۱ |
مهمترين رويداد دنياي اسلام در هفته گذشته، سقوط ديکتاتور ليبي بود که با مجاهدت مردم مسلمان ليبي و پشتيباني جنگنده ها و جنگ افزارهاي پيشرفته ناتو محقق شد. در سال 1968 ميلادي يعني 42 سال پيش وقتي که ارتش ليبي دريک کودتا، پادشاهي مستبد را به زيرافکند و افسر جواني به نام سرهنگ معمر قذافي را جايگزين او کرد که مدعي جنبش پان عربيسم بود و خود را سلف صالح جمال عبدالناصر مي دانست، چه کسي فکر مي کرد در زماني کمتر از نيم قرن آنچنان آزادي هاي مردمش را سلب کند و انديشه متعالي را به بند کشد و آبروي ملتي از بند استبداد رسته را در جهان به حراج نهد ،که مردم جان بر لب آمده براي دفع اين بلاي خانمانسوز و اصلاح وضع موجود و خروج از تنگناهاي سخت، جنبشي را پايه گذاري کند و تعدادکثيري شهيد و اسير و معلول و مجروح روي دست خود گذارد و سرانجام دست به دامن ناتوي نظامي وابسته به غرب شودتا ناجي آنها شود و سرانجام ديکتاتوري که 42 سال پيش خود به روي کار آورد را از کاخ افسانه اي و دژمحکم خود فراري دهد.
بعد از عراق و افغانستان دو کشور بزرگ اسلامي که با حضور مستقيم و لشگر کشي برنامه ريزي شده استکبار و ناتو، يکي از چنگال ديکتاتوري به نام صدام و ديگري از تسلط گروهي مرتجع و واپسگرا به نام طالبان رهايي يافتند، اکنون ليبي را داريم که تجربه اي جديد براي ناتو و استکبار غرب را رقم مي زند و سه سرزمين بزرگ، ثروتمند با مردمي مسلمان و با پيشينه فرهنگي اي کهن به «قابليت يابي استکبار» مبتلا شده اند و سرزمين هايي که آرزوي سيدجمال الدين اسدآبادي و محمد عبده و ديگر مصلحان بزرگ مسلمان بود که آموزش داده شوند، توانمند شوند تا از هدف واقع شدن براي استعمار و استبدادکه قصد از بين بردن و شکستن روح پيشروي و بلند همتي او را دارند و به دنبال اين هستند که از او يک موجود بي خاصيت بسازند که هرگونه خواستند با او بازي کنند، مانع شوند از يک سوي به عنوان مسلمان و ملتي که طعم تلخ استبداد را چشيده و دوران سياه سلطه را تجربه کرده و براي آزادي شهيد و اسير و جانباز داده و... از اين که ملت مسلمان ليبي ديو ديکتانوري و استبداد قذافي را نابود کرده است، بر چنين پيروزي اي مي بالد، از سوي ديگر از اين که برنامه استکبار و ناتوي نظامي با تمام تکنيک ها ي آن به موفقيت رسيده و انسان هاي مستضعف تحت سلطه ديکتاتوري قذافي به مرضي کشنده که همان قابليت براي استکبار است، مبتلا شده بايد بنالد.
جوامع اسلامي اگر از انديشه نخبگان و متفکران و مصلحان و اصلاح طلبان خود در به کارگيري موثر امکانات و بالا بردن سطح زندگي بهره نجويد و وقت خود را در اين راه مصروف ندارد، در راستاي نياز و دگرگوني خود به صورت موجودي بي خاصيت درخواهد آمد که موقعيت صنعتي و نظامي و اقتصادي و فرهنگي استکبار را ا ذعان و تعهد خواهد کرد و البته اين همان قابليت يابي براي استکبار است. به قول متفکر شهير مسلمان و انديشمند مصلح مالک ابن نبي هيچ انقلابي توان ساختن موقعيت جديد و حفظ دستاوردهاي خود را ندارد مگر زماني که اثر قابليت پذيري استعمار در انسان پاکسازي شود، با اين حساب پاکسازي استعمار (استعمار در زمان مالک نبي و استکبار در زمان ما) از وجود انسان، شرط پاکسازي آن در زمين است و لازم است که بر اين امر مقدم گردد.
در برخي حکومت ها سلب آزادي ها و شکستن حرمت هاي انساني و عهد شکني ها و فقر و فلاکت و عدم مشارکت دادن مردم به معناي واقعي و نهادينه شدن مشارکت به جايي مي رسد که براي مردم چاره اي جز اعتراف به نيازبه استکبار و خوشنودي نسبت به آن باقي نمي ماند.
فردگرايي، خطرهاي وحشتناکي با خود همراه مي آورد که کمترين آن اين است که همکاري و تعاون که قانون خدا در ميان آفريده ها و طبيعت است را منع مي کند، چرا؟ چون هر کششي را که فردگرايي ديکته کند، به حساب حاکميت ملي نگاشته خواهد شد.
از همين جاست که به اين برداشت مي رسيم که دگرگوني آرماني براي ذات انسان، به منظور دگرگوني جامعه، با يک برخورد جادوگرانه يا کاربرد زور مرتبط نيست.