ميرصادقي
خود سانسوري و ديگر سانسوري آفت داستاننويسي است
30 آذر 1389 ساعت 8:11
ميرصادقي: به باور من، شاهكارهاي ادبي، در جوامع آزاد آفريده ميشوند. اگر در يك جامعه بسته به لحاظ فکري، رماني نوشته و منتشر شود، بيگمان در سطحي نازل است. در اينگونه جوامع، نه رمان نابي نوشته و نه ترجمه ميشود
تيترآنلاين - دو نظريه متفاوت در ارتباط با آفرينش ادبي وجود دارد. بعضي براين باورند كه ادبيات و هنر در جوامع بسته رشد ميكند برخي ديگر برايناند كه شاهكارهاي ادبي در جوامع آزاد پديد ميآيند. جمال ميرصادقي در گروه دوم، جاي ميگيرد.
جمال ميرصادقي، داستاننويس در گفتوگو با CHN آشنايي با اصول داستاننويسي را لازمه نوشتن ميداند و ميگويد: «براي نوشتن داستان بايد با عناصر داستاني آشنا بود.هرج و مرجي كه در يك آدم ناآشنا با اصول داستاننويسي وجود دارد در كساني كه با اين قواعد آشنا هستند بهچشم نميخورد.گرچه بعضي براين باورند كه دانستن اين اصول، موجب ميشود نويسندگان از احساس خود فاصله بگيرند و خشك و رسمي بنويسند.»
نويسنده رمان «درازناي شب» معتقد است«هر داستاني، ويژگيهاي خاص خود را دارد و اگر نويسندگان، عناصر داستاني را بشناسند ميدانند چه قالبي را انتخاب كنند اصلا نويسندگي به دانش و آموزش بستگي دارد و نه خلاقيت.كساني ميتوانند داستان نويسان خوبي باشند كه پشتكار داشته و به داستان، علاقه داشته باشند و آن را بشناسند.»
ميرصادقي، گفته خود را با طرح اين پرسش ادامه ميدهد كه «مگر آدمها با هم تفاوت دارند؟ چرا نويسندگان آمريكايي، خالق شاهكارها هستند و نه ايرانيان؛ چون آنها به اين باور رسيدهاند كه ميتوان، نوشتن را آموخت. كلاسهاي دانشگاهي برگزار ميكنند و نويسندگي را آموزش ميدهند. سلينجر، خالق«ناتور دشت» از جمله همين افراد است.»
ميرصادقي همچنين به بازنويسي و دوباره خواني داستان باور دارد. او خود به دوباره خواني مجموعه داستانهاي «چشمهاي من خسته، مسفرهاي شب، شبهاي تماشا و گل زرد» پرداخته و تنها 20 اثر را براي انتشار دوباره انتخاب كرده است.
نويسنده رمان «اضطراب ابراهيم»، براين است كه «هرچه اثر، پيراستهتر و شسته رفتهتر باشد، تاثير بيشتري بر مخاطب ميگذارد. ريموند كارور، بيش از 10 بار داستانهايش را بازنويسي ميكند. ارنست همينگوي، به گفته خود، 200بار مقدمه «پير مرد و دريا» و 30 مرتبه فصل آخر كتاب «وداع با اسلحه» را تغيير داده است. گرچه بعضي چون احمد محمود، معتقد به بازنويسي نيستند و فكر مي كنند هر داستان، متعلق به دورهاي از زندگي انسان و بيانگر احساسات و طرز فكر او در همان زمان است.»
ميرصادقي، خود سانسوري و ديگر سانسوري را آفت داستاننويسي ميداند:« به باور من، شاهكارهاي ادبي، در جوامع آزاد آفريده ميشوند. اگر در يك جامعه بسته به لحاظ فکري، رماني نوشته و منتشر شود، بيگمان در سطحي نازل است. در اينگونه جوامع، نه رمان نابي نوشته و نه ترجمه ميشود.»
نويسنده مجموعه داستان «شبهاي تماشا و گل زرد» در پاسخ بهاينكه گرايش به داستان كوناه بيش از رمان است ميگويد:«زندگي امروز، بسيار يكنواخت است و رمان شبيه مجموعه هاي تلويزيوني است به اين ترتيب كه هر روز يا هرشب مي توان به خواندن بخشي از آن پرداخت. براي مثال، سال هاي نخست پس انقلاب مردم، با اشتياق رمان چند جلدي «كليدر» ميخواندندو از خواندن آن لذت مي بردند اما امروز با وجود ماهواره و اينترنت، مجالي براي رمان در بين مردم ما كه عادت چنداني به كتابخواني ندارند، باقي نمانده است.»
ميرصادقي براين باور است كه «در همهجاي دنيا، رمان در درجه نخست اهميت قرار دارد و داستان كوتاه در اقليت است. پس تصور اشتباهي است اگر فكر كنيم مردم دنيا بهخاطر كمي وقت و بي حوصلگي به داستان كوتاه روي آوردهاند.»
کد مطلب: 1537
آدرس مطلب: http://titronline.ir/vdch.xnzt23nmqftd2.html?1537