جلب توريست با پس گردني!
روزنامه خراسان , 21 تير 1389 ساعت 12:05
ما اين جا مي خواهيم تا به زور پس گردني توريست جلب کنيم! در همه جاي دنيا صنعت گردشگري از راه تبليغ، مهرباني، نزاکت، خوش زباني، ...
تيترآنلاين - نمي دانم کجا خوانده ام که سازمان ميراث فرهنگي، صنايع دستي و گردشگري امر و مقرر فرموده آژانس هاي توريستي ايران بر عهده شان است و مجبورند در مقابل هر صد مسافري که آنان را به خارجه اعزام مي دارند ۳۰ توريست الزاما به داخل بياورند و الا جريمه خواهند شد يا جواز کسب شان باطل خواهد شد و اجدادشان را جلوي چشمشان خواهند آورد.مرحوم پدرم نقل مي کرد وقتي به عنوان پزشک نظامي به گيلان اعزام شده بود، آمار ناقهين در لشکر گيلان که آب و هواي مرطوبي داشت و مالاريا در آن زمان (۱۳۲۰-۱۳۱۰) در آن خطه بيداد مي کرد، بسيار بالا بود و رضا شاه دستور داده بود آمار بايد پايين بيايد. (ناقهين يعني بيماران)اما آمار پايين نمي آمد و مالاريا و اسهال و ديگر بيماري هاي بومي براي دستور دولت تره خرد نمي کردند. شاه هم تهديد کرده بود که بايد آمار پايين بيايد.
يک روز که پدرم صبح زود به سرباز خانه رفت، از آمار بسيار بالاي ناقهين يعني بيماران به شدت يکه خورد. از آن روز از يک لشکر ۳هزار نفري حدود ۴۵۰ نفر به علت تب نوبه و اسهال و ديگر بيماري ها به بهداري مراجعه مي کردند و در خواست بستري شدن يا رفتن به خانه را داشتند.آب آشاميدني آلوده، انواع انگل ها و وضعيت غذايي بد علت عمده بيماري ها بود. تعداد تخت براي بستري شدن ناچيز و امکانات محدود و وضع تغذيه سربازان فضاحت بار بود. در هر صورت از بودجه بهداري ارتش چيزي براي بهداشت و درمان نمي ماند.پدرم مات و مبهوت مانده بود که با اين تعداد ناقهين يعني کساني که نقاهت دارند يا ادعاي بيماري و معافيت از خدمات نظام يا تيراندازي و تمرينات نظامي را مي کنند چه بايد بکند؟ در اين لحظه يک سرگروهبان سبيل از بناگوش در رفته که پرستار بهداري بود، پيش آمد و به پدرم گفت: جناب سرگرد چرا غصه مي خوريد داريد سکته مي کنيد؟ من همين حالا کاري خواهم کرد که اين آمار که شما را نگران کرده است ، به يک دهم کاهش يابد. باور نمي فرماييد ده دقيقه به من فرصت بدهيد.وسيله معالجه من «اوراتاپسيه نا» است.پدرم و ساير پزشکان به گوشه اي رفتند و متعجب ايستادند.
جناب سرگروهبان اولين بيمار را پيش خواند و گفت: مردک فلان فلان شده چه دردي داري که تمارض مي کني؟ آن سرباز وظيفه که از درد شکم مي ناليد گفت: سرکار از شکم درد به خود مي پيچم. سرگروهبان فحشي به او داد و برق آسا سيلي محکمي بر گونه او زد و گفت: خائن مگر خبر نداري به فرمان شاه بيماري قدغن است و هرکس تمارض کند فورا محاکمه صحرايي و اعدام مي شود. آن سيلي ناگهاني برق از چشم سرباز پراند و او سريع پا به فرار گذاشت و سرصف رفت. دومي و سومي و چهارمي پس گردني محکمي خوردند و آن ها هم از ترس منکر بيماري شدند و سر خدمت رفتند. سرگروهبان سبيل از بناگوش در رفته همين طور با سيلي هاي خود ناقهين را معالجه مي کرد و هرکس سيلي مي خورد يا پس گردني دريافت مي داشت، از ترس شلاق و تازيانه خوردن که سرگروهبان وعده آن را مي داد ادعاي بهبودي مي کرد و به همان حالت مريضي و منگي و درد و ناراحتي عقب گرد مي کرد و دوان دوان با حالت تب و ضعف سر خدمت برمي گشت و اين بود وضعيت لشکري که لشکر درجه اول جنگي ايران محسوب مي شدو در گيلان در مجاورت درياي خزر مستقر بود و وظيفه آن دفاع از خاک کشور در برابر ارتش سرخ يا ارتش شوروي بود. عده ناقهين لشکر در آن روز از يک ششم پرسنل لشکر يعني ۴۵۰ نفر به ۴۵ نفر کاهش يافت و همه سربازان از ترس «اورا تاپسيه نا» يعني پس گردني از درخواست معالجه منصرف شدند و به واحدهاي خود بازگشتند. پدر من که با اين نوع طبابت آشنايي نداشت مات و مبهوت ايستاده و به نحوه معالجه جناب سرگروهبان يا وکيل باشي خيره شده بود. محض ثبت در تاريخ اين نکات را نوشت و براي آينده به يادگار گذاشت.
پدرم در يادداشت هاي خود نوشت : «من همه جور طبابت را آموخته و روش درمان بيماري هاي مختلف را آموخته بودم اما نمي دانستم ساده ترين شيوه معالجه بيماران نظامي «اورا تاپسيه نا» يعني پس گردني است!»حالا هم ما اغلب مشکلات خودمان را که در دنيا از طريق روش هاي علمي و سنجيده اجرا مي شود، با پس گردني و جريمه و تهديد به تعطيل آژانس ها حل مي کنيم. زيرا از قرار اين روش ها در اين مرز و بوم ريشه تاريخي بل باستاني دارد.در تمام کشورهاي جهان گردشگري يک صنعت بالنده، درآمدزا و اشتغال آور است که ميلياردها دلار نصيب کشورهاي داراي جاذبه جهان گردي مي کند.
ما اين جا مي خواهيم تا به زور پس گردني توريست جلب کنيم!صفحات رنگين داخلي اغلب روزنامه هاي کشور در فصل تابستان حکايت از آن مي کند که ممالک مختلف جهان با چه چشم اندازهاي فريبنده و حتي استفاده از دکوراسيون عصر لويي چهاردهم و پانزدهم و درشکه و انواع جشنواره هاي هنري و ورزشي و آگهي هاي دلپذير مردم کشورهاي ديگر از جمله مردم ايران را به سفر به کشورهاي شان تشويق مي کنند.حدود ۳ سال پيش همين تلويزيون العربيه که زياد هم از ما خوشش نمي آيد، فيلم بيست دقيقه اي قشنگي از انواع خوراک هاي ايراني از حليم و کله پاچه صبحگاهي گرفته تا آش در آش فروشي هاي وسط شهر و نيز شيوه تهيه چلوکباب و جوجه کباب و باقالي پلو و فسنجان و قيمه ايراني تهيه و پخش کرد که در امارات متحده عربي و قطر و کويت و ساير شيخ نشين ها هزاران نفر آن را ديدند و عاشق غذاهاي ايراني شدند. در همين روزنامه هاي خراسان يا قدس خواندم که سواحل درياي مازندران (خزر يا کاسپين) را ۳۰ سال است به حال خود رها کرده ايم و گويا مقامي در استانداري مازندران گفته است امسال استانداري زحمت کشيده و قرار است متولي دريا شود و سروساماني به کرانه هاي استان مازندران بدهد که اين همه آدم هر تابستان قرباني شنا و آب تني نشوند.
در همه جاي دنيا صنعت گردشگري از راه تبليغ، مهرباني، نزاکت، خوش زباني، ارائه ديدني هاي خوب، اغذيه گوارا، جاذبه هاي باستاني، تعليم مهمان پذيران زبان دان پيش مي رود ولي زور سازمان جلب توريست ما به آژانس هاي نگون بخت مي رسد. آقايان نه وقت تماشاي تلويزيون هاي بين المللي را دارند که ببينند شيوه جلب توريست مثلا در چين که چهل سال پيش ده هزار نفر در سال جهانگرد نداشت و امروزه ميليون ها تماشاگر و سياح دارد چيست؟آقايان خارج هم که تشريف مي برند کمي اطراف خود را تماشا نمي کنند که ملاحظه بفرمايند راز و رمز جلب توريست چيست؟ به ياد دارم در سال هاي دهه ۱۳۳۰ که سازمان جلب توريست تاسيس شد، با مطبوعاتي هاي جوان آن عصر از اين عنوان مي خنديديم و مي پرسيديم چرا دولت نام بهتري انتخاب نکرده است، مگر ايران کلانتري است که مي خواهند توريست را مانند متهم و مقصر بدان جلب کنند. بعد نام اين سازمان شد ايرانگردي و جهانگردي، سپس جناب آقاي حسين مرعشي معاون وقت رياست جمهوري وقت آمد و اين سازمان را با دو سازمان ادغام کرد و شد سازمان ميراث فرهنگي (يعني اداره کل باستان شناسي سابق) سازمان صنايع دستي و بالاخره گردشگري که گويي نقش چرخ پنجم درشکه را در اين سازمان دارد و چندان اهميتي برايش قائل نيستند و حالا هم به جاي تبليغ ديدني هاي ايران و مهرباني و خوشرويي از راه «اوراتا پسيه نا» وارد شده قصد دارند با پس گردني توريست جلب کنند.
کد مطلب: 568
آدرس مطلب: http://titronline.ir/vdcca4qp82bqe.la2.html?568