جامعه
خانواده و ازدواج
بهداشت و سلامت
شهر و محيط زيست
دين و انديشه
سبك زندگي
ورزش
حقوقي
حوادث




نسخه قابل چاپ

نسخه وب

داخلی » مقاله » جامعه

به مناسبت سالروز درگذشت جهان پهلوان تختی

۱۶ دی ۱۳۸۹ ساعت ۲۰:۴۱

تختی هر که بود، هر چه افتخار آفرید، هر گونه که مُرد، در قلب های مردم ماندگار ماند. خیلی ها آمدند، بردند و رفتند، اما فقط در آلبوم افتخارات خودشان ثبت شدند؛ اما تختی، هنر فتح دل ها را داشت

تيترآنلاين - باز هم 17 دي‌ ديگري آمد و يك سال بر تمام سال‌هاي فقدان جهان‌پهلوان اضافه شد.
و من در عجبم يكي زنده‌اش هم حكم مرده را دارد و يكي مرده‌اش حكم زنده را...
مي‌گويند خاك سرد است اما چهل و سه سال از مرگ تختي گذشته و باز هم دي كه مي‌آيد فقط نام اوست و جوانمردي كه در ورزش ايران طنين‌انداز مي‌شود.
ياد كسي كه "او پورياي ولي نبود، او هيچ‌كس نبود، او خودش بود، بگذار ديگران را به نام او و با حضور او بسنجيم، او مبنا و معناي آزادگي است "
جمعه هفدهم دي ماه است، روزي كه اتاق شماره 23 هتل آتلانتيك براي آخرين بار صداي نفس‌هاي به شماره افتاده جهان‌پهلوان را شنيد و ابن‌بابويه پذيراي پيكر بي‌جانش شد.
و مردم - مردمي كه روزي براي قهرمان بي‌مدال‌شان نوشتند "براي آنكه پهلوان نگريد، همه بخنديم "- اين‌بار سنگيني مردي را بر دوش خود احساس كردند كه جاني در تن نداشت و نمي‌دانستند خودكشي كرده و يا او را كشته‌اند. 

شناخت نامه

نام: غلام رضا، نام خانوادگی: تختی، نام پدر: رجب، متولد: 1309 هجری شمسی، شماره شناسنامه: 500، صادره از تهران و... . برای شناسایی تختی، همین مشخصات صفحه اول شناسنامه اش با دانستن تعداد گردن آویزهای زرد و سفید و برنزی که در رزم گاه های جهانی به دست آورده بود، کافی است؛ اما برای شناخت او و راه یافتن به هزار توی شخصیتی که قلب های بسیاری از ایرانیان را مسحور صفای خود کرد، فراتر از نگاهی سطحی و شتاب زده، تأملی ژرف بینانه لازم است؛ برای فهمیدن مردی که راه قهرمانی را با منش پهلوانی پیوند زد؛ جهان پهلوان تختی. 


اولین تجربه های کشتی 

غلام رضا تختی،به خاطر فقر خانواده خیلی زود درس و مشق را رها کرد و شاگرد مغازه نجاری شد. شیخ ابراهیم نجار شب ها که به زورخانه «گُردان» می رفت، غلام رضا را هم با خودش می برد. نجار ورزش باستانی می کرد و تختی محو می شد؛ محو ضرب و زنگ و ذکر یا علی و چرخ؛ چرخ ممتد و موزون پهلوان ها. به جز این؛ گود خاکی محله هم بود. آنجا تمرین کشتی می کرد. بعدها رفت باشگاه پولاد. در آن سال ها کسی به غلام رضا امید نداشت. همه به او می گفتند: «خودت را بی خودی شکنجه می دهی، تو اصلاً به درد کشتی نمی خوری». اولین باری که در یک مسابقه شرکت کرد، هر چند چهارم شد، اما دیگر کسی به او بد نگفت و مسخره اش نکرد. 

ساده مثل همیشه 

غلام رضا تختی سال 1329 در مسابقات قهرمانی کشور کشتی گرفت و در هر دو رشته آزاد و فرنگی اول شد. با کسب این مقام، ساقه های امید در دل قهرمان جوان ریشه دواند و رویای بزرگش جان گرفت. با این حال در روحیه و رفتار متواضعانه غلام رضا هیچ تغییری به وجود نیامد. این را می شد از جمله ای که او در دفترچه اش نوشته بود فهمید: «متوجه شدم هیچ کاری نکرده ام. چیزی هم به من اضافه نشده، فقط آنهایی که به من سلام می کردند، بیشتر شده اند!» تختی بعدها مدارج رشد و پیشرفت را یک به یک پشت سرنهاد، اما هیچ گاه منشور منش پهلوانی را از پیش رو برنداشت.

جایی در قلب های مردم 

خیلی ها نمی فهمیدند که تختی چه کرده است با دل های مردم که این چنین دوستش دارند. نمی دانستند که چرا وقتی تختی به جایی می رود، مردم پشت درها منتظرش می شوند تا او را ببینند؛ وقتی با ماشین سر چهارراه می ایستد، افسر راهنمایی چراغ را به خاطر او عوض می کند؛ حتی وقتی شکست می خورد ،مردم باز قلم دوشش می کنند و در خیابان های شهر می گردانند و روی تابلوها می نویسند «برای آنکه تختی نگرید، همه بخندیم» و بعد پهلوان که این همه شور را می دید، دستش را می گرفت جلو چشم هایش و می گریست. هنوز هم خیلی ها نمی دانند. 

فقط برای مردم 

سال 1340 تختی تصمیم گرفت از کشتی خداحافظی کند، اما وقتی از مسابقات یوکوهامای ژاپن طلا گرفت و استقبال بی سابقه مردم را دید، پیامی برای آنها فرستاد و گفت: «در تصمیم خود تجدید نظر کرده است». تیم قهرمان را به دیدار شاه بردند و پهلوان مثل همیشه دست او را نبوسید. شاه مقابل او مکثی کرد و گفت: «شما دیگر باید کشتی را کنار بگذاری و مربی شوی». تختی گفت: «من برای این مردم چیزی ندارم جز کشتی. این آخرین فرصت های من است که برای رضایت آنها کشتی بگیرم و خوش حالشان کنم». شاه از جواب سربالای او خوشش نیامد. وقتی به تختی مدیریت شهرداری تهران را پیشنهاد کردند، بدون درنگ پاسخ منفی داد تختی نه کاندیدا شدن در انتخابات انجمن شهر را پذیرفت، نه وکالت در مجلس فرمایشی را و نه هیچ پُست دولتی را.

مرگ تختی

ساعت 2 بعدازظهر روز 18دی ماه، تیتر درشت روزنامه کیهان و اطلاعات مردم ایران را غافلگیری کرد. کیهان در شماره 7333 خود تیتر زد: «غلامرضا تختی خود را کشت!» تیتر اول شماره 12480 اطلاعات هم این بود: « پیش از ظهر امروز تختی خودکشی کرد» این ها اولین خبر از مرگ تختی بود که منتشرشد. پیکر تختی ساعت 30/10 در هتل آتلانتیک پیدا شد و تا ساعت 2 بعدازظهر که روزنامه اطلاعات و کیهان روی کیوسک برود، هیچ خبری از او را در رادیو و تلویزیون منتشرنشد. 

دوستان تختی و برادر او اولین کسانی بودند که از مرگ او با خبر شدند و آنها هم فدراسیون کشتی را مطلع کردند. با اینکه روزنامه های اطلاعات و کیهان مرگ تختی را خبر اول خود کرده بودند و نزدیک به سه صفحه به زندگی نامه تختی، مصاحبه های نزدیکان او و عکس های قهرمانی و مرگ او اختصاص داده بودند، رادیو تلویزیون اهمیت چندانی به پخش این خبر ندادند. تلویزیون برنامه ویژه ای برای مرگ تختی نداشت اما شبکه ملی، در اخبار ورزشی و سراسری این خبر را پخش کرد و عکس ها و تصاویری از کشتی ها و قهرمانی های تختی را به تصویر کشید. 

تلویزیون تنها روز اول مرگ تختی، خبری از او پخش کرد و در برنامه های روزهای بعد، دیگر نامی از او نبرد. اما رادیو حتی یک خبر هم از مرگ تختی نداشت. عطاء بهمنش نویسنده و گزارشگر کشتی که در زمان مرگ تختی، اخبار ورزشی رادیو را گزارش می کرد، می گوید: «آن موقع دکتر آزمون رییس خبرگزاری پارس و رادیو بود. بعدها شد رییس اوقاف و معاون نخست وزیر. آزمون دستور داده بود خبر مرگ تختی از رادیو گفته نشود. من خبر را نوشتم. بردم که بخوانم، گفتند، نمی شود. گفتم از روزنامه ها عقب می افتیم. گفتند ما به روزنامه ها کاری نداریم. تلویزیون خبرش را داد. قطبی رییس تلویزیون مستقل بود. اما آزمون اینطور نبود. نمی دانم به جایی وابسته بود یا نه. اما اجازه نداد که خبر تختی پخش شود. در رادیو حتی قبل از انقلاب هم نمی گذاشتند اسم تختی را بیاوریم. رده بندی مدال آورهای المپیک و جهان را هم که می خواندیم می گفتند اسم تختی را نیار. ممکن نبود، رده بندی را گفت و اسم تختی را نیاورد، ما می گفتیم. نمی گویم تهدید می کردند، اما تذکر می دادند.» 

کیهان و اطلاعات روزهای 18 و 19 دی ماه مرگ تختی را به طور مفصل گزارش کردند؛ اما روز 20 دی ماه آنها تنها یک مطلب از تختی داشتند و از روز 21 به بعد دیگر تختی در روزنامه های رسمی هم فراموش شد. کیهان روز هجدهم کنار تیتر درشت «غلامرضا تختی خود را کشت!» عکس بزرگی از تختی چاپ کرده بود. در این عکس تختی با دو بنده روی تشک کشتی نشسته بود و چند نفر او را باد می زدند. کیهان در این شماره خود وصیت نامه تختی، دست خط او، عکس ها، مصاحبه ها، پیام های تسلیت و ... را چاپ کرد. 

بیژن روئین پور خبرنگار که سال 1346 در کیهان ورزشی قلم می زد، می گوید: «من آن موقع ششم دبیرستان بودم در کیهان ورزشی هم کار می کردم. بعد از ظهر در منیریه در مدرسه رهنما درس می خواندم. وقتی تعطیل شدیم، روی کیوسک تیترهای کیهان و اطلاعات شوکه ام کرد. کیهان را خریدم و رفتم مؤسسه. همه ناراحت بودند. رفتم پیش مهدی در سردبیر، با تختی خیلی رفیق بود. داشت گریه می کرد. تختی معروفترین ورزشکار ایران بود. درست است نامجو روزنه برداری اولین طلای ایران را گرفته بود، اما مردم تختی را بیشتردوست داشتند. غیر از روزنامه های داخلی، خبرگزاری های خارجی هم خبر مرگ تختی را مخابره کردند.» 

کیهان در شماره بعد خود نیز، تیتر اصلی صفحه اول را به تختی اختصاص داده بود. «یادداشت های تختی از تصمیم ... تا مرگ» کیهان روز سه شنبه در صفحه اول خود مطالبی از اختلافات خانوادگی تختی، صحبت های مادرزن او، خواهر و یادداشت های خود غلامرضا چاپ کرد. عکس پسرتختی همراه با همسرش نیز از عکس های مهم این صفحه کیهان بود. در زیر نویس این عکس نوشته شده بود: «تنها پسر تختی در آغوش مادر غمزده اش. چه بهت زده نگاه می کند در دنیای کودکانه اش چیزی را احساس می کند که نمی داند.» در پایین صفحه نیز عکس بزرگی از تشییع پیکر تختی در انبوه مردم با زیرنویس: «سفر بی بازگشت تختی آغاز شد. بدرقه کنندگانش بسیار بودند. اما این بار بی امید و ماتمزده و ... چاپ شده بود. در صفحه 14 این شماره نیز دست نوشته های خود تختی دیده می شود اما روز چهارشنبه تنها یک مطلب با تیتر «تختی درباره تختی سخن می گوید»، درباره زندگی او چاپ شده بود. 

روزنامه اطلاعات رقیب کیهان نیز تنها سه رو از تختی نوشت. اطلاعات روز 18 دی ماه صفحه اول و 17 خود را به مرگ تختی اختصاص داد. مطالبی از زندگی و افتخارات او، وصیت نامه، وعکس از اتاق تختی در هتل آتلانتیک. اطلاعات روز بعد هم درشت تیتر زد: «تختی دو ماه و نیم قبل تصمیم به خودکشی گرفت.» عکس بزرگ صفحه اول اطلاعات هم عکسی از در غسالخانه بود. این عکس نشان می داد که از گلو تا شکم تختی بخیه خورده و مرده شور در حال شستن اوست. اطلاعات، مطالبی نیز از تشییع جنازه تختی و هجوم مردم و شکستن در غسالخانه، عکس های جوانی تختی سندی درباره خودکشی تختی چاپ کرده بود اطلاعات هم مثل کیهان روز چهارشنبه تنها یک یادداشت از دکتر محمد شاهکار درباره راز خودکشی یک قهرمان داشت. 

یک دست نوشته تکان دهنده کاش در ترکیه مرده بودم«کاش در ترکیه می مردم. همان موقع که تصادف کردم... امروز شنبه شانزدهم دی ماه است. ساعت 23/13 را نشان می دهد از خانه قهر کرده ام آماده ام به هتل. تا ساعت 12 شب درصدد بودم که خودم را از بين ببرم. حالا ساعت 12 شب است. هنوز تصمیم قطعی نگرفته ام. به بابک می اندیشم... به زندگی ام می اندیشم که پس از مرگم تباه می شود... بابک بی پار می شود... نمی دانم چه کنم... تا فردا صبر می کنم... بالاخره تصمیم نهایی خود را گرفته ام. ساعت 2 بعد از شب است. احساس می کنم چند ساعت بیشتر به آخر عمرم نمانده ... ساعت 3 بعدازظهر است، مرگ به طرف من می آید. او را در فاصله چند قدمی خود می بینم. از او استقبال می کنم. ساعت 5/3 است. بدنم می لرزد. پشتم تیر می کشد. مرگ چه سخت و وحشت انگیز است. چشم هایم سیاهی می رود. دیگر نمی توانم بنویسم. دست هایم خشکیده و می لرزد.» این بخشی از دست نوشته های تختی است که روز 19 دی ماه 1346 در کیهان چاپ شده است. 


باور خودکشی 

خبر مرگ پهلوان نامی ایران، خبر از پیروزی های دلاورانه او نبود، خبر از بازگشت سرافرازانه او از مسابقات جهانی نبود، خبر از رفتن بود، خیلی ها مرگ او را نیز باور نمی کردند، چه رسد به خودکشی اش. پخش سریع و وسیع خبر خودکشی تختی، جای تأمل داشت؛ گویی کسانی مرموز در انتشار این پیام تلخ اما معنا دار کمک می کردند. نکته های دیگری هم بود که نمی گذاشت مردم برخلاف اصرار رژیم و مطبوعات وابسته، خودکشی قهرمان ملی خود را باور کنند. تختی مسلمان و مذهبی و محبوب مردم نمی توانست خودکشی کند.

مدفن
«ای تختی مبارز! مرگ به دشمنانت، درود بر روانت، درود بر مرامت»، در مراسم ختم تختی، این شعارها را می دادند. غلام رضا را در ابن بابویه تهران دفن کردند. آنها که نزدیک تر بودند، در غسالخانه دیدند پس سر جنازه شکسته است و از آن خونابه می آید. جواب پزشکی قانونی هنوز نیامده بود، اما جواز کفن صادر شد. در آن نوشتند: «علت مرگ بعدا تعیین می شود». قبرستان اما همچنان از دسته ها و علم ها پر و خالی می شد و مردم انگار یتیم شده باشند، می گریستند و می خواندند:

ناتوان بودند گردان جهان در مشت تو        حیف که آورد عاقبت در خاک، گیتی پشت تو

خلق و خو
تختی هر که بود، هر چه افتخار آفرید، هر گونه که مُرد، در قلب های مردم ماندگار ماند. خیلی ها آمدند، بردند و رفتند، اما فقط در آلبوم افتخارات خودشان ثبت شدند؛ اما تختی، هنر فتح دل ها را داشت. چه کرده بود با خدا نمی دانیم، اما با مردم دوست بود و هر چه بود در همین صفای با خلق و خدایش بود، و گرنه این همه نیکیِ نام با چند مدال زرد و سپید به دست نمی آید.