تيترآنلاين - در یکی از شماره های مهر ماه هفته نامه ستاره صبح مطلبی از دکتر شهرام یزدانی در مورد هوش ایرانیان درج شده بود تحت عنوان " چرا آی کیو ایرانیان روبه نزول است ". مقاله مزبور در باره مطلبی صحبت می کند، یعنی میانگین رتبه هوشی ایرانیان در بین کشور های جهان و تنزل این رتبه طی چند سال اخیر. در آن مقاله اشاره می شود که میانگین ضریب هوشی ایرانیان 84 و در بین 184 کشور رتبه 94 محسوب می شود. گرچه اینگونه نتیجه گیری ها همیشه با تقریب بسیار زیاد و عدم دقت روبرو است لکن به دلیل اهمیت، این نکته در خور توجه بیشتری است. در بخش بعدی این نوشته به سوابق مربوط بحث ضریب هوشی و چگونگی تغییرات آن خواهیم پرداخت. لکن قبل از آن نکته ای که از اهمیت کلی تری برخوردار است را مورد اشاره قرار می دهیم.
این روز ها در منابع پراکنده، مطالبی درج می شود که دال بر این است که به طور فزاینده ایرانیان به نقد و پرسش نقادانه در مورد ویژگیهای فرهنگی و فکری خود می پردازند. همین چند روز پیش مطلبی را در اینترنت دیدم که فردی در نوشته خود پرسش هائی را به این مضمون مطرح می کرد:
ما چگونه ملتی هستیم که اگر یک پهلوان تولید می کنیم در مقابل صد خبیث مخبث ایجاد می کنیم تا با نیرنگ و ریا و حیله کمر او را بشکنند. یا اگر یک امیر کبیر تولید می کنیم در مقابل صد میرزا آقاخان نوری فراهم می آوریم تا کار اورا خنثی کنند و خونش را بریزند؟
اگر یک دانشمند یا اندیشمند تولید می کنیم چگونه است که شرایطی تضمینی فراهم می شود که او از کشورمتواری شده و پشت سرش را نیز نگاه نکند. اگر شاعر تولید می کنیم چگونه است که کتابش آکنده از اشعار مدح در مورد کثیف ترین انسانها ها است و اگر، مانند ناصر خسرو، حاضر به این کار نشد دیوان شعر او عمدتآ شکایت نامه یا زجر نامه است؟ هر کدام از ما می توانیم مشابه اینگونه پرسش ها را مطرح کنیم: چرا یک شاعر انگلیسی یا آلمانی یافت نمی شود که مانند حافظ بگوید "فلک به دست مرم نادان دهد زمام مراد/ تو اهل دانش و فضلی همین گناهت بس... آسمان کشتی ارباب هنر می شکند... "و از این دست بسیار است و اگر شاعری در آن دیار ها چنین اشعاری سرود آیا نقادان آن دیار ها نمی گویند این چه سخن غیر واقعی است که مطرح می شود؟ آیا در کشور ما نقادان بعد از حافظ مقطعی را می یابند که بگویند از این دست سخن دیگر مصداق ندارد؟ دیگر در کشور ما آسمان کشتی ارباب هنر را نمی شکند و این رویه و روش آسمان و چرخ( که منظور از آن شرایط عمومی محیط اجتماعی است) یا هرچه بنامیم متوقف شده است؟ انواع گوناگون اینگونه پرسش ها که به زبان عرفی مطرح می شوند نشان دهنده طرح مشکلات واقعی و نیاز مند تبیین علمی در قالب مفاهیم روانشناسی اجتماعی و جامعه شناسی وکنکاش علمی پیرامون آنها هستند.
بیاد می آورم چند سال پیش دانشجوئی صبح اول وقت بسیار مضطرب و ناراحت به دفتر کار من آمد و گفت امروز منظره ای دیدم که بسیار مرا آشفته کرده است. در میدان نزدیک منزل ما قرار بود تعدادی مجرم را با جرثقیل دار بزنند و به همین دلیل زود از منزل بیرون آمدم تا دچار راه بندان نشوم. در راه پدری را دیدم که دختران خردسال خود را لباس پوشانیده بود که گوئی به مهمانی می برد به تماشای مراسم اعدام می برد. آیا جامعه ای که درصد حتی معدود از اینگونه افراد داشته باشد دچار مشکل نیست؟ به او گفتم این حادثه ای منفرد است. چند روز پس از این صحبت، عکس های مراسم مزبور در سایت های خبری در آمد. نکته ای که توجه مرا جلب کرد تعداد افرادی بود که بالکن های ساختمانهای اطراف را برای تماشا انباشته بودند. خانمهائی که جمع بودند گوئی توسط فامیل، همسایه و آ شنا برای مهمانی دعوت شده اند و قرار است حادثه جالبی را از لژ اختصاصی تماشا کنند.
سالها است که صاحب این قلم در نوشته های مختلف این پرسش را مطرح می کند: اینکه ما دچار شرایطی هستیم که هستیم باید مربوط به مشکلی در ویژگی های فردی، ذهنی و فرهنگی ما باشد. آن کدام است؟ برای طرح مشکل از مفاهیم متخصصان کامپیوتر استفاده می کنم. باید بگویم شاید چیزی در بیت و بایت های پائین پردازنده های ذهن ما ایراد دارد. آن کدام است؟ متاسفانه پاسخ به این پرسش در دامنه رشته تخصصی اینجانب نمی گنجد و این پرسش را بایستی برای فیلسوفان، متخصصان تاریخ، متخصصان روانشناسی اجتماعی و جامعه شناسان عرضه کرد و اگر این گروه پاسخی ارائه کنند فوق العاده فاخر خواهد بود.
برخی ممکن است بگویند که همه که مثل یکدیگر نیستند و سخن از ویژگی های جمعی درست نیست. این نظر نیز درست نیست. چه اینکه گروهها ویژگی های گروهی دارند( مانند اینکه ژاپنی ها شکل و شمایلی دارند که با هندی ها متفاوت است) در عین حال که در داخل هر گروه نیز تفاوتهای بین افراد وجود دارد. این که ایرانیان مردمانی وطن پرست و با احساسات ملی قوی بوده اند مانع از این شده که به ایرادهای خود با دید عینی و انتقادی نگریسته و آنها را مورد موشکافی قرار دهند. طبعآ این موشکافی و کنکاش برای آینده کشور و ملت ایران از اهمیت خاصی برخوردار خواهد بود. در همین ارتباط مطلبی که آقای دکتریزدانی در مورد هوش ایرانیان نوشتند می تواند مدخلی برای چنین بحثهائی باشد.
منحنی کاسه زنگی[1]
در سال 1994 کتابی منشر شد با عنوان "منحنی کاسه زنگی: هوش و ساختار طبقاتی در زندگی آمریکائی ها.[2]" این کتاب در ردیف کتابهای پرفروش قرار گرفت و در عین حال بحث و چالش فراوانی بر انگیخت. این کتاب را یک استاد روانشناسی دانشگاه هاروارد به نام ریچارد هرنشتین[3] و محقق علوم سیاسی انستیتو انترپرایز آمریکا به نام چارلز مری[4] تالیف کردند. این کتاب در بین کتابهای روانشناسی بیشترین مخالفت و مقابله روشنفکری را بر انگیخت و بسیاری از منتقدین، آن را توجیهی بر نژاد پرستی قلمداد نمودند.
ابتدا به طور خلاصه منظور از منحنی کاسه زنگی را توضیح می دهیم. این همان توزیع نرمال در آمار است. هنگامی که موارد بروز یک ویژگی در دو طرف میانگین دارای پراکنش مشابهی است و بیشترین تراکم در اطراف میانگین قرار گرفته و هر چه از میانگین دور تر شویم تراکم افراد دارای آن ویژگی کمتر شود به این توزیع یک توزیع نرمال یا کاسه زنگی گفته می شود. ضریب هوشی از کمیت هائی است که از این توزیع پیروی می کند. یعنی بیشترین درصد افراد جامعه دارای ضریب هوشی در حد متوسط هستند و هرچه به سمت دست راست متوسط حرکت کنیم تعداد افراد دارای هوش بالاتر و بالاتر کمتر شده و بر عکس هرچه به طرف چپ میانگین حرکت کنیم تعداد افراد کم هوش تر کاهش می یابد. به نحوی که درصد تعداد نوابغ و کم بهره ها در دوطرف منحنی، کاهش یابنده و کم و بیش متقارن است( به نمودار توزیع ضریب هوشی سفید پوستان و سیاه پوستان امریکا توجه کنید).
مقایسه ضریب هوشی سیاه پوستان با سپید پوستان در کتاب مذکور، که بر اساس حجم قابل ملاحظه ای از مطالعه های آماری قبلی انجام شد، نتایج نگران کننده ای را بدست داد. به نمودار توجه کنید. برای مثال اگر میانگین ضریب هوشی سفید پوستان نزدیک 102 بود میانگین مربوط به سیاه پوستان در حد 82 حاصل می شد. توجه به نمودار نشان می دهد که اکثریت با هوش ترین سیاه پوستان در حد هوش زیر متوسط سفید ها قرار دارند. در بخش دست راست نمودار می توان دید که تعداد با هوش های سیاه پوست در مقایسه با سفید پوستان بسیار ناچیز است. گفته می شود که اگر برای دستیابی به مشاغل تخصصی و علمی و مدیریتی بالا یک ضریب هوش 115 یا بیشتر لازم باشد در بین سفید پوستان حدود 16 درصد در این سطح قرار دارند در صورتی که درصد سیاه پوستان در این رده هوشی 2.5 در صد است. سطح هوشی بین 70-75 در مرز عقب ماندگی ذهنی است و شرایط یک زندگی را ترسیم می کند که فاقد فرصت و امکان بهبود در امور زندگی است و مشخص کننده افرادی است که فاقد توان تشخیص و بهره گرفتن از فرصت های رشد و تعالی هستند. بر اساس این سنجش ها حدود 20 در صد سیاه پوستان داری بهره هوشی کمتر از 75 هستند.
یک نتیجه کانونی این کتاب این است که رتبه هوشی افراد، یک توضیح دهنده خوبی برای موفقیت اجتماعی آنان است. یعنی اگر منظور از موفقیت اجتماعی خواه سطح درآمد یا وضعیت شغلی و سایر نماگر های موفقیت باشد، این دست آورد ها در جوامع غربی با ضریب هوشی همبستگی بالائی دارد. این پژوهشگران نشان دادند که قدرت توضیح دهی رتبه هوشی از عواملی مانند زمینه خانوادگی و جایگاه اجتماعی و تحصیلات پدر و مادر بیشتر است. یعنی افراد با هوش اگر در طبقات پائین اجتماعی و خانواده های کم سواد و کم در آمد نیز بدنیا آمده باشند شانس بهتری برای پیشرفت دارند در مقایسه با افراد کم استعداد ی که در طبقات بالای در آمدی بدنیا می آیند. البته تاکید بر جوامع غربی در اینجا ضرور ی است. زیرا فقط در یک جامعه باز است که افراد با ضریب هوشی با لا حتی اگر از جایگاه خانوادگی و در آمدی پائینی شروع کرده باشند می توانند به رتبه های بالا تر نائل آیند. چنانکه استدلال جالب فون هایک- در کتاب "راه برده داری" نشان می دهد در جوامع توتالیتر روند قابل ملاحظه ای وجود دارد برای اینکه فرومایه ترین ها به بالاترین مناصب اجتماعی و اقتصادی دست یابند.
به هر حال نویسندگان کتاب منحنی کاسه زنگی به این نکته توجه می کنند که وقتی دست آورد های اجتماعی دارای یک چنین رابطه ای با هوش افراد است، این امر خود عواقب نا مطلوبی را به همراه می آورد که باید نسبت به آن هوشیار بود. به این معنی که افرا هوشمند و دارای توان فکری بالا تر نخبگانی را تشکیل می دهند که از سایر افراد جامعه جدا شده و شکاف بین این گروهها تشدید می شود که این روندی خطر ناک برای یک جامعه پیشرفته خواهد بود.
این نتایج آماری نتایج سیاست گذاری خاصی را نیز به همراه داشت. برای مثال استدلال می شد که ارائه کمک مالی دولتی به "مادران مجرد" ، یعنی زنانی که بدون داشتن شوهر بچه دار می شوند، یک سیاست درستی نیست. چه اینکه این امر سبب می شود زنان بدون توجه به توان مردان در تامین زندگی خانوادگی و بر اساس ضوابط دیگری به آشنائی با مردان تن در دهند. یا اینکه استدلال می شد برنامه های آموزشی خاص رنگین پوستان به دلیل عدم کار آئی نهائی غیر قابل توجیه است.
در مطالعه مزبور و سایر مطالعات تاکید می شد که عوامل ژنتیکی یا وراثتی و نژادی و عوامل اجتماعی هر دو گروه در میزان هوش افراد موثر هستند و درجه اهمیت عامل ژنتیکی بین 40 تا 80 درصد بر آورد می شد.
این یافته ها از دیدگاههای مختلفی مورد انتقاد قرار گرفت. برای مثال این که به هر حال آزمون های هوش بر اساس دسته بندی های مبتنی بر پرسش های مربوط به توان تشخیص ارتباط کلامی، تصویری، تشخیص الگو ها در سلسله اعداد و تصاویر و یا گزاره های نوشتاری و محاسبات ذهنی است که همگی برای کسانی که در دوردان کودکی در یک فرهنگ صنعتی شهری مدرن پرورش یافته اند قابل درک تر است. در این مطالعات معمولآ سفبید پوستان اروپائی و زرد پو ستان در رده های بالا تر و سپس هیسپنیک ها( اسپانیائی تبار های قاره امریکا) و در رده آخر آفریقائی تبار ها قرار می گیرند. همین نکته می تواند دال بر اریب این تست ها به نفع فرهنگ های خاص باشد. علاوه بر ایراد هائی که به روش های سنجش ضریب هوشی وارد است ایراد های روش شناختی به کار هرشتین و موری وارد شد. یک اقتصاد دان برنده جایزه نوبل به نام جیمز هکمن نیز به برخی فروض مطرح شده در مطالعه ایراد هائی وارد کرد و برخی نتایج آماری آنها را بر اساس داده های همان مطالعه مورد اشکال دانست.
گزارش رتبه هوشی ایرانیان
این که نتایج ارائه شده در گزارش آقای دکتر یزدانی از چه ماخذی است برای اینجانب مشخص نیست لکن در "وکیپیدیا" نتایج مطالعه ای در ج شده که ضریب هوشی متوسط مردم کشور های مختلف را ارائه و مقایسه کرده است[5]. این خلاصه نیز بر اساس نتیجه تحقیقی است که در کتابی آمده است تحت عنوان " ضریب هوشی و ثروت ملل[6]". توسط یک استاد روانشناسی دانشگاهی از ایرلند شمالی و یک استاد علوم سیاسی از دانشگاهی در فنلاند به ترتیب به نام های لین و ون هانن. در این کتاب بر اساس بررسی آماری نشان داده شده که رابطه مستقیمی بین در آمد سرانه کشور ها و ضریب هوشی متوسط مردم آن کشور وجود دارد. یعنی هرچه متوسط ضریب هوشی مردم یک کشور بالاتر باشد احتمال اینکه در آمد سرانه آنها بالاتر باشد نیز بیشتر است. البته این دو پژوهشگر تاکید می کنند که در یک جامعه با در آمد سرانه بالاتر امکان رشد ضریب هوشی افراد نیز بیشتر است و رابطه می تواند دو طرفه باشد.
در این مطالعه میانگین ضریب هوشی متوسط مردم ایران را 84 گزارش کرده که دو نمره از میانگین ضریب هوشی سیاه پوستان آمریکا بیشتر است. رتبه ایران به این ترتیب 56 از بین 82 کشور است. طبق این مطالعه ایران بعد از کشور هائی مانند عراق، برزیل، مکزیک، مراکش، کوبا و فی جی... قرار می گیرد. در این مطالعه بالا ترین رتبه مربوط به هنگ کنگ، کره جنوبی، ژاپن، تایوان، سنگا پور و آلمان است.
در این پژوهش ضریب هوشی کشورها بر اساس مطالعات منتشر شده در همان کشور ها تعیین شده است. طبعا برای برخی کشور ها مطالعات بیشتر و برای برخی مطالعات کمتری در اختیار این محققین بوده است. درجه روائی این مطالعات نیز متفاوت است. نمی توان تعیین کرد که متوسط ضریب هوشی ایرانیان بر اساس کدام مطالعه انتخاب شده. در کشور ما نیز در بسیاری از آزمون ها از تست هوش بهره گیری می شود که درجه روائی و قابلیت اطمینان آنها قابل تردید است. لکن همین امر که در این مطالعه رتبه ما 56 در بین 82 کشور و در مطالعه مورد استفاده آقای دکتر یزدانی ردیف 94 در بین 184 کشور مطرح می شود و در هردو، میانگین ضریب هوشی معادل 84 مطرح شده دال بر این است که ما آنچه در مورد خود باور داریم با آنچه دیگران در مورد ما برداشت می کنند فاصله قابل ملاحظه ای دارد. میانگین ضریب هوشی ما هر چقدر باشد لازم است به عوامل تعیین کننده آن توجه کنیم و شرایط آن را در جامعه امروز کشور مان مورد بررسی قرار دهیم.
عامل ژنتیکی هوش
چنان که گفته شد بین 40 تا 80 در صد هوش را به عوامل ژنتیک نسبت می دهند. هر جامعه ای در شرایط معمول از یک حوضچه ژنتیک بر خوردار است که ا زطریق تولید مثل دوام می یابد. به این معنی که کل جمعیت موجود یک ترکیب خاصی از ژنهای توارثی را در بر می گیرد که در اصطلاح حوضچه ژنتیکي آن جامعه گفته می شود. این در مورد هر نوع ژن مانند ژن رنگ پوست و طول قد، ژن های ایجاد بیماری قند و بیماری های قلبی و یا ژنهای مربوط به ظرفیت یادگیری و مانند آن مصداق دارد. تا مادام که این حوضچه ژنتیک دچار تغییر نشده باشد این ویژگی های عمومی در حد میانگین خود با ثبات خواهد ماند. حال اگر فرض کنیم طول قد افراد به عامل ژن های پدر و مادر آنها بستگی داشته باشد و از یک جامعه افراد مثلآ بلند قد به هر دلیل مانند مهاجرت و یا مرگ و میر استثنائی به تدریج حذف شوند، خواه نا خواه حوضچه ژنتیک آن جامه دچار تغییر شده و به تدریج طی چند نسل ویژگی بلند قد بودن در آن جامعه کمتر مشاهده می شود و میانگین قد مردم کوتاه تر می شود. این نکته ای است که در مقاله آقای دکتر یزدانی نیز به عنوان عامل تنزل میانگین هوش ایرانیان ذکر شده است. یعنی هنگامی که به صورت مستمر برخی از افراد باهوش جامعه ما از کشور مهاجرت می کنند خواه نا خواه این امر اثر نا مطلوب بر حوضچه ژنتیک کشور اعمال کرده و در چند نسل به نحوه قابل ملاحظه ای میانگین هوش جامعه را کاهش می دهد. این امر نیز یک تهدید جدی است. اکثر جوانان تحصیل کرده ما راهی خارج از کشور بوده اند و دانشگاهها و محل های استخدام خارجی نیز با دقت تمام بهترین استعداد ها را گزینش می کنند. این امر نیز فقط مربوط به کاهش تعداد نسل موجود افراد با استعداد کشور نیست بلکه اثر این امر بر تنزل کیفیت حوضچه ژنتیکي و کاهش میانگین استعداد نسل های بعدی حتی شدید تر بوده و از اهمیت مضاعفی بر خوردار است.
برای تاکید بر اهمیت بلند مدت این نکته از یک مثال تاریخی استفاده می کنم. در حدود نه قرن پیش از میلاد مسیح قومی در اطراف دریای مدیترانه زندگی می کردند که در تاریخ به نام قوم "کارتاژ" ثبت شده اند. این قوم از لحاظ مدنیت و پیشرفت و ثروت سر آمد اقوام جهان بودند و در امر دریا نوردی و تجارت در جهان آن روز در حدی پیشرفت کرده بودند که تاریخ دانها این قوم را با اروپائیان قرن 18 قابل مقایسه می دانند. این قوم که حکومت مقتدری نیز داشتند و چند قرن در اطراف مدیترانه مسلط بودند پس از چند قرن درخشیدن به طور ناگهانی نابود شدند. در مورد دلیل این امر که یک معمای تاریخی است فروض مختلفی مطرح شده است. یک فرض نیز این است که در بین این قوم یک خرافه مذهبی بوسیله کاهنان پایدار شد که هر خانواده بایستی عزیز ترین چیزی که در تملک دارد را برای خوش آمد خدایان قربانی کند. و آن نیز بهترین فرزند خانواده بود. به این نحو سالم ترین و باهوش ترین فرزندان هر خانواده قربانی شد و این امر کیفیت حوضچه ژنتیکي جامعه را به نحوی تنزل داد که پس از چند نسل معلولها و رنجور ها و افراد دارای بیماری های توارثی و کم هوشها بخش قابل توجه جامعه را تشکیل دادند. این افراد نیز که توان برنامه ریزی، سازماندهی، تجهیز و دفاع را در حد اجداد خود نداشتند توسط رومی ها شکست خوردند و رومی ها در یک حمله کار تمام آن قوم را یک سره نمودند.
خورد و خوراک
در بین عواملی که در مطالعات مختلف گفته می شود بر ضریب هوشی تاثیر میگذارد خورد و خوراک افراد و نوع رژیم غذائی است که اثر آن از قبل از تولد شروع می شود. به این معنی که تغذیه مادران در رشد مغز جنین تاثیر دارد و تغذیه مادر در زمان شیردهی کودک و پس از آن نوع تغذیه ای که کودک را سالم و از لحاظ بدنی در شرایط مناسبی قرار دهد، بر امکان بالقوه فعالیت ذهنی او در طی حیات موثر خواهد بود.
یکی از عوامل کلیدی که در بسیاری از مطالعه ها به آن اشاره می شود وجود "ید" در منابع غذائی است. چنانکه می دانیم ید بر فعالیت غده تیروئید و فعالیت قدرت دماغی انسان موثر است خصوصآ اثر کمبود ید در مراحل جنینی اثرات دائمی و غیر قابل جبرانی بر رشد سیستم نخاعی کودک، مانند عقب ماندگی ذهنی به درجات مختلف، بر جای می گذارد[7]. همانگونه که می دانیم کمبود ید موجب ضعف عملکرد غده تیروئید و عدم تولید بسیاری از هورمون ها در بدن می شود[8] . در مقالات متعددی که در این مورد نوشته شده است بسیاری از علائمی که می توان به کم هوشی نسبت داد را می توان در بیمارانی که اختلال در غده تیروئید دارند مشاهده کرد. مانند خستگی، گیج بودن، مشکل تمرکز فکر و مانند آن(برای مثال نگاه کنید به این ماخذ[9]).
کشور ما متاسفانه از این ماده حیاتی بسیار کم بهره است و منابع معدنی ان بسیار کمیاب است و به همین دلیل نیز اصولآ مواد غائی ما به طور طبیعی دچار کمبود ید است. چنانکه گفته می شود یکی از منابع غنی ید غذا های دریائی است. لکن چنانکه برخی از اساتید تغذیه برای اینجانب گفته اند دریاهای اطراف ایران نیز دچار همین مشکل است. به دلیل اهمیت غیر قابل انکار این مسئله، در زمان ریاست جمهوری جناب آقای هاشمی و زمان وزارت آقای دکتر مرندی در وزارت بهداشت و درمان، تلاشی در سطح ملی آغاز شد تا از طریق تبلیغات رسانه ای آگاهی خانواده ها را در این مورد افزایش دهند. تولید کنندگان نمک طعام نیز ترغیب به افزودن ید به نمک طعام و ارائه نمک طعام ید دار شدند. حتی در موردی برای معرفی مطلب، مراجعه خانه به خانه برای توزیع جزوه و یک بسته کوچک نمک ید دار انجام شد. چه این که علیرغم اثر فاحش کمبود ید مقدار بسیار کمی از آن نیز برای جلوگیری از مشکلات کفایت می کند. لکن به نظر می رسد این تلاش اساسی و فوقاالعاده مهم ادامه نیافت و اکنون نیز بعید است بسیاری از خانواده ها نسبت به اهمیت این اقدام ساده آگاهی داشته باشند.
آموزش
بخشی از ضریب هوشی که "بخش سخت یا متبلور" هوش نامیده می شود تحت تاثیر یاد گیری، و افزایش مهارت ذهن در به کار بردن ابزار های ذهنی، قرار می گیرد. برخی از روان شناسان آزمون های هوش را بر حسب این که هوش دارای دو بخش "سیال" و " جامد یا متبلور شده [10]" است، تقسیم بندی می کنند. بخش اول مربوط به توان تشخیص ارتباطات بین مفاهیم و اجسام است بدون آشنائی قبلی و در واقع به ویژگی ها و ظرفیت طبیعی فرد بستگی دارد. بخش دوم به مهارت های آموختنی بستگی داشته و از طریق آموزش و تجربه توسعه می یابد.
طبعآ این بخش از هوش انسانها به کیفیت آموزش دیدن مربوط می شود. بر اساس بیش از سی سال تجربه آموزشی در دانشکاههای کشور و خارج از کشور نتیجه ای که می توانم ارائه کنم این است که از سالهای قبل از انقلاب تا کنون نظام آموزش رسمی کشور برنامه هائی را ارائه می کند که به جز برخی موضوع های درسی بقیه یا از لحاظ محتوائی ناچیز و کم فایده هستند یا از لحاظ نحوه آموزش. این بحث طبعآ چالش بر انگیز است و نیاز به بررسی فراوان دارد و مطلبی که ذکر شد فقط حاصل تجربه نگارنده است. لیکن این پرسش را برای خواننده مطرح می کنم که ما پس از اتمام تحصیل دبیرستانی و دانشگاهی چند در صد از دانش تاریخی، جغرافیائی، زبان خارجی و ادبیات(و اخیرآ مهارت های رایانه ای) خود را مدیون مطالعات مستقل شخصی و کلاسهای بیرون از نظام رسمی هستیم؟ علاوه بر اینکه بر نامه های آموزشی و مهمترین آزمونی که سرراه جوانان ما است به نام کنکور ذهن فرسا و کم حاصل است، نظام آموزشی ما برخی مهارتهای لازم برای زندگی اجتماعی را اصولآ مورد کم توجهی قرار می داده است. یکی از آنها کسب اندیشه ساختارمند، دارای سازگاری درونی و توان اندیشدین روشن و روشمند است. دیگری مهارت های نوشتاری و گفتاری است و سوم مهارت های اجتماعی مانند مذاکره، مشارکت، نیل به تفاهم،همکاری گروهی و سازمان دهی برای حل مسائل جمعی است. این دسته از مهارت ها در آموزش های کشور های پیشرفته نقش بسیار موثری دارد کما اینکه آموزش های مربوط به ازبر کردن مطالب و پاسخ کلیشه ای ارائه کردن برای پرسش ها در آن کشور ها نقش کم رنگتری دارد.
روابط اجتماعی
از دسته دیگری از عوامل که در منابع مربوط به این رشته، که قبلآ به برخی از آنها اشاره شد، ذکر می شود روابط اجتماعی است [11]. در مطالعات مختلف نشان داده شده است که مشارکت فعالانه افراد در فعالیت های خارج از خانواده اثر مثبت بر هوش افراد دارد. خصوصآ کودکان و جوانانی که بیشترین ارتباط آنها با اعضای خانواده است(در حالت برابری سایر شرایط) در آزمونهای هوش نمره های پائین تری می آورند. بنا بر این وجود شرایط مشارکت در فعالیت های اجتماعی، فرهنگی و سیاسی سالم و گفتمان های آزادانه می تواند در امر توسعه هوش انسانها ( خاصه بخش متبلور یا جامد که به مهارت های اکتسابی و قابل فرا گیری مر بوط است) نقش موثری داشته باشد.
اگر واقعآ میانگین ضریب هوشی ما ایرانیان پائین است با برسی هائی از این دست است که می توان دریافت ریشه مسئله کجا است و راه حل های آن کدامند. درس دیگری که می توان گرفت این است که ما اگر فروتنانه کمبود های خود را بدانیم بهتر می توانیم راه حل های منطقی و کار آمد برای آنها و سایر مشکلات خود بیابیم تا اینکه واقعیت ها را در پشت پرده خود بزرگ بینی کتمان نمائیم.
[1] . The Bell Curve
[2]. Herrnstein Richard J. , and Richard J. Herrnstein (Author)
› Visit Amazon's Richard J. Herrnstein Page
Find all the books, read about the author, and more.
See search results for this author
Are you an author? Learn about Author Central
Charles Murray (1994), the Bell Curve: Intelligence and Class Structure in American Life , Free Press.
[3] . Richard J. Herrnstein
[4] . Charles Murray
[5] . http://en.wikipedia.org/wiki/IQ_and_the_Wealth_of_Nations
[6] . Lynn, R. and Vanhanen, T. (2002). IQ and the wealth of nations. Westport, CT: Praeger
[7] . de Escobar GM, Obregón MJ, del Rey FE(2007), Iodine deficiency and brain development in the first half of pregnancy. http://www.ncbi.nlm.nih.gov/pubmed/18053280
[8]. American Thyroid Association, Iodine Deficiency, http://www.thyroid.org/patients/patient_brochures/iodine_deficiency.html.
[9] . Phillips, Jennifer, A (2001). Thyroid Hormone Disorders, http://www.csa.com/discoveryguides/thyroid/overview.php.
[10] . Fluid and solid
[11] . Wikipedia, the free encyclopedia , Social intelligence, http://en.wikipedia.org/wiki/Social_intelligence