تيترآنلاين - شیوه‌ی ممیزی در ایران، شبیه کره‌ شمالی است - نسخه قابل چاپ

سابقه‌ی سانسور در جهان، در گفتگو با فتح‌الله بی‌نیاز:

شیوه‌ی ممیزی در ایران، شبیه کره‌ شمالی است

ايلنا , 15 مهر 1392 ساعت 19:24

در این کشور اگر کسی بخواهد کتابی منتشر کند، می‌بایست پیش از انتشار، ممیزی شود. البته فشارهای سیاسی در این کشور به حدی زیاد است که شاید در سال بیشتر از 50 عنوان کتاب منتشر نشود


گرچه ممیزی و سانسور در کشورهای مختلف جهان و در دوره‌های مختلف وجود داشته اما ممیزی پیش از نشر سابقه‌ی چندانی در جهان ندارد. شدت‌عمل در ممیزی‌های افراطی رایج در کشورمان به ممیزی‌ در دوره‌ی شوروی کمونیستی، کره شمالی شبیه است. 

فتح‌الله بی‌نیاز معتقد است: سانسور و برخورد با نویسندگان مخالف یک مساله‌ی سابقه‌دار در تاریخ کشورها و ملت‌هاست. اما شدت و حدت‌های متفاوتی داشته است.

وی در تشریح سابقه‌ی سانسور کتاب در جهان به خبرنگار ایلنا گفت: در قرون وسطی و در کشورهایی که مسیحیت دین غالب مردم بوده، نویسندگانی که آیین مسیحیت را زیر سوال می‌بردند با برخوردهای سختی از سوی کلیساها مواجه می‌شدند. آن چنان که گاه نویسنده را بعد از آزار و کتک‌زدن‌های فراوان به آتش می‌انداختند و می‌سوزاندند. در این‌باره روایت مشهوری وجود دارد که البته کارکرد طنز پیدا کرد؛ می‌گویند در آن دوره کشیش‌های یک کلیسا دور هم جمع می‌شوند و حول محور این سوال که اسب چند دندان دارد با یکدیگر بحث می‌کردند. یکی از کشیش‌ها گفت به جای بحث کردن، چرا یک اسب نمی‌آورید تا دندان‌هایش را بشماریم؟ این سوال به مذاق باقی کشیش‌ها خوش نمی‌آید و کشیش معترض تا حد مرگ کتک می‌خورد.

وی ادامه داد: با آمدن رنسانس، ممیزی و سانسور تا حدودی کاهش پیدا کرد و برخی از فلاسفه‌ی نواندیش توانستند تفکرات خود را منتشر کنند. فلاسفه‌ای مانند توماس هابز، فرانسیس بیکن، فویر باخ و... تا حدودی در آثارشان با سنت‌ها و آیین‌های متداول درافتادند. در این راستا، ممیزی و سانسور بار دیگر قوت گرفت، تا جایی که در دوره‌ی فروید به اوج رسید و بسیاری از نویسندگان با برخوردهای سختگیرانه مواجه می‌شدند. در اسپانیا و ایتالیا که کشورهای به مراتب مذهبی‌تری بودند، این برخوردها شدت بیشتری داشت. در آن دوران بیشتر رمان‌ها در سبک پیکارسک نوشته می‌شد.

این نویسنده اظهار داشت: در اوایل قرن بیست، سختگیری‌ها همچنان رو به فزونی داشت. در انگلستان با آثار جویس، دیوید لارنس، هنری جیمز، تامس هاردی و... برخورد می‌شد زیرا در آثارشان نگرش به اجتماع و جامعه‌ی زنان، نگرش مدرنی بود. مثلا هربرت لارنس بعد از نوشتن رمان‌هایی چون « معشوق خانم چترلی» که به آزادی‌های جامعه‌ی زنان مربوط می‌شد، قربانی توطئه‌چینی‌های مختلفی قرار گرفت که در نهایت باعث گریختش از انگلستان شد. همین اتفاق برای جویس رخ داد و باعث شد تا به کشورهای شرق اروپا مثل سوئیس مهاجرت کند.

این منتقد ادبی در مورد وضعیت ممیزی و سانسور در آمریکا نیز توضیح داد: در آمریکا گرایش‌های مذهبی به مراتب قوی‌تر از اروپا بود و به همین تناسب، برخورد با نویسندگان سخت‌تر بوده است. مثلا نویسندگانی چون آلنپو و ناتالین هاثورن با سختگیری‌های زیادی روبرو بودند. همانطور که می‌دانید برخی فرقه‌های مسیحی در آمریکا، هنوز هم حاضر نیستند خون افرادی که از فرقه‌ی آن‌ها نیستند به آن‌ها تزریق شود. این تعصبات منجر می‌شد تا آثار آوانگارد با مشکلاتی روبرو شوند. حتی نویسنده‌ای چون ازراپاوند بر اثر این فشارها از آمریکا به انگلستان رفت که فشار سانسور در آن کشور کمتر بود.

وی ادامه داد: نویسندگان بزرگ دیگری هم مانند ساموئل بکت، ناباکوف و... که در مرز مدرنیسم و پست‌مدرنیسم دسته‌بندی می‌شوند قربانیان فشار سانسور بودند. حتی بکت مجبور شد برخی از آثارش را به فرانسه بنویسد؛ مثل رمان «در انتظار گودو». اما فرانسه از همه‌ی کشورها آزادتر بود.

فتح‌الله بی‌نیاز در پاسخ به این سوال که شیوه‌ی ممیزی کتاب در کشورهای مورد اشاره در آن مقطع از تاریخ چه بوده است، اظهار داشت: سانسور در حدی نبوده که به ممیزی پیش از انتشار بیانجامد. معمولا بعد از اینکه کتاب منتشر می‌شد، اگر یک شخص حقوقی شکایتی از کتاب داشت، به دادگاه مراجعه می‌کرد و نویسنده با حضور مشاورین و هیات منصفه که افرادی صاحب دانش فرهنگی بودند محاکمه می‌شد و البته در بیشتر اوقات، نویسنده تبرئه می‌شد. چیزی مثل قانون کشور مصر و تونس در زمانه‌ی ما.

وی؛ شدیدترین نوع سانسور را به کشور روسیه نسبت داد و گفت: در روسیه، سانسور تزاری وجود داشت؛ البته آن هم به نحوی که کتاب را قبل از چاپ و به شیوه‌ی ما مورد ممیزی قرار دهند. ولی بعد از چاپ اگر تخلفی رخ می‌داد، نویسنده را دستگیر می‌کردند. اما بعد از 1917 و روی کار آمدن لنین و استالین، سانسور تا حدی شدت گرفت که اصلا نمی‌گذاشتند مخالفان کتابی منتشر کنند.

این نویسنده ادامه داد: در آن دوره یک اتحادیه‌ی نویسندگان وجود داشت که کاملا دولتی بود و نویسندگان زیادی عضو آن بودند و از آن حقوق می‌گرفتند. همچنین دیگر امکانات اجتماعی مثل در اختیار گذاشتن آپارتمان‌های مسکونی به اعضا، از دیگر مسوولیت‌های اتحادیه در قبال نویسندگان به شمار می‌رفت. در چنین شرایطی اگر اتحادیه متوجه می‌شد نویسنده‌ای در نوشته‌هایش به مبانی سوسیالیسم توجه نمی‌کند و به فردیت می‌پردازد، او را بازخواست می‌کرد، حقوقش را مسدود و آپارتمان مسکونی‌اش را پس می‌گرفت. چه بسیار نویسندگان و شاعرانی که در همان دوره بی‌سرپناه شدند و در خانه‌ی یکدیگر زندگی می‌کردند.

وی ادامه داد: به نقلی طی هفتاد سال حکومت استالین و لنین، 6 میلیون نویسنده و شاعر در این اتحادیه عضو بوده‌اند و در راستای اهداف و نظرات حکومتی می‌نوشتند. اما سوال اینجاست که از این تعداد نویسنده و شاعر، چرا حتی دو نویسنده و شاعر ماندگار نشدند؟ چرا نویسندگان و شاعران مطرح این دوره، کسانی مثل آنا آخماتوآ، بوریس پاسترناک، آندره سیناسکی و... دقیقا افرادی بودن که با حکومت مخالف بوده و مورد فشارها و برخوردهای حکومتی قرار می‌گرفتند؟

بی‌نیاز ضمن بیان این مطلب که هیات ممیزی در آن دوره، از اعضای اتحادیه‌ی نویسندگان انتخاب می‌شد و اعضای اصلی اتحادیه را کمیته‌ی مرکزی حزب کمونیست برمی‌گزید، افزود: محکومین توسط اعضای اتحادیه بازپرسی می‌شدند. مثلا الکساندر فاراده‌یف یکی از نویسندگان عضو اتحادیه بود که بعدها به دلیل رفتارش با نویسندگان مخالف، از ناراحتی خودکشی کرد. یا حتما ایساک بابل را می‌شناسید که توسط همین اعضا اتحادیه بازپرسی شد و نهایتا اعدامش کردند. شلوخوف هم از ته دل اتحادیه و سیاست‌های آن دوره را برنمی‌تافت. شاید به دلیل گرفتن جایزه‌ی نوبل چندان درگیر تایید یا انکار سیاست‌ها و رفتارهای اتحادیه نمی‌شد اما به هیچ وجه طرفدار زنجیر کردن مردم و کشتار مخالفان نبود.

وی با اشاره به پروژه‌ی انتشار کتاب‌هار روسی در جهان گفت: میلیاردها روبل صرف ترجمه و انتشار کتاب‌های روسی به زبان‌های دیگر و توزیع کتاب‌ها در کشورهای دیگر می‌شد. یادم می‌آید که این کتاب‌ها سر خیابان منوچهری توسط دست‌فروش‌ها به قیمت 2 تومان به فروش می‌رفت و چندان هم طرفدار نداشت.

این منتقد ادبی در مورد کشورهای آمریکای لاتین نیز گفت: در کشورهای لاتین که تا این حد در حوزه‌ی ادبیات پیشرفت کرده‌اند، هرگز چنین سانسورها و فشارهایی وجود نداشته. البته اگر نویسنده‌ای با دیکتاتورهای به اصطلاح بیست‌ساله‌ی حاکم در کشور خود مخالفتی می‌کرده، تحت فشار قرار می‌گرفته و به کشور دیگری در منطقه سفر می‌کرده است. زیرا زبان مشترک امریکای لاتین اسپانیایی‌است و تمام کشورها، به نحوی ماوای مشترک مردم منطقه است. بنابراین نویسندگان مخالف با سیاست‌های حاکم، به راحتی با مهاجرت به یک کشور لاتین دیگر، کتابشان را بدون مشکل منتشر کرده‌اند.

بی‌نیاز در پاسخ به این سوال که ممیزی در ایران با ممیزی در چه کشورهایی قابل مقایسه است، اظهار داشت: به نظر ممیزی در کشور ما، تنها با ممیزی در کشور روسیه و کشورهای اقماری آن مثل بلغارستان و آلمان شرقی و... قابل مقایسه است. از همین آلمان شرقی هیچ نویسنده و شاعر مطرحی در آن دوران شکوفا نشد به جز هرتامولر که مخالف سر سخت کمونیسم بود. در چک هم هرابال و میلان کوندرا مطرح شدند آن‌ها نیز با سیاست‌های حاکم در کشورشان بودند.

وی ادامه داد: در چین و کوبا نیز سابقه‌ی ممیزی‌های شدید وجود داشته. البته در چین؛ تا حدود زیادی به تناسب با رشد اقتصادی و اجتماعی‌شان ممیزی کاهش پیدا کرده اما در کوبا اگرچه با روی کار آمدن کاسترو در سال 1959، وضعیت برای سه چهار سال خوب شده اما بعد از آن ممیزی به شیوه‌ای سیستماتیک تعبیه شد و همین مساله مهاجرات نویسندگان این کشور را به کشورهای دیگر موجب شد.

این نویسنده درمورد کشور کره شمالی نیز گفت: شاید نزدیک‌ترین الگوی ممیزی به شیوه‌ی متداول ممیزی در کشور ما، الگویی باشد که در کشور کره‌ی شمالی به کار گرفته می‌شود. در این کشور اگر کسی بخواهد کتابی منتشر کند، می‌بایست پیش از انتشار، ممیزی شود. البته فشارهای سیاسی در این کشور به حدی زیاد است که شاید در سال بیشتر از 50 عنوان کتاب منتشر نشود.


کد مطلب: 6172

آدرس مطلب: http://titronline.ir/vdch.qn-t23nziftd2.html?6172

تيترآنلاين
  http://titronline.ir