آیا مردم از سینِما و تلویزیون دلزده شدهاند؟
علیرضا پورصباغ
تبيان , 29 مهر 1390 ساعت 19:15
چرا سینِما تفریح نخست مردم در کلان شهری چون تهران نیست؟ چرا تماشای سریال های ایرانی از دریچه رسانه ملی تفریح عمومی و خانوادگی مردم به شمار نمیرود؟
این روزها پرسش اساسی و مهمی در حوزه فرهنگ مطرح میشود، چرا فارسی وان از اقبال عمومی برخودار است؟ چرا فارسی وان توانسته جای رسانه ملی تقریباً در اغلب خانواده پر کند؟ البته این موضوع دلایل ریشهای فرهنگی متعددی دارد و نگارنده به هیچ عنوان قصد ندارد به شکل گستردهای بدان بپردازد. اینکه مسئولین این اقبال عمومی از رسانههایی همچون «فارسی وان» و شبکه «من و تو» را کتمان میکنند بیشتر آزاردهنده است. از ویکتوریا گرفته تا نقاب آلیا اکثر مردم و خانوادهها، در تاکسی و مترو راجع سریال های فارسی وان صحبت میکنند، خاطرم هست زمانیکه فارسی وان از ماهواره هاتبرد به ماهواه یوتل ست دبیلوتری منتقل شد، آن زمان در جزیزه کیش زندگی میکردم، اتفاق باورنکردنی افتاده بود، تعادل زندگی مردم تا چند روزی به هم خورده بود، گاهی اوقات کسبه ای که بنده آنها را میشناختم به سر کار نمی رفتند تا جهت ماهواره خویش را سریعتر تغییر داده و بتوانند از برخی سریال ها عقب نمانند. در جزیره کیشی که زندگی قالب شهری تری ندارد، فارسی وان حرف نخست را میزد چه رسد به کلان شهری چون تهران. کلان شهری که هزینه تفریحات در آن سرسام آور است و مثل جزیره کیش نیست که به عنوان مثال برای کنار دریا رفتن اغلب ده دقیقه ممکن وقت جمعی خانواده را صرف کند.
اما چرا سینِما تفریح نخست مردم در کلان شهری چون تهران نیست؟ چرا تماشای سریال های ایرانی از دریچه رسانه ملی تفریح عمومی و خانوادگی مردم به شمار نمیرود؟ آیا مردم از سینِما و تلویزیون دلزده شدهاند؟ چرا؟ اگر نگاهی عمیقتر از یک تحلیل سینمایی به فیلمهای اکران شده در دو سال اخیر (89 و 90) داشته باشیم و تأثیر سریال های تلویزیونی را دقیقتر بررسی کنیم متوجه یک نکته خواهیم شد که مرگ مولفه اکثر درام های سینمایی و تلویزیونی است. طبیعا مردم چنین درام هایی را پس میزنند. طلا و مس فیلم مهم سال گذشته درباره مرگ ساخته شده البته با زجر تماشاگر. تماشاگر عادی سینما در ذهنش چه میگذرد؟ زمانیکه زجر کشیدن زنی را میبیند که بیماری ام اس دارد و قرار است روزی مرگ را در آغوش گیرد. حال بقیه رویدادهای فیلم را کلاً در نظر نگیرید، تماشاگری که نه منتقد سینما است و از نه طبقه روشنفکر، زمانیکه از سالن سینما بیرون میآید این شکنجه مدیایی را تا چند روز با خود به این طرف آنطرف میبرد. هیچ (عبدالرضا کاهانی)، تسویه حساب (تهمینه میلانی)، تهران:سیم آخر(مهدی کرم پور)، به رنگ ارغوان(ابراهیم حاتمی کیا)، کودک و فرشته (مسعود نقاش زاده)، دختران(قاسم جعفری)، کیفر(حسن فتحی)، هفت دقیقه تا پاییز(علیرضا امینی)، ناسپاس(حسن هدایت)، مقلد شیطان(افشین صادقی)، صبح روز هفتم (مسعود اطیابی)، کارناوال مرگ (حبیب الله کاسه ساز)، هر چه خدا بخواهد (نوید میهن دوست)، نفوذی(کاوری – فیوضی)، عصر جمعه(مونا زندی)، عصر روز دهم(مجتبی راعی)، طبقه سوم(بیژن میرباقری)، برخورد خیلی نزدیک(اسماعیل میهن دوست) پرسه در مه (بهرام توکلی)، برف روی شیروانی داغ (محمد هادی کریمی)، قصه پریا(جیرانی)، خیابان بیست و چهارم(اسدی)، جرم(کیمیایی)، پایان نامه(کلاهداری)،سیزده59(سالور)،سوت پایان(نیکی کریمی)، ندارها(عرب) زندگی با چشمان بسته(صدرعاملی) و...
اینها فیلمهایی بود که در یکسال و اندی گذشته روی پرده سینِما ظاهر شدهاند و مرگ مولفه محوری آنها از سال گذشته تا کنون بوده است، یا اگر به صورت جدی مطرح نمی شده اغلب به صورت فانتزی در فیلمهایی همچون دموکراسی توروز روشن (علی عطشانی) آتشکار(امیر یوسفی) مورد استفاده قرار گرفته است و تا همین «یک حبه قند» از اکرانش آنچنان نمیگذرد. نقطه گذاری و کد اصلی فیلم با تراژدی مرگ پایان میپذیرد. با این روالی که سینمای ایران و فیلمنامه نویسان پیش گرفتهاند تا چندی دیگر سینمای تیر و تخته ای ایران مثل ایام گذشته تماشاگر نخواهد داشت و مشکلات اقتصادی فراوانی که مردم با آن دست به گریبان هستند به این معضل دامن خواهد زد. سندرومی که سینمای ایران بدان تکرار شده سبب میشود درام هایی که در آیندهای نزدیک به بدنه سینِما تزریق میشود همچنان با محوریت و مولفه مرگ همراه باشد و در این وانفسا مردم برای ارتقای نشاط ذهنی به فارسی وان و شبکه من و تو پناه میبرند. استقبال و فروش فیلمهای همچون شیرو عسل، سلام بر عشق، پوپک و مش ماشاالله، ازدواج در وقت اضافه، پسر آدم دختر حوا، لج لجبازی، افراطی ها، یک جیب پر پول، از ما بهترون، یک اشتباه کوچولو... به اعتقاد نگارنده کاملا طبیعی است. سینمایی که تراژدی مرگ بر آن سایه افکنده است نمیتواند نشاط عمومی را افزایش دهد بدین ترتیب خود سینماگران هستند که برای ارضای ذهنی روشنفکر مابانه خودشان مردم را از سینِما دلزده کرده اند.
در مورد تلویزیون نیز نیازی به دسته بندی و نام بردن نیست درام اغلب سریالها و تله فیلمهای تلویزیونی در سه لوکیشن مشخص بیمارستان زندان دادگاه کلانتری میگذرد و رویدادهای درام متکی و مرتبط با این سه لوکیشین است. بیماری درام در سینِما و تلویزیونی ما وضعیت دهشتناکی را رقم زده است و اغلب قصه های که به صورت پدیدههای سینمایی جلوه میکند خنثی و فاقد قهرمان هستند و سبب غلیان احساس تماشاگر نمی شوند و طبیعی است که مردم از سینِما و رسانه ملی خودشان فاصله بگیرند و آغوش برای سریال سطحی و مروج اباحه گری کلمبیایی و کره ای از دریچه فارسی وان باز کنند. سه فیلم پرفروش صدرنشین سینمای ایران در سال 90 هستند یعنی جدایی نادر از سیمین به رقم اینکه فیلم سردی است اما نویسنده و کارگردانش این درایت را داشته که جذابیت های یک درام متعادل را در آن حفظ کند. اخراجی ها و ورود آقایان ممنوع آثاری اجتماعی- کمدی هستند که به حوزه ممنوعه قدم نهادهاند و طبیعی است که مورد استقبال قرار گیرند. با این حساب سینماگران بباید بیندیشند که حال و هوای سینمای ایران را تغییر دهند و اگر این اتفاق به تدریج رخ دهد حال و هوای شادتر و به دور از ابتذال تری در سینِما جاری و ساری میشود و قطعاً سینِما مخاطب خودش را باز خواهد یافت.
کد مطلب: 3378
آدرس مطلب: http://titronline.ir/vdcc.mq1a2bq14la82.html?3378