تيترآنلاين - باز هم بگوييد تهران «بدجايي» است! - نسخه قابل چاپ

باز هم بگوييد تهران «بدجايي» است!

23 آذر 1389 ساعت 16:17

نويسنده : فتح الله آملي

چرا همه چيز را به شوخي گرفته‌ايم و بسنده كرده‌ايم به پرواز چند هواپيماي كوچك سمپاش و ريختن دو سه ‌هزار ليتر آب بر روي شهر


سالهاست كه تهران به مرز انفجار رسيده اما همچنان غيرقابل تحمل‌تر مي‌شود. سالهاست كه هر دولتي كه سركار مي‌آيد در صدد برمي‌آيد تا از جمعيت تهران كم كند. اما جمعيت اين شهر هر روز بيشتر مي‌شود و در آخرين آمار جمعيتي مركز آمار ايران، همچنان تهران شاهد بيشترين رشد جمعيتي و بيشترين ميزان مهاجرت بوده است.

سالهاست كه اجازه تأسيس واحدهاي صنعتي و توليدي جديدي در تهران داده نمي‌شود و باز واحدهاي صنعتي بيشتري در آن سر باز مي‏كنند و سالهاست كه دولت‌هاي مختلف و به ويژه دولت‌هاي نهم و دهم وام‌ها و اعتبارات و سرمايه‌گذاري‌هاي فراواني را در جغرافياي ايران و مناطق ديگري غير از تهران توزيع مي‌كنند اما باز هم بخش اعظم سرمايه و سرمايه‌گذاري و به‌ويژه سرمايه‌گذاري‌ بخش خصوصي نصيب همين ابرشهر مي‌شود و خلاصه سالهاست كه هرچه مي‌كنند تا از جاذبه‌هاي اين شهر بي‌جاذبه و بي‌ستاره و بي‌آرامش و حتي گاه سرد و بي‌عاطفه و بي‌عشق بكاهند و از جمعيت آن كم كنند، اما به نتيجه نمي‌رسند و نتيجه عكس مي‌گيرند و حال كار به جايي رسيده است كه اين شهر بي‌باران و بي‌نسيم و بي‌درخت و بي‌چشمه و بي‌رود و بي‌روح، راه گلوي شهروندانش را هم تنگ كرده و آن‌ها را به تنگي نفس انداخته ... و اين شهر بي ‏در و دروازه مي‌رود تا حوصله‌اش از اينهمه شلوغي و بي‌توجهي مسئولانش سر برود و از نفس بيفتد و از نفس بيندازد.

اين روزها آنها كه در اين شهر رفت و آمد مي كنند نوميد از هر اقدام و راهكار و راه‌حلي، تنها چشم به آسمان دوخته‌اند و دست به دعا شده‌اند تا مگر خدا كاري بكند كه از بندگان تماشاچي و كارنابلد و خطاكارش ظاهراً كاري ساخته نيست. آنچه كه مي‌ماند اين است كه آيا واقعاً بايد نشست و تماشا كرد كه خدا نسيمي برساند و يا باراني بباراند كه چند روزي راه نفس شهر باز شود و مرگ شهر و شهروندانش را به تاخير اندازد؟ راستي چرا با اين كه همه مي‌دانيم تهران در حال احتضار است كاري برايش نمي‌كنيم و مرتب مسكّن‌هايي برايش تجويز مي‌كنيم كه حالا ديگر به درد چند روز تسكين درد هم نمي‌خورند؟ چرا تنها به توصيه بسنده كرده‌ايم و به چند بخشنامه قانع شده‌ايم و به افزايش حقوق و اعطاي وام تسهيلات مسكن و ... براي آن‌ها كه بخواهند داوطلبانه شهر را ترك كنند دل خوش داشته‌ايم؟ چرا همه چيز را به شوخي گرفته‌ايم و بسنده كرده‌ايم به پرواز چند هواپيماي كوچك سمپاش و ريختن دو سه ‌هزار ليتر آب بر روي شهر كه حتي براي تغيير هواي يك ميدان آن ‌هم براي چند دقيقه كوتاه هم كفايت نمي‌كند و بيشتر به شوخي شبيه است؟... و چرا...؟!

اگر اجازه بدهيد به چند نكته از ميان نكات بسيار مهمي كه در ميان راهكارهاي خلوت كردن تهران مغفول مانده است، اشاره شود.

1ـ يكي از مهم‌ترين عوامل ماندگاري جمعيت، اميد به اشتغال و كسب درآمد است. در حال حاضر اگر از هر كس كه به تهران مهاجرت مي‌كند سؤال كنيد در پاسخ علت مهاجرت، تنها يك چيز مي‌گويد: بيكاري در شهر و ديار خودشان و تراكم فرصت‌هاي شغلي در تهران... به هرحال حتي اگر هيچ كاري هم در تهران پيدا نشود مسافركشي كه هست؟ حال براي آنكه تهران را خلوت‌تر كنيم چه بايد كرد؟ قدر مسلم با انتقال كارمندان و يا اجبار آنان به ترك شهر، تهران خلوت نمي‌شود. در ادارات دولتي شهرهاي ديگر فرصت‌هاي شغلي و جاي خالي به مراتب از تهران كمتر است. راه حل آن است كه ابتدا فرصت شغلي را به شهرستانها منتقل كنيم آنگاه خود كارگران و كارمندان از تهران خواهند رفت. كافي است يك شركت بزرگ به عنوان مثال ايران‌خودرو را از تهران بيرون كنيد. همين يك كارخانه براي آنكه يك شهر كوچك ديگر را صاحب اقتصاد و رونق و نشاط كند كافي است. شايد بگوييد چنين چيزي ممكن نيست. كارخانه‌اي با قدمت چند ده ساله را كه يك مرتبه نمي‌توان منتقل كرد. بايد گفت اتفاقاً قضيه درست برعكس است. مثلاً همين كارخانه ايران‌خودرو تا همين ده دوازده سال پيش نه سمند داشت و نه خط توليد پژو و نه خط توليد پژو پارس و ... همه اينها در همين سالهاي اخير راه‌اندازي شده‌اند. يعني به بيان ديگر چند كارخانه به حجم و اندازه يك كارخانه اوليه زاد و ولد كردند كه مي‌توانستند در هركجاي ايران راه‌اندازي شوند.

همين‌طور در سايپا خط توليد پرايد و ريو جديدند چرا كه در قديم تنها داراي خط توليد رنو بود همچنانكه پارس‌خودرو، تنها پاترول توليد مي‌كرد و حالا «ال‌نود» و محصولات ديگر را توليد مي‌كند.

در طول همين سالهايي كه تأسيس واحدهاي صنعتي در شعاع 120 كيلومتري تهران ممنوع بود ده‌ها و صدها كارگاه و كارخانه راه‌اندازي شده‌اند و در همين كارخانه‌ها و شركت‌هاي موجود تهران نيز طرح‌هاي توسعه عظيمي اجرا شد كه ظرفيت اشتغالزايي هركدام آنها به مراتب بيش از يك كارخانه جديد بود و هست؛ اين روند همچنان ادامه دارد و بخشنامه‌ها و دستورالعمل‌ها و قوانين متعدد و مختلف هم كارساز نبوده و نيست. در حاليكه با انتقال هركدام از اين كارخانه‌هاي اكثراً دولتي و واحدهاي اشتغال ديگر به يك شهر و ديار مي‌شد هم رونق اقتصادي براي آن منطقه ايجاد كرد و هم بخشي از جمعيت شهر را بدون هيچ جبر و فشار و تهديدي به آنجا منتقل كرد.

2ـ يكي از مسائل مهم و اساسي كه كمتر مورد عنايت قرار گرفته و توجه بدان ضروري است، توزيع جمعيت در اطراف تهران است. متأسفانه سياستي كه در مورد اسكان سرريز جمعيت تهران در پيش گرفته شده نه كارساز است و نه راهگشا... اتفاقاً همين شهرك‌هاي اقماري برمشكلات شهر افزوده‏اند. در حال حاضر شهرك‌هايي نظير پرديس، اسلامشهر، واوان، پرند، هشتگرد، مارليك و ... كه در محدوده تهران ايجاد شده‌اند، به جاي آنكه از مشكلات تهران كم كنند بر مشكلات آن افزوده‌اند. هيچكدام از اينها به مترو و يا قطار شهري متصل نيستند. ضمن آنكه هيچكدام هوّيت مستقّل اقتصادي ندارند. اقتصادشان كاملاً وابسته به تهران است. زيرساختهاي لازم را براي رفع نيازهاي مقدمّاتي شهروندان در اختيار ندارند و بناگزير جداي سرپرستان خانوار كه بالاجبار بايد در مسير بين مبدأ و مقصد (تهران) رفت و آمد كنند، بقيه اعضاي خانوار هم به دلايل مختلف در سفر و رفت و آمد به سر مي‌برند.

بخش اعظمي از اين رفت و آمد هم با وسايط نقليه شخصي و سواري صورت مي‌گيرد كه به همين خاطر تمامي راهها و بزرگراههاي ورودي شهر را تنگ مي‌كنند و تقريباً هيچكدام هم مسيرهاي رفت و آمد آساني ندارند و خود اين رفت و آمدهاي چند ده كيلومتري جداي آثار مخرّب روحي، رواني، موجب قفل‌تر شدن ترافيك‌ و اسراف صدها هزار ليتر بنزين اضافي و آلودگي بيشتر هوا مي‌شوند.

3ـ براي آنكه تهران از مركزيت و جاذبه بيفتد البته اتفّاقات ديگري را نيز بايد شاهد بود. يكي از آسانترين راهها اين است كه تهران از انحصارهاي مختلف خارج شود. در حال حاضر تهران قطب دانشگاهي كشور، قطب بهداشتي و درماني كشور، قطب بيمارستاني كشور، قطب سياسي كشور، قطب اقتصادي كشور، قطب ادبي كشور، قطب هنري و سينمايي كشور و ... خلاصه قطب همه چيز است. البته قطب دولتي هم هست. اجازه بدهيد براي آنكه بدانيم قطب كردن تهران ربطي به شعارها و خواست دولت‌ها ندارد و احتمالاً مربوط به «آب» تهران مي‌شود كه زير دهان هر كسي برود از آن دل نمي‌كند. يك مثال دم دستي بزنم:

يكي از اقوام كه در يكي از شهرستانها مدير است و چند سالي است كه يكي از مديران فرهنگي يكي از شهرستانهاي نسبتاً برخوردار كشور هم هست، با وجود كارنامه خوب مديّريتي و مقبولّيتي كه در شهر پيدا كرده و عملكرد درخشاني كه داشته، با اصرار درصدد استعفا و انتقال مجدّد به تهران برآمده و قيد كار را زده و به همين شهر آلوده برگشته و در جايي كه آنهم دولتي است مشغول كار شده... وقتي علّت را پرسيدم كه به چه دليل با وجود آن كارنامه و مقبولّيت نماندي و به تهران آمدي؟... تنها يك مثال زد كه خود بسيار روشنگر بحث است:

...من در طول سه چهار سال كار و خدمت، پدرم درمي‌آمد كه بتوانم قطره‌چكاني بودجه‌اي براي كارهاي فرهنگي بگيرم. ضمن اينكه خودم هم به اين در و آن در مي‌زدم تا از اينجا و آنجا پول تهيه كنم و كاري صورت دهم و تقريباً به اندازه بودجه‌اي كه به من دادند خودم هم براي هزينه‌هايم جذب سرمايه كردم امّا كارم شده بود گدايي و پيش نمي‌رفت. اما حالا كه آمدم به تهران، بودجه‌اي كه تنها براي يك كار و يك پروژه فرهنگي و هنري در اختيار من قرار گرفته چندين برابر بودجه‌اي است كه در همة اين 3 سال به من داده‌اند...

تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل... باز هم بگوييد تهران «بد» جايي است!


کد مطلب: 1502

آدرس مطلب: http://titronline.ir/vdcj.yevfuqei8sfzu.html?1502

تيترآنلاين
  http://titronline.ir