در روزگار ما، در بين ديکتاتورهاي موجود، قذافي مصداق کامل ديوانهاي است که ديکتاتور هم هست! او اگر ديکتاتور هم نبود، ديوانه بود! چه برسد به اينکه ديکتاتور هم هست. او عمري است که بهديوانگي شهرت دارد
تاريخ انتشار: شنبه ۷ اسفند ۱۳۸۹ ساعت ۱۳:۴۰
نويسنده : محمد علي وكيلي
تيترآنلاين - طمع قدرت از ديکتاتورها ديوانه ميسازد، بهطوريکه با کناررفتن نقاب واقعي، کار ديوانهها را ميکنند.
اما دراينبين، ديکتاتورهايي هستند که از ابتدا، ديوانهاند؛ چراکه خاصيت قدرت هوشبَري است و عقلستيزي سنت آن. بههميندليل هم، ديکتاتورها همواره براساس قانون نانوشتهاي و تابع سنت جاريهاي عمل ميکنند؛ يعني در اوج قدرت، نه به اقتضاي عقل، نه متناسب با ارزشهاي اخلاقي حکم ميرانند.
بهعبارتديگر، ديکتاتوري يعني در نقطهي مقابل «عقل ابزاري» و «عقل ارزشي» رفتارکردن. عقل ابزاري ميگويد که قدرت فسادآور است؛ پس عاقل کسي است که با تندادن به مکانيزم دموکراسي، به پيشواز فسادِ برآمده از قدرت مادامالعمر نرود و دورهي قدرت را به دليل رضايت اکثريت لذتبخش مينمايد. دلکندن ديکتاتور از قدرت، با جانکندن يکي است.
تاکنون، هر ديکتاتوري چه به قهر، چه به انتخاب از قدرت کنار رفته، چند صباحي بيش، زنده نمانده است! عقل ارزشي يا عقل معطوف به هدف ميگويد: «قدرت امانتي بيش نيست. نصيب هرکس شود، بر بار مسئوليت او و ميزان تکليفش ميافزايد.» حاکمان اگر از عهدهي تکاليف و مسئوليتهاي واگذارشده، در جهت تأمين منافع مردمان خود، سرفراز بيرون آيند، امکان رستگاري مييابند. عاقل از نگاه عقل ارزشي کسي است که نهفقط به پيشواز قدرت نميرود، بلکه براي تحويلدادن قدرت لحظهشماري ميکند. *** در روزگار ما، در بين ديکتاتورهاي موجود، قذافي مصداق کامل ديوانهاي است که ديکتاتور هم هست! او اگر ديکتاتور هم نبود، ديوانه بود! چه برسد به اينکه ديکتاتور هم هست. او عمري است که بهديوانگي شهرت دارد.
چادرنشيني او انتخاب دختران تنومندي بهعنوان اسکورت، نطقهاي افراطي، ايدههاي هضمنشدني و مواضع افراطي از ايشان ديوانهاي ساخته است.
بهطوريکه از طرفي با سخنان کليشهاي، بهدنبال تصويري قهرمانانه از خود، در جهان عرب و از طرف ديگر، با طرح شعارهاي ضدامپرياليسم، بهدنبال چهرهاي انقلابي و مقبول در بين انقلابيون بود. حال آنکه او نه در شعارهاي ضدامپرياليسم صادق بود، نه دغدغهي انقلابيگري داشت.
او ديوانهاي بيش نيست و تنها بهاقتضاي ديوانگي و جلب توجه ديگران، با پوزيشنهاي مختلف روزگار گذراند. امروز که ملت ستمکشيدهي ليبي دست او را خوانده و جانبرکف گذاشته و براي رهايي از دست ديوانهاي ديکتاتور، پردههاي خيمهشببازيهاي او را کنار زدند، چهرهي واقعي وي براي جهانيان نمايان شده است. تفاوت ايشان با ديگر ديکتاتورها، در اين است که ديکتاتورهايي همچون محمدرضاشاه ايران و حسنيمبارک و بنعلي، آنگاه که دريافتند ديگر مجالي براي حکمراني قهرآميز ندارند، عرصه را رها کرده و براي جانکندن گوشهاي آرام را برگزيدند.
اما اين روزها قذافي ديوانهوار، ليبي را به درياي خوني تبديل کرده که از خيابانهاي طرابلس و بنغازي و ديگر شهرهاي آن، جويهاي خون جاري است. در ساير کشورها، پليس از گاز اشکآور و باتوم، عليه معترضان استفاده ميکنند؛ اما قذافي به مردم خود، با انواع سلاح سنگين، شامل جنگندهبمبافکن، تانک، توپ، موشک، آرپيجي7 حمله ميکند. گويي، او که ديوانه بود، ديوانهتر شده است.
اَعمال وي جاي سرزنش ندارد؛ چراکه هيچگاه سرزنش ديوانهها امکان نداشته. اين دنياي بيرحم ماست که بهراحتي، مجال ميدهد تا ديوانهاي سالها در کسوت رهبري يک کشور، بر سرنوشت ملتي حکم راند و امروز هم، در مقابل جناياتش چشم فرو بستهاند و زبان، در کام نگه داشتهاند. گويي احساسها يخ زده است و انسانيت رختبربسته و وجدان بشري بهخواب اصحاب کهف، فرو رفته. انگار نهادها و دادگاههاي بهاصطلاح بينالملل براي تأمين و تضمين جنايات ديکتاتورهايي همچون قذافي ساخته و پرداخته شدهاند.
جنايات قذافي اگر در قرن نوزده و ابتداي قرن بيستم رخ ميداد توجيحپذير بود؛ چراکه در نبود امکانات اطلاعرساني و در غياب چشم بشر صورت ميپذيرفت. اما اين جنايات در حالي رخ ميدهد که زمانهي سايبري و دهکدهي جهاني است؛ زمانهايکه فرياد کودکي بيقولهنشين در گوشهاي از عالم، از چشم تکنولوژي ارتباطات مغفول نميماند. با اين اوصاف، تنها نظارهگري جهان و بيتفاوتي آن، براي بشريت شرمندگي تاريخي رقم ميزند و در اين حالوهوا، چه غريبانه فرمود سعدي بزرگ: بنيآدم اعضاي يکديگرند که در آفرينش ز يک گوهرند