مراسم اعطاي جايزهي نوبل ادبيات ۲۰۱۰ در استكهلم برگزار شد و نام ماريو بارگاس يوسا، نويسنده سرشناس پرويي بهعنوان يكصدوهفتمين برنده اين جايزه معتبر به ثبت رسيد.
تاريخ انتشار: جمعه ۱۹ آذر ۱۳۸۹ ساعت ۰۶:۴۰
مراسم اعطاي جايزهي نوبل ادبيات ۲۰۱۰ در استكهلم برگزار شد و نام ماريو بارگاس يوسا، نويسنده سرشناس پرويي بهعنوان يكصدوهفتمين برنده اين جايزه معتبر به ثبت رسيد.
به گزارش تيترآنلاين به نقل از فرهنگخانه، ماريو بارگاس يوسا در مراسم شب گذشته كه در مقر آكادمي نوبل برگزار شد، طي سخنراني نسبتا بلند خود از دوران كودكي، سالهاي حضورش در اروپا، علاقهاش به ادبيات فرانسه و ... صحبت كرد كه در زیز پاره هایی از این سخنرانی می خوانید .
«خواندن را در پنج سالگي آموختم و اين مهمترين اتفاقي است كه در طول عمر براي من افتاده داده است. ۷۰ سال از آن زمان ميگذرد، اما دقيقا به ياد دارم كه معجزه تبديل واژههاي كتاب به تصوير چگونه زندگي مرا پربار ساخت و مرزهاي زمان را شكست.»
«قدرت خواندن كمك كرد تا دنياي ادبيات در دسترس يك پسر بچه قرار بگيرد. مادرم ميگفت اولين چيزهايي كه مينوشتم ادامه داستانهايي بود كه ميخواندم؛ چون وقتي يك داستان تمام ميشد، ناراحت ميشدم و دوست داشتم آنطور كه ميخواستم پايان آن را بنويسم.»
«در طول چند دهه زندگي افرادي كنار من بودهاند كه مرا تشويق كردند و هنگام ترديدهايم، قوت قلب من بودند. از تمام آنها تشكر ميكنم.»
«گوستاو فلوبر به من آموخت كه استعداد يك صبر طولاني و ديسپلين محكم است. ويليام فاكنر با آن ساختار نگارش خود موضوعات داستانهايش را تقويت يا تضعيف ميكرد. سروانتس، ديكنز، بالزاك، تولستوي و توماس من همه آموزگار من بودند.»
«ژان پل سارتر كه عقيده داشت رمان و نمايشنامه با زمان حال در آميخته است ميتواند مسير تاريخ را عوض كند، آلبر كامو و جورج اورول كه ادبيات بدون اخلاقيات را غيرانساني ميدانستند، همگي الهامبخش من بودند.»
«اگر بخواهم در اينجا از همه نويسندگاني كه چيزي از آنها آموختهام نامي ببرم، سايههاي آنها ما را به تاريكي فرو ميبرد. آنها قابل شمارش نيستند. آنها رازهاي داستاننويسي را به من آموختند و مرا بهسوي كشف اعماق انسانيت سوق دادند.»
«زماني بود كه تصور ميكردم نويسندگي در كشورهايي مانند زادگاهم - پرو - يك تفريح خودباورانه است، اما انسانهاي بيسواد بيشمار، وجود بيعدالتي و بيتوجهي به فرهنگ هيچيك موجب دلسردي من نشدند و حتي در آن لحظات نيز كه امرار معاش از طريق نوشتن براي من مقدور نبود، اين كار را ادامه ميدادم. چون به كارم اعتقاد داشتم، چون لازمه شكوفايي ادبيات، داشتن كشوري آزاد، مرفه و عدالتمحور است.»
«بدون داستان و ادبيات داستاني، ما از اهميت آزادي كه لازمه يك زندگي مناسب است كمتر آگاه خواهيم شد. دولتمردان خودكامه همواره نسبت به نويسندگان مستقل احساس ترس و نگراني داشتهاند، چراكه داستان به شهروندان كمك ميكند تا كمتر فريب بخورند و دروغها را باور نكنند.»
«ادبيات خوب، پلي ميان انسانهاي مختلف است كه فراتر از زبان، عقايد، عادتها، سنتها و قضاوتها ما را با يكديگر متحد ميكند.»
«در بچگي آرزو داشتم روزي به پاريس بروم، چون عقيده داشتم تنفس هوايي كه بالزاك و مارسل پروست در آن نفس كشيدهاند، مرا بهسوي يك نويسنده واقعي شدن سوق ميدهد. اگر از پرو خارج نميشدم، حداكثر يك ستوننويس روزنامه بودم.»
«واقعيت است كه من وامدار فرانسه و ادبيات فرانسه هستم كه درسهاي فراموشنشدني به من دادند. من در دوراني در فرانسه زندگي كردم كه سارتر و كامو در قيد حيات بودند و فيلمهاي برگمن در آنجا نمايش مييافتند.»
«آثار بروخس، اوكتاويو پاز، ماركز، رولفو و فوئنتس داستاننويسي در زبان اسپانيولي را متحول كرد و به لطف آنها اروپا و جهان دريافتند كه آمريكاي لاتين فقط شورش و ناآرامي نيست، بلكه گونههاي هنري و ايدههاي ناب و فانتزيهاي ادبي در آجا در جريان است.»
«در هيچ يك از نقاط اروپا و آمريكا كه زندگي كردهام، احساس تنهايي و غربت نداشتهام؛ پاريس، لندن، بارسلونا، مادريد، برلين، واشنگتن و نيويورك همهجا احساس كردهام در خانه و زادگاهم هستم. هرچند پرو هميشه در قلب من جا دارد، جاييكه در آنجا زاده شده و بزرگ شدهام.»
اين نويسنده سرشناس پرويي درحالي برنده نوبل ادبيات ۲۰۱۰ معرفي شد كه گمانهزني محافل ادبي در جهان حاكي از شانس بالاي «هاروكي موراكامي» ژاپني و «كورمك مككارتي» آمريكايي بود.
بارگاس يوسا متولد ۲۸ مارس ۱۹۳۶ است كه از مهمترين آثار وي ميتوان به «سالهاي سگي» (۱۹۶۶)، «جنگ آخرالزمان» (۱۹۸۴)، «مرگ در آند» (۱۹۹۶) و «سور بز» (۲۰۰۲) اشاره كرد.
يوسا معتقد است نوع ادبياتي كه خلق كرده است از ايدههايي نشأت گرفته كه در جواني با مطالعه آثار ژان پل سارتر آموخته است و همين امر موجب شده رودرروي دولتهاي افرادي چون فيدل كاسترو، هوگو چاوز يا پينوشه قرار بگيرد.
وي بر اين باور است كه نويسنده هرگز نبايد تبديل به يك مجسمه شود و هيچوقت نبايد در يك كتابخانه بنشيند و مانند «مارسل پروست» از دنيا دور شود، بلكه نياز نويسنده است كه از وقايع مطلع باشد.
از ديگر آثار يوسا ميتوان به «سردستهها»، «گفتوگو در کاتدرال»، «زندگي واقعي آلخاندرو مايتا»، «در ستايش نامادري»، «راه بهشت»، «چرا ادبيات؟» و «دوشيزهخانم تاکنا» اشاره كرد.
يوسا از نويسندگان متعلق به نسل شكوفاي ادبيات آمريكاي لاتين است كه در سال ۲۰۰۸ نشان عالي هنر و ادبيات فرانسه را دريافت كرد.
يوسا كه جوايز ادبي سروانتس و دن كيشوت در كارنامه افتخاراتاش به چشم ميخورد، حدود دو دهه بهعنوان يکي از کانديداهاي اين جايزه پرافتخار مطرح بود. وي يكي از ستوننويسان روزنامه معروف «ال پاس» اسپانيا است كه از سال گذشته در دانشگاه پرينستون آمريكا تدريس ميكند.