف و کفی برای آن وجود دارد که بتوانیم خیالمان از این بابت راحت باشد که همین آگاهیها خود منجر به دامن زدن به موضوع نمیشود؟
ببینید ما هر چقدر الان آموزش بدهیم، باز هم از سطح دانایی افراد پایینتریم! اطلاعات واقعاً بالاست و آگاهی خیلی بالاتر از این حرفهاست که ما نگران میزان آموزشهایمان باشیم. البته من قبول دارم که باید آموزش مبتنی بر سطح آگاهی باشد و معتقدم یکی از مشکلات ما در حوزه تبلیغات و تربیت، ارائه برنامههای عام و کلی است.
لازم است که ما تکثر سیاست فرهنگی داشته باشیم و به صورت محلی (local) به برنامههای فرهنگیمان جهت دهیم و در نهایت رفتارهای تربیتیمان را انضمامی کنیم. باید بفهمیم که ابتدا سطح آگاهی مخاطب ما چقدر است و بر اساس آن سطح، به وی آموزش بدهیم. اما در کل میتوان گفت آموزشهایی که در حال حاضر به کودکان، نوجوانان و جوانان ارائه میشود، فاصله نجومی از آگاهی آنها و اطلاعات شخصیشان دارد.
- از وقتی که در اختیار مهرخانه گذاشتید، سپاسگزارم.
کد مطلب: 6214
آدرس مطلب: http://titronline.ir/vdce.z8pbjh8we9bij.html?6214