دکتر ياشا نهريني / گفتگو با دکتر سيد وحيد شريعت روانپزشک
نزديکترين فرد به يک زن يا شوهر در درجه اول بايد همسر درنظر گرفته شود و نه مادر يا پدر. کاملا طبيعي است که خيلي از موارد مربوط به يک زوج را هيچکس غير از خودشان نبايد بداند
تاريخ انتشار: يکشنبه ۸ اسفند ۱۳۸۹ ساعت ۱۰:۱۲
تيترآنلاين - نحوه ارتباط و تعامل با خانواده همسر و مشخصا والدين همسر آن هم در سالهاي نخستين زندگي مشترک از پرحاشيهترين مسائلي است که بين همسران رخ ميدهد. با دكتر وحيد شريعت، روانپزشك و عضو هيات علمي دانشگاه علوم پزشكي تهران به گفتگو نشستهايم تا از شيوههاي درست برقراري يك ارتباط سالم آگاه شويم....
سلامت: آقاي دکتر! بعضيها حتي پيش از اينکه ازدواج کنند نسبت به خانواده همسر آيندهشان در ذهن خود حالت تدافعي دارند. اين واکنش را ميتوان طبيعي يا حتي تا حدودي طبيعي دانست؟ ازدواج يکي از مهمترين اتفاقاتي است که در زندگي افراد رخ ميدهد و تغييرات گستردهاي در زندگي به وجود ميآورد. پس از ازدواج آنچه از فرد انتظار ميرود با قبل از آن متفاوت است. به عنوان نمونه يکي از انتظارات اين است که فرد بتواند در موقعيتهاي اجتماعي مختلف حاضر شود و رفتاري متناسب با شرايط و شأن خود داشته باشد. همچنين بايد بتواند با افراد جديدي که روبهرو ميشود رابطه مناسبي برقرار کند. شايد مهمترين افراد (البته پس از همسر) خانواده همسر و بهخصوص والدين او هستند. افرادي که فرد تازهوارد از خصوصيات اخلاقي آنها زياد آگاه نيست و بايد بتواند با آنها کنار بيايد.
سلامت: جايگاه باورهاي فرهنگي و سنتهاي اجتماعي در اين مواجهه کجاست؟ مثل معروفي هست که ميگويد «گربه را بايد دم حجله کشت». بديهي است کساني که به اين جمله معتقد باشند، احساس ميکنند بايد از همان روز اول کنترل زندگيشان را در دست بگيرند و هرکس از همان اول بر زندگي مسلط شد، ديگر تا پايان رييس باقي خواهد ماند و فرد مقابل ذليل و فرمانبردار او خواهد بود. والديني که نگران خوشبختي فرزند خود هستند و ميخواهند مطمئن شوند که او در زندگي مشترک خود فرد مغلوبي نيست، احتمالا سعي ميکنند تا از چند و چون ماجرا مطلع شوند و اگر نگوييم براي پيروزي، دستکم براي جلوگيري از توسريخور شدن، به راهنمايي فرزند خود بپردازند. اما در بسياري از موارد همين کنجکاويها و راهنماييها باعث ميشود تا زوجهاي جوان احساس کنند ديگران دارند در زندگيشان دخالت ميکنند و بخواهند از خود دفاع کنند. نکتهاي که معمولا در همه زندگيهاي تازه اتفاق ميافتد، بروز اختلاف بين زن و شوهر است که بهخصوص اوايل زندگي کاملا شايع است. اما مشکل زماني حاد ميشود که يکي از طرفين به علت بيتجربگي يا پرسوجوي ديگران، اختلافهاي معمول و گذرايي را که در همه زندگيها وجود دارد، به خانه والدين خود بكشاند. کمکي که والدين در اين شرايط انجام ميدهند چه به صورت مستقيم و با ورود به بحث باشد و چه غيرمستقيم و از طريق توصيه کردن، معمولا به بدتر شدن ماجرا و تشديد اختلاف ميانجامد.
سلامت: خيلي از سوءتفاهمهاي پيش آمده با خانواده همسر ناشي از تفاوتهاي خرده فرهنگهاست. آيا چارهاي براي پيشگيري از اين تنشها وجود دارد؟ زماني که خانواده دو طرف از نظر اعتقادي و فرهنگي تفاوت زيادي نداشته باشند اين مشکلات کمتر بروز ميکند، چرا که انتظاراتي که از عروس يا داماد در خانوادهها وجود دارد براي هر دو طرف شناخته شده و مورد انتظار است و بنابراين کمتر باعث اختلاف ميشود. آشنا شدن با آداب و رسوم خانواده طرف مقابل ميتواند تا حدودي به کاهش اينگونه مشکلات کمک کند. در مواردي همين آشنايي باعث ميشود که فرد از انجام کارهاي مشکلساز و چالشبرانگيز دوري کند، اما گاهي هم لازم است که زن يا شوهر از خواسته خود به نفع خانواده طرف مقابل چشمپوشي كند. اما بعضي وقتها ممکن است اجراي سنت يک خانواده با انجام ملزومات خانواده ديگر منافات داشته باشد. در اين موارد کار سختتر است و نميتوان به سادگي راهحل مناسبي پيدا كرد و بايد به دور از عصبيت و سرسختي تلاش کرد تا راهحل ميانهاي يافت. ممکن است در اين موارد نياز به کمک مشاوري متخصص هم وجود داشته باشد.
سلامت: کدام يک از اين حالتها به نظر شما منطقيتر است. انتظار داشته باشيم عروس يا داماد يک خانواده مانند فرزندان آن خانواده جذب خانواده شوند يا هميشه يک فاصله مشخص وجود داشته باشد؟ ماههاي اول زندگي مشترک، زمان حساسي است که روابط جديدي در حال شکل گرفتن است و بهطور معمول در اين دوره احتياط و مراقبت بيشتري لازم است تا افراد بتوانند در نقش جديد خود به خوبي ظاهر شوند. پس نميتوان انتظار داشت که خيلي زود فرد بهطور کامل به خانواده جديد خود جذب شود. بايد توجه داشت که برخي افراد سريعتر ميتوانند با ديگران رابطه دوستانه برقرار کنند و به اصطلاح خونگرم و به جوش هستند، در حالي که برخي ديگر آهستهتر با افراد جديد ارتباط برقرار ميکنند و مدتي زمان ميبرد تا بتوانند احساس نزديکي و صميميت کنند. اين مساله به شخصيت هر فردي برميگردد و نبايد انتظار داشت که همه به يک صورت برخورد کنند.
سلامت: فرض کنيد بين يک زن با پدرشوهرش اختلاف يا مسالهاي رخ دهد. چگونه همسر او ميتواند از اين دوراهي سالم بگذرد؟ با وجود همه اين احتياطها ممکن است باز هم مشاجرهاي بين والدين با عروس يا داماد ايجاد شود. در اين مواقع فرد در شرايط دشواري قرار ميگيرد و نميداند که بايد از والدين خود طرفداري کند يا از همسر. شايد بهتر باشد که به جاي طرفداري از اين يا از آن در درجه اول طرفين را دعوت به آرامش کرد تا هرچه زودتر درگيري رودررو پايان يابد. سپس در شرايطي آرامتر و بدون حضور ديگران با هريک از دو طرف ماجرا بهطور جداگانه صحبت شود و سعي در رفع سوءتفاهمها و کدورتها گردد. در اين مواقع گاهي لازم ميشود از کمک بزرگترها يا کساني که مورد قبول و احترام خانواده هستند هم کمک گرفت. همدردي و بررسي منطقي موضوع و تاکيد بر ارائه راهکار براي جلوگيري از تکرار مشکل ميتواند از مواردي باشد که در گفتوگو با هر يک از دو طرف به آن پرداخته ميشود. به علاوه براي کم کردن نگرانيهاي معمول والدين، همسران ميتوانند نكات مثبت را بيشتر به والدين دو طرف منتقل کنند.
سلامت: براي هرکدام از افراد درگير در اين ارتباط چندجانبه چه توصيهاي داريد؟ در پايان ميخواهم تاکيد کنم که نزديکترين فرد به يک زن يا شوهر در درجه اول بايد همسر درنظر گرفته شود و نه مادر يا پدر. کاملا طبيعي است که خيلي از موارد مربوط به يک زوج را هيچکس غير از خودشان نبايد بداند و اگر غير از اين باشد و به عنوان نمونه مادر يك خانم از همه جزييات زندگي دخترش باخبر باشد غيرطبيعي است و ميتواند بالقوه خطرناک باشد. ديگر اينکه زندگي مشترک را نبايد به شکل يک ميدان مبارزه ديد که يک برنده و يک بازنده دارد. سرانجام اينکه مشکل و اختلاف هميشه پيش ميآيد و آنچه مهم است توانايي حل مشکل است. چيزي به نام زندگي زناشويي بدون مشکل يک افسانه است. توانايي حل مشکل يک مهارت است که ميتوان آن را ياد گرفت.